رقص جنازه در برنابئو

نعمت رحیمی
رقص جنازه در برنابئو

آفتاب دوباره از شرق طلوع خواهد کرد
در قدیم پیر مردان می‌گفتند فلانی خونش «اوگین» (رقیق) است، یعنی بی‌تجربه و احساساتی است. جوان که باشی، حتما احساسات ات نیز رقیق است. زود دل می‌بازی و این دل باختن در فوتبال، از آن‌جا که برخی وقت‌ها معطوف به رقابت و حس برتری جویانه‌ی لجام گسیخته است، شدتش بیشتر دیده می‌شود که شاید بخش بزرگی از جذابیت فوتبال نیز باشد. نمی‌توان و نباید احساس شادی پس از پیروزی‌های بزرگ و غم ناشی از باخت‌های سنگین را در ورزش از بین برد؛ بل باید آن را کنترل و در مسیری قرار داد که بدل به ناخوشی و افسردگی مفرط یا درگیری ناشی از شماتت و خوش‌حالی زیاد نشود. اگر چنین نباشد؛ پس از هر باخت، تصور خواهی کرد که دیگر آفتاب از شرق طلوع نخواهد کرد؛ در حالی که فردا آفتاب دوباره مثل دیروز از شرق طلوع می‌کند و تفاوتی در گردش کره‌ی زمین دیده نمی‌شود؛ هر چند تأثیر این باخت و بردها تا مدت‌ها ماندگار بوده و در تاریخ ثبت شود.
چرا باشگاه‌ها بزرگ می‌شوند؟
سؤال این است چرا ال‌کلاسیکو، بزرگ‌ترین بازی باشگاهی دنیا است؟ چه چیزی یک باشگاه را بزرگ می‌کند؟ پاسخ روشن است، فتح عنوان‌ها و جام‌های بسیار؛ اما چرا برخی باشگاه‌ها فاتح عناوین می‌شوند و برخی دیگر نه؟
شاید بگویید خوش‌شانس‌اند؛ اما مشکل بتوان با استعدادی اندک، همیشه خوش‌شانس بود. استعداد؟ بسیاری تیم‌ها استعداد دارند؛ اما همه شان پیروز نمی‌شوند؛ چون با کمبود انضباط روبه‌رو اند. انضباط؟ تیم‌های زیادی منضبط‌اند؛ اما همه شان پیروز نمی‌شوند؛ چون کمبود تجربه دارند. تجربه؟ بسیاری از تیم‌ها باتجربه‌اند؛ اما همه شان برنده نمی‌شوند؛ چون جوهره شان نقص دارد. جوهره؟ بسیاری از تیم‌ها جوهره دارند؛ اما همه شان پیروز نمی‌شوند؛ چون تاکتیک خوبی ندارند. تاکتیک؟ بسیاری از تیم‌ها تاکتیک خوب دارند؛ اما همیشه برنده نمی‌شوند؛ چون با وجود سرمربی خوب، بازی‌کنانش به اندازه‌ی کافی بااستعداد، منضبط، باتجربه و هماهنگ نیستند تا تاکتیک را پیاده کنند. یک تیم بزرگ نیاز حیاتی به مجموعه‌ای از همه‌ی این چیزها دارد که «تد ریچاردز» در کتاب فلسفه و فوتبال، «شور» را نیز به آن اضافه کرده است. شور، شوق و عطش برای بزرگی، برای بردن، پیروز شدن و قهرمانی در همه‌ی جام‌ها. این روزها مصیبت بارسلونا یکی دو تا نیست که مجموعه‌ی بزرگی از نابسامانی‌ها در این باشگاه چمبره زده است. در بارسا هیچ چیزی سر جایش نیست و جدا از ناهماهنگی و پراکندگی در تمام خطوط، این تیم دچار فرسودگی کامل و عدم شخصیت قهرمانی است. در کاتالونیا فقط لوئیس سوارز از نظر شخصیتی، زیر تأثیر مسی نیست؛ آن‌هم به دلیل رفاقتی که با او دارد و البته درخششی که داشته است؛ اما دیگران از رییس باشگاه تا مربی، بازی‌کن و … همه خودشان را با «قبای» مسی هماهنگ می‌کنند تا مصداق کامل «یکی برای همه و همه برای یکی باشد.» یعنی اگر مسی ندرخشد، هیچ کسی نیست که عَلَم شخصیت قهرمانی بارسلونا را بدوش کشیده، در حد و اندازه‌هایی ظاهر شود که بتواند گلیم این باشگاه را از آب بکشد. حالا که قدم‌های مسی سنگین شده، برش و شوق لازم در حرکات او دیده نمی‌شود، دیگران نیز باور ندارند تا زمینه‌ساز پیروزی باشند!
مشکل تیم‌های بزرگ در سطح بارسلونا و رئال آن است که شما یا باید اول شوید و یا هیچ! یعنی مقام دومی نیز به درد شما نمی‌خورد. یکی از دلایل بزرگی ال‌کلاسیکو، دقیقا برای تعیین همین جایگاه است که شما یا قهرمان باشید، یا هیچ و ال‌کلاسیکوی دیشب، مملو از این هیچ و قهرمانی بود که فعلا هیچش سهم بارسلونا و قهرمانی اش مال رئال مادرید است. چیزی که سال‌ها حد اقل در لالیگا برعکس بود.
رقص جنازه در برنابئو
زیدان که در فصل‌های ۲۰۱۷ و ۲۰۱۸ به ترتیب ۲-۳ و ۰-۳ در برنابئو به بارسا باخته بود، پس از سال‌ها دهان بارسایی‌ها و منتقدانش را یک‌جا دوخت. این دیدار برای او، بازی مرگ و زندگی بود و شاگردانش حق اشتباه نداشتند. نتیجه‌ی این بازی پیش از شروع مشخص بود؛ چون رئال حتا در بازی با سیتی نیز نشان داده بود که انسجام تیمی بهتری نسبت به بارسلونا دارد. بارسلونایی که در برابر ناپولی، مشکلات زیادی داشت. رئال مادرید از همان بازی رفت در «کمپ‌نو»، با نمایش چشم‌نواز فدریکو والورده و سایر بازی‌کنانش نشان داده بود که خون تازه‌ای در آن به جریان افتاده است. واقعیت آنست که رئال امسال هنوز در شرایط آرمانی نیست؛ اما بارسلونا فراتر از فاجعه است که دیشب نیز چنین بود، شاید این ضعیف‌ترین رئالی باشد که هواداران فوتبال در برنابئو دیدند؛ اما بارسلونا دو گل خورد.
وقتی آرتورو ویدال در خط حمله‌ی بارسلونا باشد و حین تعویض، سر بجنباند و غرولند کند، باید بارسایی‌ها از خدای خود شاکر باشند که دو گل درون دروازه‌ی شان روییده است؛ در حالی که می‌توانست دروازه‌ی تراشتگن، گلستان باشد.
بارسلونا در نیمه‌ی نخست، فرصت برای گل‌ زدن داشت؛ اما گریزمن و دیگران مثل تمام فرصت‌های فصل، قدر آن‌ها را ندانستند. در نیمه‌ی دوم، رئال همان کاری را کرد که باید می‌کرد. پرسینگ از بالا تا قدرت بازی‌سازی و تفکر را از بارسا بگیرد که موفق شد و با شایستگی، دو بار دروازه‌ی بارسلونا را توسط بازی‌کنانی باز کرد که کسی فکرش را نمی‌کرد. پرس در نیمه‌ی دوم نیاز به رعایت دو عامل اساسی دارد. یکی، آمادگی جسمانی بالا و دوم، تمرکز زیاد که رئال هر دو را داشت. این تیم با تیزهوشی و تعویض‌های خوب زیدان، توانست پس از شش سال پیروز نشدن در خانه، هم حریف را درهم بکوبد و هم صدر جدول را پس بگیرد.
مدیریت پرز و سردرگمی بارتومئو
روش مدیریتی «فلورنتینو پرز» مشخص است. ساختن تیم قوی، پیروزی، بردن جام‌ها و توسعه‌ی اقتصادی فصلی. فلسفه‌ی مدیریتی پرز در گذشته رسیدن به موفقیت در کم‌ترین زمان و تداوم آن با حضور گسترده در بازار نقل و انتقالات بود که در کهکشانی‌های اول موفق نشد؛ اما در بازگشت، با تجربه‌ای که از مدیریت اول به همراه داشت، نگاه او تغییر کرد و این بار نه تنها کشته و مرده‌ی ستاره‌های پر طمطراق و دهن پرکن در بازار نشد که بیشتر دنبال استعدادهای جوان و کم هزینه رفت تا آن‌ها را در کنار با تجربه‌ها گذاشته و برای آینده سرمایه‌گذاری کند.
تکلیف پرز با مربی اش زیدان مشخص است؛ چون زیدان هم شبیه او فکر می‌کند. او مربی فصلی و به دنبال کسب جام است، نه سازندگی و ماندن. برای همین، تکلیف زیدان با مدیریت و سیستم باشگاه با او روشن است.
در سوی دیگر، بارتومئو رییس بارسلونا دقیقا مثل «شترمرغ» عمل کرده است که نه بار می‌برد و نه پرواز می‌کند. سال‌ها است که دروازه‌ی خروجی لاماسیا تخته است و در بازار نیز صدها میلیون دالر، با گزینش نامناسب به پای «کوتینیو، دمبله، گریزمن و …» ریخته شده است که هیچ کدام نتوانستند موفق شوند. نه آن که این بازی‌کنان بد باشند، حرف فقط روی گزینش، مدیریت ورزشی، سیستم، فلسفه‌ی باشگاه و روش تیمی است که بازی‌کنان نمی‌توانند توانایی خود را نشان دهند. بازی‌کنانی که پیش از آن ستاره بوده‌اند. در واقع بارتومئو با انتخاب کادر ورزشی و فنی نامناسب، کاری کرد که هم لاماسیا دیگر ثمر ندهد و هم محصول بیرونی گندیده از آب درآید!
زود رسیدن و دیر رسیدن، مسأله این است
تاثیر، فلسفه و روش کاری مربیان بزرگ دو گونه است.
۱٫ زود به مقصد رسیدن با استفاده از هر امکان برای فتح جام و عنوان‌ها
۲٫ سرمایه‌گذاری، دیر رسیدن به مقصد، تاریخ‌سازی و کسب افتخارات دوام‌دار
وقتی می‌گوییم مربیانی مثل «گواردیولا» پرفسور است یا «کلوپ» نابغه است، این تنها به تاکتیک تیمی، ارتقاء سطح تکنیک بازی‌کنان، مدیریت داخل رختکن و … مربوط نیست که در فلسفه‌ی فکری آن‌ها برای تأثیر طولانی مدت در یک باشگاه و تحکیم تفکر و فلسفه‌ی فوتبالی خاص آن‌ها بر مجموعه و باشگاه است. تأثیر حضور چنین مربیانی موقت و زود گذر نبوده که آن‌ها برای تاریخ‌اند. مربیان تاریخ‌ساز مثل «یوهان کرایف، رینوس میشل، آلکس فرگوسن، آرسن ونگر، جوزپه گواردیولا و …» که با زیر ذره‌بین بردن تمام زوایای باشگاه، درصدد اصلاح و ارتقاء تمام بخش‌های باشگاه هستند، نه فتح سریع جام. آن‌ها تلاش می‌کنند با باز بینی فلسفه و روش باشگاه از اصلاح آکادمی تا تیم‌های پایه و ساختارها، همه را متحول کنند. حاصل کار چنین مربیانی زودرس و فوری نیست، زمان می‌برد تا به ثمر نشیند و وقتی شکوفا شد، برای سال‌های طولانی ادامه خواهد داشت. اساس بزرگی بارسلونا نیز بیش از قهرمانی، معطوف به سازندگی و وفاداری به اصول و خواست‌های فکری مردم کاتالونیا و پیروی از شعار «فراتر از یک باشگاه» است. یعنی باشگاه ضمن آن که مدافع ارزش‌های ایدئولوژی آن منطقه است، باید مملو از بازی‌کنان جوان و با کیفیتی باشد که محصول خود باشگاه باشند؛ در حالی که غیر از «آنسو فاتی»، امسال تمام بازی‌کنان لاماسیا، راهی تیم‌های دیگر شدند.
از آن‌طرف، زیدان با دو بازی‌کن جوان «وینیسیوس جونیور و ماریانو دیاز»، بیخ بارسلونا را کند و این تیم را شکست داد که یک دهن‌کجی واضح و آشکار به فلسفه و مدیریت بارسلونا است.
چه کسی برنده است؟
کسب سه جام قهرمانی پی در پی لیگ قهرمانان و روند رو به رشد امسال، سیاست‌های فلورنتینو پرز در رئال مادرید، نسبت به جوزپ ماریا بارتومئو در بارسلونا موفق تر بوده است. پرز سال‌ گذشته به خصوص پس از رفتن زیدان، دچار آزمون و خطا شد و چند مربی را به کار گماشت و اخراج کرد تا دوباره زیدان برگشت و خیال پرز به ساحل آرامش رسید.
هرچند روش پرز در کنار گذاشتن بازی‌کنان و مربیان که برخواسته از سیاست‌ها و نگاه او به فوتبال است، مورد انتقاد بوده؛ اما او توانسته است تمام ارکان باشگاه را با فلسفه‌ی خود هم‌سو کرده و در بخش‌های ورزشی و فنی نیز نسبت به حریف دقیق تر عمل کند.
باشگاه بارسلونا اما با رفتن بازی‌کنان بزرگی مثل پویول، ژاوی، اینیستا و … با هزینه‌های فراوان، هرگز نتوانست، جای خالی آن‌ها را پر کند و هر چه گذشت با فرسوده شدن بازی‌کنان بزرگی مثل مسی، پیکه، بوسکتس و… نتوانست تعادل تیمی را حفظ و جایگزین‌ مناسب برای آن‌ها پیدا کند. هرچند رئال مادرید هم نتوانست، کسی در حد و اندازه‌های رونالدو پیدا کند؛ اما دقت این تیم در بازار بهتر از بارسلونا بوده است. در حال حاضر با وجودی که امیدی به قهرمانی این تیم‌ها در لیگ قهرمانان نیست، هر دو از کوپا دل‌ری حذف شده اند و تنها رقابت در لالیگا باقی مانده است؛ اما روند رئال مادرید بهتر از بارسلونا بوده است. هم در کسب نتیجه و هم در سیاست‌گذاری‌ برای آینده و ساختن تیم جهت رقابت در جام‌ها!