حذف اقلیت‌ها در سایه‌ی دموکراسی

مجیب ارژنگ
حذف اقلیت‌ها در سایه‌ی دموکراسی

در افغانستان، کشوری که با ساخت‌های بومی اجتماعی-فرهنگی و گاه اقتصادی-سیاسی به دوام خود ادامه داده، باور به هم‌دیگرپذیری هنوز در درون جامعه شکل نگرفته است. هرچند در دو دهه‌ی پسین با حضور جامعه‌ی جهانی و بزرگ‌ترین دموکراسی‌های جهان در کشور، برای ترویج کثرت‌گرایی و هم‌دیگرپذیری، تلاش‌های زیادی انجام شد؛ اما از آن‌جا که این تلاش‌ها بیش‌تر نمادین بود و تنها در سطح لایه‌‌های بیرونی اجتماع باقی ماند، نه تنها که برای فراهم‌سازی بسترهای واقعی هم‌دیگرپذیری و ایجاد روحیه‌ی هم‌گرایی میان شهروندان، کار ساختارمندی انجام نشد، بلکه تلاش‌های سازمان‌یافته و یک‌سویه‌ی قدرت عمومی –دولت-، برای تثبیت قدرت تک‌قومی‌اش، باعث شد که شکاف‌های اجتماعی-فرهنگی و سیاسی موجود میان دسته‌های مختلف قومی، زبانی، نژادی در کشور، بیش‌تر نیز شود.
باورهای بومی به زندگی در میان شهروندان، تنها در سطح روابط درون‌فردی خلاص نشده، بلکه تعیین‌کننده‌ی نوعیت رابطه‌ی قدرت و شهروندان نیز است؛ قدرت در چنین بستری –بستر قومی-زبانی-، با هر روش ممکن در تلاش حفظ، گسترش و دوام خود است که حذف دیگران، یکی از این روش‌ها است؛ زیرا در این برداشت از قدرت، دیگران به معنای ضدقدرت است که باید نابود شوند. این نابودی از گذشته‌های دور به شکل‌های مختلفی در جامعه‌های گوناگون اجرایی شده است، از کشتار همگانی در قبیله‌های بدوی نندرتال‌ها و نخستین گونه‌های انسانی شروع تا به بردگی‌کشیدن سیاه‌پوستان، عصر استعمارگرایی و بعدها نسل‌کشی، کشتار جمعی، جنایت جنگی و شکل‌های دیگر آن که تا امروز ادامه یافته/دارد.
در جهان امروز که به دلیل گسترش رویه‌های حقوق‌بشری، عدالت اجتماعی، همگانی‌شدن شبکه‌های ارتباطی جهانی که جهان را به دهکده‌ای بدل کرده است، حذف دیگران از سوی گروهی که هنوز به لحاظ فکری و اخلاقی به مرحله‌ای از رشد نرسیده که با تعریف‌های امروزی از قدرت خود را وفق بدهد، شکل دیگری به خود گرفته است. این حذف در درون مرزهای ملی، با بی‌توجهی در تأمین حقوق شهروندی -که شامل حق آموزش‌وپروش، حق کار، حق دست‌رسی‌ به بهداشت، حق امنیت جانی و حقوق سیاسی می‌شود-، تطبیق‌نکردن پروژه‌های انکشافی در مناطق اقلیت‌نشین، عدم دست‌رسی کودکان در این مناطق به آموزش با زبان مادری و نبود شبکه‌های ارتباطی زمینی، هوایی و انترنتی و.. انجام می‌شود.
گروه یا اقلیتی که بدون دست‌رسی به این‌ امکان‌ها زندگی می‌کنند، بدون شک محکوم به نابودی است؛ این نابودی مثل موریانه‌ای که سقف را می‌خورد، جان اقلیت‌ها را می‌خورد و در درازمدت به نابودی کامل آن‌ها منجر می‌شود، یا این که آن‌قدر این اقلیت‌ها را تضعیف می‌کند که وجودشان دیگر تهدیدی برای قدرت نیست.
روز جمعه، شماری از شهروندان قرقیز افغانستان که در کوه‌پایه‌های پامیر در بدخشان زندگی می‌کنند، پس از گذراندن پانزده روز راه که هفت روز آن را پیاده آمده اند، خود را به مرکز بدخشان رسانده اند؛ تا مشکل‌هایی که زندگی‌شان را به «جهنم یخی» در ارتفاع چهارهزارمتری پامیر بدل کرده را، با والی سرحدات و قبایل کشور در میان بگذارند.
این در حالی است که پیش از این نیز، این اقلیت قومی، بارها و بارها از حکومت مرکزی خواستار رسیدگی به مشکل‌هایش شده؛ آن‌ها، تنها خواهان ایجاد زمینه‌ی کار، آموزش‌وپرورش و دست‌رسی به بهداشت از سوی دولت مرکزی استند؛ خواست‌هایی که جزو ابتدایی‌ترین حقوق انسانی در جهان امروز است. از این که به خواست‌های شهروندان قرقیز از سوی دولت مرکزی در بیست سال گذشته رسیدگی نشده است، چهل جوان از این اقلیت، در ماه گذشته با دریافت پاسپورت قرقیزستان، به این کشور رفته است. اکنون نیز باقی باشندگان بام دنیا، انتظار دولت مرکزی افغانستان را می‌کشند تا تصمیم به ماندن آن‌ها در افغانستان می‌گیرد یا به خروج‌شان.
نمایندگان این اقلیت در دیدار با وزیر سرحدات و قبایل، گفته اند که اگر به خواست‌های آن‌ها از سوی دولت مرکزی رسیدگی نشود، آن‌ها هرچند دوست ندارند به تاریخی‌ترین و تنها فرهنگ زندگی صلح‌آمیز بومی در بام دنیا، پایان بدهند؛ اما برای دوام نسل‌شان ناچار اند به قرقیزستان پناه ببرند.
اقلیت قرقیز افغانستان که جمعیت‌شان شاید به هزار نفر نرسد، در حالی به آموزش‌وپرورش، بهداشت و حق کار، دست‌رسی ندارند که بیش‌تر از میلیاردها دالر حول‌وحوش تأمین نیازهای قوم قدرت و دیگر گروه‌های قومی بزرگ –که در قدرت سهیم اند- در کشور هزینه شده و می‌شود. این حذف در حالی انجام می‌شود که به اساس قانون اساسی، اقلیت قرقیز جزو قوم‌های افغانستان به شمار رفته و تأمین نیازهای آن‌ها از مکلفیت‌های اصلی دولت مرکزی است. در بند سوم ماده‌ی چهارم قانون اساسی، آمده است: « ملت افغانستان متشکل از اقوام پشتون، تاجیک، هزاره، اوزبیک، ترکمن، بلوچ، پشه‌ای، نورستانی، ایماق، عرب، قرغیز، قزلباش، گوجر..»
همین‌گونه در ماده‌ی شش این قانون، آمده است که «دولت به ایجاد جامعه‌ی مرفه و مترقی بر اساس عدالت اجتماعی، حفظ کرامت انسانی، حمایت حقوق بشر، تحقق دموکراسی، تأمین وحدت ملی، برابرى بین همه اقوام و قبایل و انکشاف متوازن در همه مناطق کشور مکلف می‌باشد.» دولت افغانستان، به لحاظ این دو ماده‌ی قانون اساسی و ماده‌ی هفتم آن، مکلف به تأمین نیازها و حقوق اساسی شهروندان قرقیز است که خواست دست‌رسی به آموزش‌وپرورش، بهداشت و کار، بخش کوچکی از آن است. از سویی، به دلیل این که اقلیت قرقیز افغانستان در خطر نابودی قرار دارند و در دشوارترین شرایط اقلیمی و جغرافیایی کشور زندگی می‌کنند تا پاسبان فرهنگ بام دنیا باشند، رسیدگی به خواست‌ها و نیازهای‌شان، اولویت بیش‌تری پیدا می‌کند.
شهروندان قرقیز افغانستان، از دولت خواست زیادی ندارند؛ آن‌ها حتا حقوق‌ سیاسی‌ خودشان را مطالبه نکرده اند و به دنبال دست‌یافتن به امتیازهایی که قدرت را با خود به یدک بکشد نیز نیستند؛ اما نسبت‌نداشتن این اقلیت با گروه قومی قدرت، باعث شده که این شمار شهروندان کشور، همواره از حقوق بشری‌شان محروم باشند.
این در حالی است که دولت در چند سال گذشته به دلیل هم‌قوم‌بودن با اقلیت کوچی،‌ امتیازهای بی‌حدومرزی را به آن‌ها داده است؛ امتیازهایی که هنگام نوشتن قانون اساسی نیز از چشم گروه قدرت نیفتاده است. دولت افغانستان، هنگام نوشتن قانون اساسی، برنامه‌ی حذف را با واردکردن در این قانون، وارد ساختار حقوقی-سیاسی کشور نیز کرده است؛ تا با پشتیبانی قانونی قدرت قومی، روند حذف دیگران ساده‌تر شده و هم‌زمان درست نیز به نظر برسد.
حذف اقلیت‌ها در کشور، در حالی ادامه پیدا می‌کند که پذیرش اقلیت‌ها و تأمین حقوق اساسی‌شان در افغانستان، کشوری که دارای تنوع فرهنگی، زبانی و قومی است، می‌تواند زمینه‌های اجتماعی و فرهنگی هم‌دیگرپذیری را در جامعه ایجاد کند؛ زیرا پس از پذیرش، تعامل شکل می‌گیرد و در روند تعامل با اقلیت‌ها و تعامل اقلیت‌ها با هم است که بستر فراخ‌تری برای تعامل فرهنگ‌های مختلف در جامعه شکل می‌گیرد؛ تعاملی که می‌تواند ریشه‌های تنش میان‌فرهنگی را از میان بردارد و به دوام هم‌دیگرپذیری در ساحت کلی جامعه تا ساختار سیاسی-حقوقی، گسترش پیدا کند.
رسیدگی به نیازهای اقلیت قرقیز افغانستان در بام دنیا، از یک سو باعث دوام فرهنگی می‌شود که این باشندگان کشور سال‌های سال برای آن محرومیت کشیده اند، دشواری زندگی در ارتفاع چهارهزارمتری را در تابستان‌ها و زمستان‌ها تحمل کرده اند؛ اما برای نابودی این فرهنگ، نخواسته اند به قرقیزستان بروند. در سوی دیگر، مهیاکردن زندگی آرام نسبی برای شهروندان قرقیز در پامیر بدخشان و توجه به أمنیت این منطقه، می‌تواند سالانه هزاران گردش‌گر از شهرهای مختلف افغانستان و جهان را به بام دنیا بکشاند. بودن اقلیت قرقیز و دوام زندگی سنتی‌ هم‌راه با آسایش نسبی، می‌تواند امکان توریستی این منطقه را بلند ببرد و درآمد زیادی را برای دولت به هم‌راه داشته باشد.
دولت‌های امروزی به ویژه دولت‌هایی که به دلیل ناتوانی در بخش صنعت و فناوری، با مشکل‌های زیاد اقتصادی دست در گریبان استند، کوشش می‌کنند با زنده‌نگه‌داشتن فرهنگ‌های بومی-جغرافیایی و ایجاد امنیت در محل مربوط، بستری مناسبی را برای گردش‌گری ایجاد کنند؛ کاری که هم باعث تأمین امنیت در محل مورد نظر شده و هم مایع درآمدزایی به دولت و باشندگان محلی می‌شود.
با توجه ساختار جغرافیایی پامیر، تأمین امنیت این منطقه، دوام حضور اقلیت قرقیز و سرمایه‌گذاری روی صنعت گردش‌گری در این بخش، در درازمدت در کنار این که باشندگان محلی را بی‌نیاز کمک‌های دولت می‌کند، محل موردنظر را با توجه به نمای جغرافیایی‌ای که دارد و امکان‌های آسایشی‌ای که باید برای گردش‌گران فراهم شود، می‌تواند به نقطه‌ی جذب گردش‌گران جهانی بدل شود.