محدودیت در اطلاعرسانی و چرخش اطلاعات، ارتباط مستقیم با ناکارگی و ضعف دولتها و سازمانها دارد؛ یعنی، زمانی که دولت و یا سازمانی، نتواند انتظار شهروندان را طبق شرایط زمانی و مکانی برآورده کند، سعی در محدودیت چرخش اطلاعات و آزادی بیان میکند؛ چون، چرخش اطلاعات، به معنای چرخش ضعفها و ناتوانیهای دولت است و مسلم است که تولید اطلاعات مبنی بر ضعف و ناکارگی سیستم، به برجستهشدن این ناکارگی انجامیده و زمینهی شکست یا اعتراض در مقابل آن را افزایش میدهد.
در دو هفتهی اخیر که عدهای سوار بر موترسایکل، توانستند نزدیک به پنجاه ولسوالی را از کنترل نیروهای امنتیی و دفاعی مجهز با انواع سلاح سبکوسنگین و تانکهای زرهی، درآورند، دولت که بازی را قبلا در میدان سیاست باخته بود و حالا داشت در میدان جنگ میباخت، به جای جبران اشتباه سیاسی و نظامی، دست به یخن رسانهها انداخت و مقامهای دولتی، رسانهها و خبررسانان را، به القاب مختلفی از «سخنگوی طالب» تا «راهپاککن این گروه» و «طالبان درونی» خطاب قرار دادند. اتهامات بر رسانهها، در این حد خلاصه نشد. وزارت فرهنگ که پیش از این، سالها طول میکشید تا کاری را روبهراه کند، در فاصلهی چند روز، توانست طرحی را برای «اصلاح اندیشهی نشراتی» تدوین و جهت تأیید به کابینه بفرستد و همچنان، سخنگویان نهادهای دفاعی و امنیتی که تا اکنون، با تمام تلاش سعی بر لاپوشانی ضعفهای دولت داشتند، وظایفشان به نقشی سمبولیک تقلیل یافت و یکی از نظامیان، به سخنگویی وزارت دفاع گماشته شد تا بعد از این، اخبار مربوط به جنگ، تنها و تنها از سوی او به مردم و رسانهها داده شود.
اقدامات اخیر دولت، هر چند تا اکنون تأثیر آنچنانیای بر آزادی بیان و چرخش آزاد اطلاعات نگذاشته است؛ اما، انتظار میرود به زودی با تأیید طرح نظارتی وزارت فرهنگ از سوی کابینه، محدودیتهایی بر رسانه و چرخش اطلاعات وضع شود که در بستر آن، دولت بتواند بر گندهایی که در میدان سیاست و نظامیگری میزند، سرپوش بگذارد. در روزهایی که طالبان یکی پی دیگر ولسوالیها را سقوط میدادند و حتا گراف سقوط ولسوالیها در ۲۴ ساعت را نزدیک به ۲۰ ولسوالی رسانده بودند، رسانهها فقط آن چه اتفاق افتاده بود را نشر میکردند؛ نه چیزی بیشتر از آن؛ اما دولت که به جای اجرای پالیسی جنگی مؤثر، دچار خانهجنگی سیاسی و انتخاب فهرست بلندبالای خانوادگی برای سفر به واشنگتن بود، دوست نداشت آرامش انتخابش برهم بخورد و صدایی از سقوط ولسوالیها بشنود. دولت، به این حتا نمیاندیشید که اطلاعرسانی دقیق از آن چه در میدان جنگ میگذرد، باعث آگاهی مردم از سرنوشت و آیندهیشان میشود و این آگاهی، میتواند در تصامیم آنان نقش داشته باشد؛ آگاهیای که باعث شد هزاران نفر در ولایتهای مختلف، مقابل تحرکات و پیشروی طالبان سلاح بردارند و زمینهی بازپسگیری مناطقی را فراهم کنند که بیشتر بدون هیچ نوع درگیریای، به دلیل بیاعتمادی سربازان با سیاست دولت، به طالبان واگذار شده بود.
تعیین یک سخنگو و محدودکردن تمام اطلاعرسانیِ جنگی به این گستردگی به یک نفر، محدودکردن حق اظهار نظر وکلای مردم در شوراهای ولایتی که مسؤولیت دارند از سرنوشت مؤکلانشان به رسانهها اطلاعدهی کنند و اقدام به تصویب طرحی که بتواند امکان کنترل بر آزادی رسانهای و چرخش اطلاعات را فراهم کند، نه تنها موقف دولت را از آن چه که هست، بالا نمیبرد، بل که آن را پایین آورده و زمینهی شک و بیاعتمادی مردم به دولت و نهادهای دولتی و حتا اطلاعات نشرشده از سوی رسانهها را، فراهم میکند. آگاهی مردم از این که دولت بر رسانهها نظارت دارد و مانع چرخش واقعبینانهی اطلاعات میشود، از یک سو، اطلاعات رسانهای در مورد موفقیتهای دولت در میدان سیاست و جنگ را بیاعتبار میکند و از سویی، باعث ایجاد فاصله بین مردم و رسانهها میشود؛ فاصلهای که سبب میشود هر نوع خبری علیه دولت، اعتبار پیدا کند و هر نوع اطلاعی که در آن نقش دولت برجسته باشد، بیاعتبار و دور از باور شود؛ چون، مردم به حد کافی بر دولت و چهرههای دولتی بدگمان و مشکوک اند؛ شکی که به میزان دخالت دستهای دولتی، مقابل اطلاعات و آزادی بیان نیز قد میکشد و آن را تبدیل به طنز میکند؛ طنزی که میتوان پیامد آن را زیر پستهای مقامات دولتی، سخنگویان حکومت و توجیهکنندگان اشتباههای نظام، در کمنتهای مردم دید و به آن خنده کرد و اشک ریخت.
دولت، نباید انتظار داشته باشد که رسانهها و فعالان رسانهای، در نقش شاهحسین مرتضوی یا صدها مشاور و سخنگوی مسخشدهی نظام عمل کنند؛ عملکرد اینچنینی رسانهها، تنها منبع اعتماد مردم را که همین رسانهها و فعالان رسانهای استند را نیز، مانند سخنگویان حکومتی، تبدیل به سوژهی طنز، تمسخر و نفرت عمومی میکند. اگر این نفرت عمومی و بدبینی نسبت به رسانهها نیز به وجود بیاید، دیگر کار دولت ساخته است؛ چون، حتا اگر میدان جنگ و نظامیگری را هم ببرد، مردم آن را باور نخواهند کرد و تا زمانی که مردم باوری به موجودیت قدرت نداشته باشند، قدرتی نیز به وجود نخواهد آمد. قدرت، زادهی باور و اعتماد مردم است و این اعتماد، زمانی به وجود میآید که مردم از منابع مؤثق و قابل اعتمادی، به این باور دست پیدا کنند. دولت، اگر تمام طالبان را هم تصفیه کرده باشد، کافیست، این خبر توسط شاهحسین مرتضوی یا فردی مانند او به مردم داده شود تا مردم به آن بخندند و به تمسخر بگیرند.
اقدام اخیر دولت مبنی بر نظارت اندیشهی نشراتی، ضعف سیاسی و نظامی دولت را جبران نمیکند. اگر دولت دروغ نمیگوید و به دنبال پیروزی در میدان جنگ است، کافیست حرکت کند؛ حرکت است که تبدیل به اطلاعات میشود و به چرخش میافتد. هیچ اهل رسانهای، دوست ندارد بلندگوی چند موترسایکلسوار طالب شود که به هیچ ارزش انسانیای پابند نیستند؛ اما زمانی که دولت چیزی برای نمایش ندارد و این چند نفر موترسایکلسوار اند که حرکت میکنند، مسلم است که وظیفهی رسانه، اطلاعدهی از حرکت است و این اطلاعرسانی که عین واقعیت و وظیفهی بنیادی رسانه است، دولت را در جایگاه پایین قرار میدهد. از روزی که خیزشهای مردمی سروسامان گرفته و مردم سلاح برداشته اند تا خلای اراده و پشتیبانی سیاسی دولت از نیروهای امنیتی و دفاعی را پر کنند، باز هم همین رسانهها استند که مردم را تشویق در ایستادگی مقابل طالبان میکنند. همین رسانهها بودند که همهی رهبران سیاسی و قومی را، یکییکی نام گرفته و تبدیل به تیتر داغ کردند تا از سفرها و خوشگذرانیهایشان در خارج برگردند و مردم را برای مقابله با طالبان بسیج کنند. دولت، باید این قدرت رسانه را با آوردن سازوکار نظارتی بر نشرات رسانهای، نزد افکار عامه بیاعتار نکند؛ در غیر این صورت، از رسانهها و خبرنگاران، عدهای مرتضوی تحویل جامعه میدهد که اگر قرآن هم در کمرشان ببندند، کسی حرفشان را جز طنزی تلخ و خودزنی، بیشتر تعبیر نمیکند.