تغییر قطب هژمونی جهان؛ چین به افغانستان نیروی حافظ صلح می‌فرستد

نصیر ندیم
تغییر قطب هژمونی جهان؛ چین به افغانستان نیروی حافظ صلح می‌فرستد

به اساس تیوری عدم توازن قدرت، زمانی که یک قدرت در رده‌ی نخست دیگر قدرت‌های جهانی تکیه می‌زند و تقسیم قدرت به ‌گونه‌ای نامتوازن در جهان شکل می‌گیرد، سبب اعمال قدرت و امیال اقتصادی-سیاسی و فرهنگی و نظامی کشوری می‌شود که در این جایگاه قرار گرفته است.
امریکا پس از جنگ دوم جهانی و پایان جنگ سرد، در اعمال امیال خود با هژمونی اقتصادی-نظامی و سیاسی‌ای که داشت در جهان به یکه‌تازی پرداخت؛ اما از قراین، نشانه‌ها و پیش‌بینی‌های مطرح‌شده از سوی استراتژیست‌ها و تیورسن‌های بین‌المللی، به نظر می‌رسد که چین در حال گسترش هژمونی خود در منطقه و جهان است؛ چیزی که برنامه‌های اقتصادی و سرمایه‌گذاری‌های بلندپروازانه‌ی آن، این روند را به کلی تایید می‌کند. در آینده‌ی نزدیک، شاهد بعد دیگری از عملکرد این کشور -نظامی‌گری- خواهیم بود که این کشور را به قدرت اول جهانی تبدیل خواهد کرد.
«البته از نگاه گرامشی یک تفاوت میان سلطه و هژمونی وجود دارد که سلطه به اساس تحمیل به معنای اعمال قدرت بدون رضایت تعریف می‌شود و هژمونی، به اساس نیاز و گونه‌ای از رهبری فکری و اخلاقی است.» در حقیقت، هژمونی از روی اتفاق و توطیه‌چینی نیست؛ بلکه یک پدیده‌ی روش‌مند بر اساس منطق راهبردی دولت‌ها است. از آن‌جا که چین در سه بعد؛ اقتصاد، سیاست و فرهنگ، صاحب توسعه‌ی چشم‌گیر شده است؛ اما هوش‌مندانه به بعد نظامی خویش توجه نکرد؛ به همین مایه آن‌چنان که می‌بایست، نتوانست با گرفتن بازارهای جهانی، هژمونی خود را توسعه بخشد.
پس از تلاش‌های بی‌شمار، چین وارد فاز جدیدی از مناسبات جهانی شد و مقدور دانست در بعد نظامی نیز مانند سه کلید دیگر هژمونی به صورت لاک‌پشتی یا آرام پیشرفت کند و در سدد توسعه‌ی هژمونیک خود باشد. پس از ناکامی امریکا در کنترول کرونا، چین رویکرد توسعه‌ای خود را سرعت داده است؛ طبق یکی از گزارش‌های آماری، چین قرار است تا ۸ سال دیگر قدرت برتر اقتصاد جهان شود؛ اما پیش از کرونا، این احتمال به بیشتر از این‌ها می‌رسید.
مطرح شدن یک بازی‌گر جدید در مناسبت استراتژک جهانی در رویاوریی با امریکا و روسیه؛ در برساخت و بازتعریف پدیده‌های اقتصادی و ژیوپولتیک، نقش اساسی دارد. چین با حضور قدرت‌مند خود، مناسبات سیاسی-اقتصادی جهان را بازتعریف کرده و جهان در مسیر آبستنی از مناسبات جدید است که ممکن هژمونی قدرت را در جهان از نو تعریف کند.
بر فرض تغییر قطب هژمونی یا تقسیم هژمونی میان قدرت‌ها در منطقه و جهان،‌ با درنظرداشت خروج نیروهای نظامی ناتو و ورود نیروهای صلح چین در افغانستان، ترسیم آینده‌ی افغانستان در ابهام‌های جدیدی به سر می‌برد. سود و زیان قدرت‌ها از این جابه‌جایی‌ها چه خواهد بود و افغانستان چه مسیری را طی خواهد کرد؟ پرسش‌هایی است که هم‌واره در میان تحلیل‌گران ژیوپولوتیک مطرح بوده است.
پس از خروج نیروهای امریکایی از افغانستان، احتمال دارد که چین نیروهای نظامی خود را وارد افغانستان کند؛ اگر این خبر به حقیقت بپویندد، اولین گام نظامی را چین، زیر نام نیروهای حافظ صلح در افغانستان خواهد برداشت. با این حساب، جهان شاهد آغاز جدیدی از هژمونی چینی خواهد شد و این روند به مفهوم تقسیم هژمونی در جهان خواهد بود.
مدعیان برای توسعه‌ی هژمونی،‌ در نخست در پی رام کردن محیط خود گام بر می‌دارند؛ بستن اتحاد با روسیه و تلاش برای وارد کردن پاکستان در این اتحاد منطقه‌ای با سرمایه‌گذاری‌های هنگفت در بندر کراچی، بستن سند همکاری ۲۵ساله با ایران، چین را به بازیگر اصلی منطقه بدل کرده است که خواستار توسعه‌ی هژمونی خود است. در پی رام‌کردن منطقه‌، چین بارها تلاش کرد تا برای سرمایه‌گذاری در افغانستان تلاش کند؛ اما ناامنی‌های سیستماتیک و اعمالی، عرصه را برایش تنگ‌ کرد.
اکنون خروج نیروهای امریکایی از افغانستان، چین را به این وسوسه واداشته است تا اولین اقدام نظامی خود را برای توسعه‌ی هژمونیک بردارد. به تازگی روزنامه‌ی سوت چاینا مارننگ پست، در گزارشی گفته که ممکن است؛ پس از خروج نیروهای امریکایی از افغانستان، چین به این کشور نیروهای صلح بفرستد.
این روزنامه روز جمعه (۲۷ حمل)، در آخرین گزارش خود در مورد افغانستان، نگاشته است که به باور تحلیل‌گران، اگر پس از عقب‌نشینی –خروج- نیروهای امریکایی، تهدید امنیتی متوجه کشورهای جنوب آسیا شود، چین نیروهای صلح را به افغانستان خواهد فرستاد.
در گذشته، پروژه‌های بزرگ چین در افغانستان ناکام بود. پروژه‌ی مس عینک که جزو پنج قرارداد بزرگ جهانی میان چین و افغانستان بود، به دلایل ناامنی در لوگر و مناطق مرزی میان چین و افغانستان و دیگر دلایل نامشخص و استخباراتی و محاسبه‌شده، به بن‌بست خورد و چین نتوانست با حضور نظامی و استخباراتی بیشتر کشورها در افغانستان، مدافع منافع کلان خود در این کشور باشد.خروج نیروهای امریکایی از افغانستان و رخ‌دادهای اخیر در جهان و منطقه، وضعیت را به نفع چین رقم زده است. اکنون که پاکستان و ایران، از متحدین بزرگ چین در منطقه استند و از این کشور سود هنگفتی به جیب می‌زنند، با نفوذ خود، می‌توانند حافظ منافع این کشور در افغانستان باشند و برای امن‌سازی مناطق مرزی افغانستان و چین از نفود خود استفاده کنند.
وصل‌شدن افغانستان و منطقه از طریق خط آهن، یکی از تعهدات چین به افغانستان در قرارداد مس عینک بود. چین می‌خواست جدا از این ‌که مس افغانستان را استخراج و به کشور وارد کند، از طریق خط آهن این کشور، به ایران و دیگر کشورها وصل شود و از افغانستان به عنوان کشور ترانزیتی کالاهایش استفاده کند. از آن‌جا که پروژه‌های بزرگ چینی در افغانستان، منطقه را به هم وصل می‌کرد؛ ایران و اکثر کشورهایی چسپیده به روسیه که از این پروژه‌ها سود می‌بردند، ناامن شدند و مناطق مرزی افغانستان که به نفع اکثر قدرت‌های جهانی کارکرد نداشت، نیز ناامن شد.
حالا وضعیت ژیوپولتیک افغانستان، شکست امریکا در برابر کرونا و پروژه‌های منطقه‌ای دیگر، خروج نیروهای ناتو از افغانستان و قدرت‌یافتن چین در ابعاد نظامی، چین را واداشته است تا پس از خروج نیروهای امریکایی، به افغانستان نیروهای حافظ صلح خود را بفرستد. با این کار، چین از روش توسعه‌ی هژمونیک استفاده کرده و منطقه را رام خود می‌کند. با فرستادن نیروهای نظامی «حافظ صلح» در افغانستان، هم از منافع خود در جنوب آسیا دفاع می‌کند و هم قطب هژمونی را در جهان تغییر می‌دهد.
یادداشت: این نوشته بر اساس فرضیه‌های موجود، خروج نیروهای ناتو از افغانستان و فرستادن نیروهای حافظ صلح چین در افغانستان نوشته شده است.