حمله بر آموزشگاه‌ها، حمله بر جامعه‌ای است که می‌نویسیم‌

عبدالله سلاحی
حمله بر آموزشگاه‌ها، حمله بر جامعه‌ای است که می‌نویسیم‌

کودک که بودیم معلمان مان با قلم سرخ، مشق‌های مان را خط می‌کشیدند. رنگ سرخ بر کتاب‌چه‌های کودکان فقط از سوی معلم‌های شان کشیده می‌شود تا نشانی از «ملاحظه شد» بر روی مشق‌های شان باشد.

دانش‌آموزان، کتاب‌چه‌های شان را سیاه می‌کنند؛ معلمان خط سرخ می‌کشند. امروز کودکان و نوجوانان زیادی با کفن‌های سفید، هم‌چون سفیدی کاغذ به حفره‌های سیاه فرستاده شدند.

در میان همه‌ی نشانی‌های مانده از این کودکان، کتاب‌چه‌ای است که با خون سرخ شده است؛ بدون شک که بیش‌تر صفحه‌های آن این رنگ را به خود گرفته است؛ صفحه‌های سفیدی که هنوز مشقی در آن نوشته نشده است.

رابطه‌ی رنگ‌ها، رنگ‌هایی که درس و مشق را با خون و خشونت گره می‌زند از کجا آمده است؟

رنگ سفید؛ پاکی‌ کودکانه و معصومیت است، رنگ کتاب‌چه‌ها است که نشان می‌دهد هنوز صاحب آن، چیزی از زندگی نمی‌داند؛ ولی برای سیاه‌کردن استفاده می‌شود. ما برای سیاه‌کردن آمده ایم؛ برای یادداشت آموخته‌های مان.

 کفن هم سفید است؛ می‌خواهد نشانی از معصومیت و نادانی باشد و هیچ مشقی بر آن نوشته نباشد؛ نادانی‌ای که بسیاری از تندروان دینی خواهان آنند؛ ولی آن را به حفره‌های سیاه خاک می‌فرستند. در این دید، جایی برای سیاهی‌های زندگی نیست و ما را در آخرین دم فرا می‌گیرد؛ چنان که گویی ما را نادانی احاطه کرده و هرگز اجازه‌ی بیرون‌شدن از خود نمی‌دهد.

رنگ سرخ؛ رنگ زندگی است؛ جریان و تپش‌های قلب را تداعی می‌کند؛ رنگی است که می‌خواهد بریزد؛ خون است.

معلم مشق را خط سرخ می‌کشد؛ می‌گوید درس قبلی تمام شده و ما امروز به سمت درس تازه‌ای می‌رویم.

تروریست‌ها نیز کتاب‌چه‌های بچه‌های مان را سرخ کردند و گفتند؛ روز قبلی به پایان رسیده و اکنون نزدیکی‌های غروب است و سیاهی فرا می‌رسد. سرمشقی که آنان به بچه‌ها دادند، همه‌ی زندگی شان را پر کرد.

رنگ سیاه؛ رنگ دانایی است؛ معصومیت و سفیدی‌ها را پر می‌کند؛ رنگ نوشتن است.

می‌خواستیم این معصومیت‌های به مثابه‌ی نادانی در ذهن بچه‌های مان به سیاه‌مشق‌های دانایی جا بدهد که نگذاشتند و نمی‌خواهند.

باید برای نمادهایی که در زندگی مان، عوض شده اند معنای دیگری بدهیم. دیگر معصومیت تقدس ندارد. رنگ‌ها نمادهایی استند که در زندگی جامعه‌ی امروز مان، تفاوت پیدا کرده اند. تناقض معنایی رنگ‌ها، جنگ باورهای وابسته به آن‌ها را نشان می‌دهد.

این که تروریست‌ها به کودکان بی‌دفاع حمله می‌کنند، چیزی جز همین تغییر را نمایان نمی‌کند؛ آنان به سفیدی‌ها، به ذهن‌های خالی که قرار است سیاه‌مشق‌های شان را آن جا یادداشت کنند، حمله کرده اند؛ به رنگ درس، به رنگ دانایی!

کشتن دانش‌آموزان، سرخ‌کردن‌های با خون، کفن‌پوش‌کردن‌ها، همه به معنای خط‌کشیدن با قلم سرخ تروریست‌ها بر صفحه‌ی‌های سفید تاریخ اند؛ صفحه‌هایی که با قلم‌ها و دانایی‌های بچه‌های دانش‌آموز پر می‌شدند.

صفحه‌های مشق یک جامعه، ذهن‌های سفید دانش‌آموزان آن است؛ دانش‌آموزانی که این صفحه‌ها را، این ذهن‌های پاک و بدون خط‌‌خوردگی را پر می‌کنند.

رنگ‌ها و تضادهای آن در حادثه‌ی آموزشگاه کوثر، تضادهای یک جامعه‌ی نو با تعریف‌های نو است؛ جامعه‌ای که دیگر سفیدی و معصومیت تعریف‌شده از آن را به معنای دانایی و سیاهی‌های کشیده بر آن، آگاهی می‌داند.

کشیده‌شدن جنگ در آموزشگاه‌ها، این تضاد را عمیق‌تر می‌کند. جنگ ما با طالبان و گروه‌های مشابه آن، جنگ فکری است. افغانستان نو، بنیادهای فکری آنان را از ته حتا در نمادهای ساده‌ی آن از میان برداشته است؛ این گروه‌ها با تغییر می‌جنگند و برای همین بر کتاب‌چه‌های سفید خط سرخ خون را کشیده اند.

پرچم سیاه داعش و پرچم سفید طالبان، رنگ‌هایی استند که می‌خواهند معنای خود شان را بر سفیدی و سیاهی‌های جامعه‌ی مان تحمیل کنند. سیاهی داعش، کفن را می‌پوشاند و سفیدی طالبان به گور ارجاع مان می‌دهد.

بچه‌های مان اما سفیدی‌ها را با سیاه‌مشق‌های شان پر می‌کنند و سرخی‌های قلم معلم شان بر این سیاهی‌ها پایان می‌دهد؛ سرخی‌هایی که می‌گوید، زندگی جاری است و می‌توان به صفحه‌ی بعد رفت و باز خالی‌‌ها را پر کرد.

کتاب‌چه‌ای که عکس آن را می‌بینید، ذهن سفید یک جامعه است؛ ذهنی که هنوز مشقی در آن نوشته نشده است؛ تاریخی است که باید بر صفحه‌های آن بنویسم؛ اما داعش، طالب و… بر این صفحه‌ها پیش از سیاه‌مشق‌هایش، خط سرخی با خون مان کشیده اند.

حمله بر آموزشگاه‌ها، حمله بر جامعه‌ای است که می‌نویسیم‌.