افول یک سلیبریتی؛ گند را بشورانی بیش‌تر می‌شود

زاهد مصطفا
افول یک سلیبریتی؛ گند را بشورانی بیش‌تر می‌شود

یکی از ویژگی‌های امروزی جوامع بشری که وابسته به ارتباطات دوسویه است، سلیبریتی‌سازی است؛ البته دیروز هم سلیبریتی‌ها وجود داشتند؛ اما به دلیل نبود ارتباطات تکنولوژیک، نمی‌توانستند در ارتباط دوسویه با هواداران شان طرف باشند؛ نبود این امکانات، باعث می‌شد که سلیبریتی‌ها فقط از طریق هنر و توانایی‌ای که دارند، با هواداران شان ارتباط برقرار کنند نه کارها و عکس‌العمل‌های حاشیه‌ای که ربطی به هنر یا توانایی شان ندارد؛ مثلا در گذشته وقتی هنرمندی مخاطب بیش‌تر داشت، تنها از طریق کنسرت‌ها و آلبوم‌هایی که نشر می‌کرد، می‌توانست با مخاطبانش ارتباط برقرار کند؛ اما امروز، همین هنرمند، چندین شبکه‌ی اجتماعی دارد و هر روز می‌تواند از لحظه‌هایش عکس و ویدیو بگیرد و با علاقه‌مندانش شریک کند؛ این امکان در دنیای ارتباطی امروز، سلیبریتی‌ها را سلیبریتی‌تر کرده است؛ تا حدی که در بسیاری از موقعیت‌ها و موضوعات، جوگیر می‌شوند و بدون این که به آینده‌ی کارهای شان بیندیشند، خود را در بسیاری از موارد، مسخره‌ی عام می‌کنند.

حرف از جایی شروع شد که یکی از سلیبریتی‌های کهنه‌پیخ و آوازخوان افغانستان، چند روز پیش، در ویدیویی در صفحه‌ی فیس‌بوکش، در مورد کرونا حرف‌هایی زد؛ این سلیبریتی کهنه‌پیخ، فرهاد دریا بود؛ کسی که دست کم سه دهه است سلیبریتی آواز افغانستان است و تقریبا برای هر قشری آواز خوانده است. به باور من، گیردادن به مسائل حاشیه‌ای یک هنرمند، کار منصفانه‌ای نیست و نباید آن را وارد کار هنری‌اش کرد؛ اما کسی که بیش‌تر از هزاران علاقه‌مند دارد و حرفش برای بیش‌تر این هواداران در بیش‌تر موارد، می‌تواند قابل استناد باشد، درخور خوانش و نقد است و باید به فعالیت‌های حاشیه‌ای آن پرداخته شود تا تکرارش باعث مشکلات جمعی نشود.

فرهاد دریا در ویدیویی که چند روز پیش نشر کرد، در مورد مرض کرونا گفت و این که عده‌ای برایش هشدار داده اند که کرونا همه‌گیر شده است و احتیاط کن؛ او با تمسخر گرفتن ویروس کرونا، می‌گوید که چطور من می‌توانم وقتی یکی از هم‌وطنان و هوادارانم دستش را دراز می‌کند، دست آن را پس بزنم و از ترس کرونا، با او دست ندهم؟ او، خودش را عاشق مردم می‌گوید و اذعان می‌دارد که هیچ چیزی مانع دست‌دادن او با مردمش نمی‌شود. دریا با لحن تمسخرآمیزی این حرف‌ها را بیان می‌کند که گویا کرونا چیزی نیست و نمی‌تواند مانع دست‌دادن و مهربانی او با هوادارنش شود. پس از نشر این ویدیو و همه‌گیر شدن ویروس کرونا، نقدهایی بر این ویدیو وارد شد و عده‌ای او را به عنوان سلیبریتی که حرفش را آدم‌های زیادی می‌شنوند و شاید جدی می‌گیرند، ملامت کردند.

دو روز پیش، فرهاد دریا با آهنگی در مورد کرونا به رسانه‌های اجتماعی آمد و ظاهرا این کار، جبرانی بود بر اشتباه گذشته‌اش که کرونا را جدی نگرفته بود و در این آهنگ، مردم را به خانه ماندن و دورماندن از دیگران تشویق می‌کند و به نوعی، تفی را که قبلا سربالا انداخته بود، به بسیار زحمت دوباره قاپیده و نوش جان می‌کند. با باور من، آهنگی که فرهاد دریا برای رد حرف‌هایش ساخته است، نه قاپیدن تف سربالایش، بلکه توهمی از قاپیدن آن تُف است که به تُف سربالای دیگری انجامیده است؛ تفی بزرگ‌تر از آن که با هیچ تلاشی نمی‌شود آن را دوباره قاپید و خورد.

دریا در این آهنگ، از حرف‌هایی که قبلا زده بود، معذرت‌خواهی می‌کند و مردم را به ماندن در خانه تشویق می‌کند؛ محتوای این آهنگ چیز بدی نیست و درخور این روزها است؛ اما می‌خواهم این سؤال را مطرح کنم که چرا یک سلیبریتی، در چنین موقعیت‌ حساسی که کرونا به اپیدمی جهانی تبدیل شده است، با این‌گونه ویدیویی روی صحنه می‌آید و می‌گوید که کرونا نمی‌تواند مانع دست‌دادن او به مردم شود؟ تفاوت این سلیبریتی که هنگ هنرمند بودن را به سینه می‌زند، با ملایی که از منبر مسجد، کرونا را بلای جان کافران می‌داند و مردم را به آمدن به مسجد که می‌تواند محل شیوع کرونا باشد، تشویق می‌کند، چیست؟ تفاوت دریایی که نزدیک به چهار دهه‌ی موسیقی افغانستان را به نوعی تجربه کرده است و در کشورهای گوناگون جهان کنسرت دایر کرده است، با ملایی در یک روستای دورافتاده‌ی افغانستان که از لای کتاب‌های زردورق پاکستانی پیش‌تر نرفته است، در کجاست؟ چه چیزی یک سلیبریتی را تشویق به چنین خودنمایی‌هایی می‌کند؟

پاسخ به هر کدام از این پرسش‌ها، موضوع جداگانه‌ای می‌طلبد که باید در بافت شخصیتی و اجتماعی ما در افغانستان به آن پرداخته شود؛ اما در این ادامه‌ی این نوشته، می‌خواهم به این بپردازم که سلیبریتی بودن، چگونه می‌تواند دخل آدم را دربیاورد و چگونه یک سلیبریتی می‌تواند آبروی نداشته‌اش را از موقعیت‌های حساس بیرون بکشد.

فرهاد دریا، بدون شک با همه داشته‌های هنری‌اش، یک افغانستانی و جهان‌سومی است و می‌داند که با اکثریت مخاطب جوگیر و بی‌سواد در افغانستان روبه‌رو است. او، با ابراز عشق به هوادارانش و این که کرونا نمی‌تواند چیزی از این علاقه و عشق او به هوادارانش کم کند، می‌خواهد نوعی «ایلا» بودن نسل امروز افغانستان را بروز دهد؛ «ایلا» بودنی که در عین گرسنگی، خرش را پیش‌رفته‌ترین کشورهای دنیا نمی‌تواند به آخور ببندد. او، با این ابراز علاقه، می‌خواهد نسبت خودش را با غیرت افغانی نشان بدهد و بگوید که کرونا یا چیزهایی از این دست، نمی‌تواند مانع دست‌دادن یک افغان شود. پس از چند روز، همین سلیبریتی که با این گفته‌هایش در جا می‌زند و کرونا همه را خانه‌نشین می‌کند و حتا مانع دست دادن پسر به پدر می‌شود، برای این که آبروی نداشته‌اش را دوباره جمع کرده باشد یا همان تُف سربالایش را خورده باشد، دوباره با آهنگی ظاهر می‌شود و می‌گوید که باید در خانه بمانیم؛ چون کرونا در بیرون است؛ همین کرونایی که چند روز پیش، هیچ چیزی این سلیبریتی عزیز هم به حساب نمی‌آمد. این ناآگاهی مطلقِ سلیبریتیِ عزیز ما را به نمایش می‌گذارد که مجبور است تُف دیروزش را امروز از آسمان بقاپد؛ تُفی که دیگر به زمین خورده است و قابل خوردن نیست.

و اما این آهنگ که به نوعی ماست‌مالی حرف‌های گذشته‌ی این سلیبریتی است، با توجه به بحران کرونا که هزاران نفر را در کشورهای مختلف جهان کشته است و صدها هزار نفر با تمام قوت با مرگ و زندگی می‌جنگند، بیان‌گر سطحی گرفتن آن است و اداهایی که در کلیپ این آهنگ درمی‌آورد، نوعی ترس‌زدایی آبکی و کناررفتن از کنار آن است. موضوعی که اهمیت دارد، آهنگ به عنوان یک پارچه‌ی هنری است؛ هنری که نباید برای سرپوش گذاشتن برای یک حرف چندثانیه‌ای، بلکه باید با هدف و دورنمای خاص هنری‌ای ساخته شود. فرهاد دریا می‌توانست با یک ویدیوی کوتا و چندثانیه‌ای، دوباره در صفحه‌ی اجتماعی‌اش ظاهر شود و حرف‌های قبلی‌اش را رد کند؛ اما این سلیبریتی عزیز، برای این که موقف اجتماعی‌اش را از دست نداده باشد و علنی تُف سربالایش را نخورد، یک پارچه‌ی هنری را فدای حرف‌ چندثانیه‌ای‌اش می‌کند و دست به تولید پارچه‌ی هنری‌ای می‌زند تا گندی که زده است را جمع کند.

وقتی هنر و یک پارچه‌ی هنری تا این حد می‌تواند برای یک هنرمند کم‌اهمیت شود و به عنوان یک معذرت‌خواهی کاربرد پیدا کند، انتظار از هنر و هنرمند را باید چگونه در ذهن مان بازسازی کنیم؟ چگونه باور کنیم که ما نه؛ خود هنرمند دست کم به هنرش باور دارد و این هنر می‌تواند برای دیگران قابل قبول باشد؟

شاید دقیقش این باشد که ما در خلا زندگی می‌کنیم و تمام فعالیت‌های ما در این بخشی از جهان، در یک خلای آگاهی اتفاق می‌افتد؛ خلایی که باعث می‌شود تیشه بر ریشه‌ی نداشته‌ی خود بزنیم، به توهم این که شاید رخنه‌ای کرده باشیم برای پیش‌رفت. فرهاد دریا و ترانه‌ساز این آهنگ که شاید هر دو برای این ماست‌مالی برنامه ریخته اند، باید کمی به خود بیایند و بپذیرند که هر چند با مخاطب افغانستانی، ولی با مخاطبی روبه‌رو استند که دست کم از دور جهان را دیده است و تفاوت سلیبریتی‌بازی با هنر را می‌تواند تشخیص دهد.

چندی پیش نیز این سلیبریتی عزیز، با حضور در شبکه‌های اجتماعی، حرف از توبه زده بود؛ توبه‌ای که پس از انتقادها، به ماست‌مالی انجامید و سعی کرد توبه‌ای را عنوان کند که محض ایشان است؛ نه توبه‌ای که دیگران می‌شناسند و یا در این حوزه‌ی فرهنگی قابل خوانش و معنا است. آن توبه نیز، تقلایی بود برای بیش‌تر سلیبریتی شدن که سرانجام با واکنش آگاهانه‌ی عده‌ای روبه‌رو شد و سلیبریتی عزیز ما فهمید که دیگر سر مردم
آن‌قدر که تصور می‌شود، برای کلاه‌گذاشتن آماده نیست و نمی‌توان با این نیرنگ‌ها، سر دیگران را شیره مالید.