زندگی تنهایی دختران در کابل

راحله یوسفی
زندگی تنهایی دختران در کابل

«کابل شبیه دریاست؛ اگر آب‌بازی یاد بگیرید، راحت می‌توانید شنا کنید؛ اگر آب‌بازی یاد نگیرید به سادگی غرق می‌شوید.»
این حرف‌های تمکین -نام مستعار- است که به‌گفته‌ی خودش، توانسته در این دریای نامهربان خوب شنا کند. او سه سال پیش، شهر، خانواده و وابستگان‌اش را برای دریافت فرصت‌های شغلی و تحصیلی ترک می‌کند.
تمکین، کارمند یکی از رسانه‌‌های خارجی در افغانستان است. او یک سال ‌و اندی در مؤسسه‌ی حمایت از کودکان‌ (save the children) شهر مزارشریف ولایت بلخ کار کرده و پس از آن، برای ادامه‌‌ی تحصیل و کار به کابل آمده است.
او کابل را شهر فرصت‌های شغلی و تحصیلی می‌داند که نسبت به سایر شهرها و روستاهای افغانستان، امکان پیش‌رفت در آن بیش‌تر است.
تمکین می‌گوید که با همه چالش‌هایی که دختران در کابل با آن روبه‌رو می‌شوند؛ اگر کسی یک‌بار طعم زندگی در کابل را بچشد و شغل مناسبی دریابد، محال است این شهر را ترک کند.

کابل؛ سکوی پرش برای کسانی ‌که پریدن بلدند
سالانه دانشجویان زیادی برای ادامه‌ی تحصیل از شهرها و روستاهای افغانستان به کابل می‌‌آیند و بعد از مدتی زندگی در خوابگاهای دانشجویی و فراغت از تحصیل، جذابیت‌ها و فرصت‌های زندگی در کابل، آن‌ها را به ادامه‌ی زندگی در این شهر تشویق می‌کند. بسیاری از این جوانان، بعد از فارغ ‌شدن از دوره‌ی لیسانس، با یکی یا دو تن از هم‌صنف‌های خود هم‌خانه می‌شوند و در سال‌های بعد، با افزایش درآمد شان می‌توانند خانه‌های مستقلی داشته باشند.
پرندیس ۲۲ساله، باشنده‌ی کابل، از دخترانی است که زندگی در این شهر را بهتر از زندگی در روستایش یافته است. او هشت سال است که دور از خانواده‌‌اش با چالش‌های زندگی در کابل دست‌وپنجه نرم می‌کند.
جذابیت‌های شغلی و فضای آزادتر اجتماعی و فرهنگی در شهرها، به‌خصوص پایتحت نسبت به روستاها، کسب درآمد و امکان ورود به بازار کار، مهم‌ترین دلیل‌هایی است که شماری از دانشجویان را از بازگشت به شهرها و روستاهایی که از آن‌جا آمده اند، منصرف می‌کند.
پرندیس، هشت سال پیش برای فراگیری تحصیل از دایکندی به کابل آمد. او نوجوانی بیش نبود که سختی‌های زندگی مستقل و دور از خانه و خانواده را تجربه کرد. او دانش‌آموز صنف نهم مکتب بود که به کابل آمد و اکنون دانشجوی اقتصاد است. پرندیس در کنار این‌ که درس می‌خواند، اداره‌ی یک کافه را نیز به‌دوش می‌کشید‌. او می‌گوید: «هشت سال زندگی در شهری که نه حمایت‌کننده داری، نه دست پدرومادری که تو را نوازش کنه، آسان نیست؛ بی‌خانگی و گرسنگی به همراه دارد.» با این‌حال، پرندیس می‌گوید که با وصف همه مشکلات اقتصادی که در کابل با آن روبه‌رو بوده، هیچ‌گاه تصمیم بازگشت به روستایش را نگرفته است؛ چون فرصت‌های شغلی در کابل نسبت به روستاها بیش‌تر و بهتر است. «اگه به روستا برگردم تمام دست‌آوردهایی که با خون دل در کابل کسب کردم، ضرب صفر می‌شود. فرصت کاری‌ای که در شهر است، در روستا کم‌تر می‌توان به آن دست یافت.»
تنها زندگی‌کردن دختران در یکی از مرگ‌بارترین پایتخت‌های جهان، کار ساده‌ای نیست؛ اما شماری از دختران با قبول تمام مشکل‌های اجتماعی و اقتصادی، خطر زندگی در این شهر را پذیرفته‌اند. آن‌ها در این شهر دنبال هدف‌هایی‌اند که در شهر یا روستای شان نمی‌توانند به آن دست یابند.
یاسمین، از دوستان نزدیک پرندیس است. او نیز تنهایی در کابل زندگی می‌کند. هر چند زندگی دور از خانواده برای یاسمین دشوار است؛ اما ادامه‌ی تحصیل و کار، مجبورش کرده این دوری را تاب بیاورد. به‌باور او، کابل شهر چالش‌ها و فرصت‌ها است. برای حل چالش‌ها، شماری از دختران راه‌های دشواری را طی می‌کنند تا به فرصت‌ها دست یابند. از دید او کابل سکوی پرش برای کسانی است که پریدن را خوب بلد باشند.
یاسمین، صنف هفتم مکتب بود که از دایکندی به کابل آمد و ده سال است در این شهر زندگی می‌کند. او اکنون در یکی از دانشگاه‌های خصوصی، حقوق و علوم سیاسی می‌خواند و همین‌طور از پنج‌سال به این‌سو در نهادهای گوناگون دولتی و خصوصی کار کرده است.
روی دیگر سکه؛ کابل همواره مهربان نیست
نبود فضای امن، نگاه‌های زن‌ستیزانه و باورهای سنتی جامعه، سبب شده است که زندگی برای دخترانی که به‌دلیل آموزش یا کار به کابل می‌آیند، دشوار و گاهی غیر‌قابل تحمل شود.
شماری از دختران، همین‌ که تصمیم می‌گیرند، زندگی شان را در شهری غیر از شهر یا روستای خود شان آغاز کنند، در گام نخست با ممانعت‌های خانواده و نزدیکان شان روبه‌رو می‌شوند.
تمکین می‌گوید که کاکایش مخالف زندگی تنهایی او بود. «کاکایم به پدر و مادرم می‌گفت: اگر روزی جنازه‌ی دختر تان را در سرک پیدا کردید از مه گله نکنین که چرا نگفته بودی.»
دختران زمانی که از این سد رد می‌شوند و به کابل می‌آیند، با مشکل‌های جدی‌تری باید دست‌وپنجه نرم کنند. پس از آمدن به کابل، این دختران با چالش‌های گوناگون اجتماعی و اقتصادی روبه‌رو می‌شوند؛ برای یافتن خانه که نخستین حق انسانی ‌شان است، باید سختی‌های زیادی را بکشند. یک زن تنها برای کرایه‌گرفتن خانه در کابل، باید از هفت‌خوان رستم بگذرد. بسیاری از صاحبان دفترهای رهنمای معاملات خانه، از کرایه‌دادن خانه به زنانی که تنها زندگی می‌کنند، خودداری می‌کنند.
یاسمین می‌گوید، بسیاری از صاحبان دفترهای رهنمای معاملات خانه، برای کسانی ‌که تنها زندگی می‌کنند به‌‌ویژه دختران تنها، خانه نمی‌دهند. دختران تنها مجبور اند روزها دنبال خانه بگردند؛ حتا گاهی مردانی را به عنوان حامی خود به رهنمای معاملات خانه معرفی می‌کنند. هم‌چنان شماری از رهنماها و صاحبان خانه، دید منفی نسبت به دختران تنها دارند. از دید آن‌ها زنی ‌که تنها زندگی می‌کند، زنی پردردسر با روابط متعدد است؛ یعنی زنی که روابط خارج از ازدواج دارد.
گاهی دردسرها پس از کرایه‌گرفتن خانه آغاز می‌شود. همسایه‌ها و صاحبان خانه به زندگی خصوصی دختران تنها مداخله می‌کنند و به طرز زندگی و رفتار شان ایراد می‌گیرند.
پرندیس می‌گوید که آن‌ها با هزار سختی یک خانه را کرایه‌ می‌گیرند. با آن‌هم گاهی در آن خانه که متعلق به خود شان است هم آرامش روحی ندارند. «شب‌ها پنجره را با پرده‌ی ضخیم می‌پوشانیم که مبادا مردان همسایه‌ بدانند ما در خانه تنهاییم و اذیت‌ مان کنند. دو سال پیش، در همسایگی ما زنی زندگی می‌کرد که حتا چندین مرتبه مه و هم‌اتاقی‌های مه لت‌وکوب کرد و دعوای ما در حوزه‌ی پولیس حل شد. مجبور شدیم از آن خانه کوچ کنیم.»
دخترانی ‌که به‌تنهایی در شهرها زندگی می‌کنند، به ‌باور شماری از مردم روش زندگی شان خلاف عرف‌ و سنت پنداشته می‌شود و از دید شماری هم تابوشکنی است. با این‌حال، اما دختران زیادی در شهرهای افغانستان به‌ویژه کابل، با همه‌ی این چالش‌ها مصروف کار و آموزش‌‌اند.