جنگ خانه‌به‌خانه؛ تکتیکی به نفع طالبان و ضرر ارتش

زاهد مصطفا
جنگ خانه‌به‌خانه؛ تکتیکی به نفع طالبان و ضرر ارتش

بخش نخست
صنف دوازده‌ی مکتب را ترک می‌کند و دنبال کاری می‌رود که دوست دارد؛ پیوستن به ارتش؛ راهی که از کودکی آن را دوست دارد و یکی از آرزوهایش است که روزی یک مقام بلندرتبه‌ای داشته باشد. «حفیظ-نام مستعار»، از کودکی آروز دارد سرباز شود، بجنگد و از مردم در مقابل کسانی که زندگی شان را تهدید می‌کنند، دفاع کند. او پس از پایان آموزش‌های نظامی، به عنوان سرباز وارد ارتش می‌شود و برای اجرای وظیفه او را به ولایت کندهار در جنوب افغانستان می‌فرستند. حفیظ، ۲۶ سال دارد و مدت سه سال می‌شود که سرباز ارتش است.
حفیظ، صبح روزی را به یاد می‌آورد که با نیروهای کماندو و سربازان پولیس، برای سرکوب طالبان در ولسوالی تخته‌پل کندهار فرستاده شده اند. ارتش، عملیاتی را به راه انداخته است تا گروه طالبان را که در پنج ولسوالی کندهار حضور گسترده دارد، سرکوب کند. عملیات، صبح یک روز بهاری از سوی ارتش آغاز می‌شود. طالبان که از عملیات دولت خبر شده اند، سنگرهای دفاعی شان در روستاهای ولسوالی تخته‌پل را محکم کرده اند؛ روستاهایی که اکثر مردم آن به دلیل حضور طالبان در مناطق شان، تبدیل به سربازان طالبان شده اند.
حفیظ که اولین عملیات جنگی ‌اش را پیش رو دارد، شامل یک گروه هفتادنفری متشکل از اردو و پولیس است که مسوولیت دارند، چهار روستا را از حضور طالبان پاک‌ کنند. اولین گوله‌ها، پیش از برآمدن آفتاب شلیک می‌شود و دو طرف، جنگ را رسما آغاز می‌کنند؛ طالبانی که در موقعیت دفاعی قرار دارند، با خطر کم‌تری مواجه اند و سربازان ارتش که در موقعیت تعرضی استند و شناختی از جغرافیای جنگی ندارند -جز نقشه‌ای که فقط موقعیت‌های کلیدی در آن برجسته شده است-، در خطر چند برابر نسبت به طالبان قرار دارند.
اولین روستا، با موقعیت کوهستانی‌ای که دارد، فرصت را بیش‌تر به دست طالبان داده است. سربازان ارتش، باید پیش از رسیدن به روستا، از یک سنگر بزرگ طالبان بگذرند که در بالای کوهی موقعیت دارد. جنگ میان طالبان و ارتش، چهار ساعت از فاصله‌ی نزدیک به یک کیلومتر جریان پیدا می‌کند؛ اما طالبان موقعیت استراتیژیکی را به دست دارند و جلو پیش‌روی نیروهای ارتش را می‌گیرند.
پس از ناکام‌ماندن پیش‌روی عملیات در این روستا، موقعیت سنگر طالبان به نیروهای هوایی داده می‌شود تا حملات هوایی انجام شود. ساعتی بعد هواپیماهای نظامی از راه می‌سرند و سنگر طالبان در بلندی کوه را مورد هدف قرار می‌دهند. نیروهای زمینی، بدون فاصله بعد از حملات هوایی دست به کار می‌شوند و سنگر طالبان را که در آن چهار سرباز طالبان به اثر اصابت بمب انداخته شده کشته شده اند، تصرف می‌کنند. پس از تصرف سنگر طالبان، عملیات به قصد تصرف روستا آغاز می‌شود؛ روستایی که انگار زادگاه طالبان همان منطقه است و آنان از پیر و جوان و کودک سربازگیری کرده اند تا در چنین روزهایی، میدان نبرد را پر کنند.
روستایی با نزدیک به پنجاه خانه که در پهلوی کوهی قرار گرفته است. اولین سنگر طالبان در آن روستا، خانه‌ای است که از آن با سلاح‌های سبک و سنگین شلیک می‌شود و نیروهای ارتش، راهی جز از میان‌برداشتن چهاردیواری آن خانه با سلاح ثقیله ندارند. پس از نیم ساعت درگیری، سقف‌های آن خانه فرو می‌ریزد و سربازان می‌توانند وارد اولین خانه‌ای شوند که تا دقایق پیش، سنگر طالبان بود. حفیظ از مرده‌های چند طالب و سه میل راکت‌انداز می‌گوید که زیر آوار فروریخته جامانده است.
جنگ خانه ‌به ‌خانه کشیده شده است؛ تکتیکی که همیشه امتیاز طالبان است و دشواری کار نیروهای ارتش. حفیظ می‌گوید که او و هم‌سنگرانش، پس از تصرف هر خانه‌ای، مجبور به تلاشی آن خانه و دست‌گیری مردانی بودند که ممکن اعضای گروه طالبان باشند که از مجبوری سلاح شان را به زمین گذاشته باشند. «هیچ فرقی بین طالبا و مردم محل نبود. هر کسی ر که می‌دیدیم، می‌ترسیدیم دست‌گیر نکنیم، طالب باشه و از پشت سر ما حمله کنه.» ساعتی از ورود حفیظ و هم‌سنگرانش به روستا گذشته است؛‌ اما تا هنوز توانسته اند نزدیک به ده خانه را تصرف کنند. طالبان هر خانه‌ای را که ترک می‌کنند، یک یا دو خانه آن طرف‌تر سنگر می‌گیرند و این روش، برای نیروهای ارتش که باید جان مردم ملکی را نیز نجات بدهند، کار را طاقت‌فرسا کرده است. تکتیک ماین‌گذاری هم که تکتیک همیشگی این گروه برای کندکردن عملیات ارتش در چنین مواقعی است تا سربازان ارتش را مصروف خنثاسازی یا منفجرکردن ماین‌ها کرده و برای خود شان سنگر جدیدی دست و پا کنند.
صدای آذان چاشت از روستایی دورتر شنیده می‌شود که حفیظ با هشت تن از هم‌سنگرانش، وارد آخرین خانه‌ی روستا می‌شوند که آخرین سنگر طالبان در آن روستا است که پس از کشته‌شدن هاوانچی و راکت‌چی این گروه که در آن سنگر گرفته اند، به تصرف نیروهای ارتش درمی‌آید. حالا دیگر، روستا تصفیه شده است و حفیظ با هم‌سنگرانش، تا حمله به روستای بعدی، باید به حساب کسانی برسند که به ظن هم‌کاری یا سربازی با طالبان، دست‌گیر شده اند. حفیظ از جوان‌هایی می‌گوید که با موهای دراز و چشم‌های سرمه‌زده در وسط روستا توسط سربازان ارتش صف شده اند و تحقیق از نزد آنان ادامه دارد.
بسیاری از آن جوانان، خود شان را طرف‌دار طالبان نمی‌گویند و می‌گویند که این پوشش را مجبور شده اند به خاطر حضور طالبان برای خود اختیار کنند و اگر چنین نباشند، از سوی افراد این گروه مورد اذیت و آزار قرار می‌گیرند. حفیظ که در یک ولایت شمالی و در شهر زاده شده است، به حرف‌های هیچ کدام از آنان باور ندارد و هر چه تلاش می‌کند، تفاوتی میان آنان و سربازان طالبان نمی‌بیند؛ جز این که آنان، مسلح نیستند. پس از پرس‌وجویی که سربازان ارتش از آنان می‌کنند، همه‌ی آنان خود شان را باشندگان عادی آن روستا عنوان می‌کنند که تا هنوز به نفع هیچ سمتی سلاح برنداشته اند؛ نه دولت و نه طالبان. چند نفری هم از آنان می‌گویند که برادران شان در ارتش و پولیس است و به این خاطر از سوی طالبان زیر فشار بوده اند.
روستای بعدی، در دامنه‌ی کوه دیگری موقعیت دارد و طالبانی که شکست بدی را در این روستا قبول کرده اند، آن‌جا صف کشیده اند تا مانع پیش‌روی ارتش شوند. پس از چاشت همان‌روز، عملیات ارتش به سوی آن روستا به پیش می‌رود و در اولین درگیری، به اثر انفجار ماین جاسازی‌شده توسط طالبان، دو سرباز ارتش زخمی می‌شوند.
ادامه دارد.