یک‌ونیم قرن جنگ داخلی با سلاح خارجی؛ صلح کجای این جنگ است؟!

زاهد مصطفا
یک‌ونیم قرن جنگ داخلی با سلاح خارجی؛ صلح کجای این جنگ است؟!

«هیچ کشوری نیست که سلاح تولیدشده‌ی آن در افغانستان استفاده نشده باشد». این نقل‌قول، بخشی از سخنان امرالله صالح، معاونت نخست ریاست‌جمهوری و یکی از چهره‌های استخباراتی افغانستان است که روز شنبه، در دومین نشست کمیته‌ی رهبری شورای عالی مصالحه ملی، بیان شد. جمله‌ی بالا، روایت‌گر پیچیدگی جنگ در افغانستان است؛ در کشوری که به گفته‌ی آقای صالح، از زمان حاکمیت امیر شیرعلی خان (۱۸۶۳–۱۸۶۶)، تاکنون هیچ سلاحی در این کشور تولید نشده و هم‌چنان این کشور که طی نزدیک به این دو قرن، پرتنش‌ترین دوره‌ی خود را سپری کرده است، از هیچ کشوری سلاح نخریده است. عمق جنگ افغانستان را می‌توان در این اظهارات یافت؛ اظهاراتی که حاکی از دخالت کشورها و قدرت‌های مختلف دارد و این دخالت‌ها، طی نزدیک به نیم‌قرن اخیر، با توجه به امکانات ارتباطی و ترانسپورتی که جهان را به لحاظ جغرافیایی فشرده کرده، بیش‌تر شده و ابعاد پیچیده‌تری به خود گرفته است.
چند شب پیش، فیلم «ارباب جنگ – Lord of war 2005»، با بازیگری نیکولاس کیج را می‌دیدم؛ نیکولاس، در این فیلم، دلال اسلحه است که فروش اسلحه را از گنگسترهای خیابانی آغاز می‌کند و به‌جایی می‌رسد که به کشورهای مختلف درگیر جنگ ازجمله افغانستان و چندین کشور افریقایی اسلحه‌ی سبک و سنگین می‌فروشد. این فیلم که محصول کشور فرانسه و به کارگردانی «Andrew Niccol» به بازار آمده، به مناسبات پشت پرده‌ی جنگ‌ها در جهان پرداخته است که چگونه کشورها و شرکت‌های تولید اسلحه، زمینه‌ساز تنش‌ها بین ملیت‌ها و ملت‌های مختلف در جهان می‌شود. نیکولاس، در قسمتی از فیلم که قرار است کاروان اسلحه‌اش به افریقا برود، خبر از مذاکرات صلح می‌شنود و می‌گوید که این بدترین خبر برای یک فروشنده‌ی اسلحه است؛ این جمله‌ی نیکولاس، عمق پیچیدگی جنگ در کشورهایی مثل افغانستان است. کشورهایی که در آن گروه‌های مختلفی نیاز به تمویل اسلحه دارند و تا این نیروها اسلحه و مهمات داشته باشند، به هر طریق ممکن، جنگ را ادامه خواهند داد.
آن‌چه در فیلم ارباب جنگ با آن‌ چه آقای صالح در نشست دیروز بیان کرد، تفاوت دارد. فروش اسلحه در فیلم است و کمک اسلحه در افغانستان از سوی قدرت‌های جهانی که بدون هیچ پرداختی انجام شده است. موضوعی که مورد توجه است؛ ورود اسلحه در افغانستان است که به آدرس دولت، به شکل رایگان رسیده و به آدرس گروه‌هایی که علیه دولت جنگیده‌اند، از بازار سیاه خریده شده و علیه دولت استفاده شده است.
چیزی که مهم است، ورود اسلحه در این کشور است که دست‌کم طی نیم قرن اخیر، به شکل قانونی یا غیرقانونی، هدفی بوده که منافع قدرت‌های جهانی و شرکت‌های بزرگ تولیدی اسلحه‌ را برآورده کرده است. روندی که منافع افغانستان را به حاشیه کشانده و دولت‌های به وجود آمده با زور این مقدار اسلحه‌ی وارداتی، هیچ‌کدام نتوانسته‌اند استراتژی درازمدتی طرح کنند و برای اجرای آن تلاش ورزند.
از شروع حکومت‌های کمونیستی، ایجاد مجاهدین و بعد طالبان و سپس دولت کنونی که به‌زور اسلحه‌ی امریکایی به وجود آمد، هیچ‌کدام به استقرار و آرامش نسبی‌ای نرسیده که بتواند برای منافع ملی در افغانستان بیاندیشد و هرازگاهی اگر سران قدرت ظاهراً مشروع در افغانستان ادای ملی‌گرایی درآورده‌اند، از سوی همین منابع تمویل‌کننده، پیش‌پایی خورده و از میدان بازی خارج‌شده‌اند. وضعیتی که امروز در افغانستان می‌رود، حاصل همین بازی‌ است؛ بازی منابع قدرت جهانی که هرکدام برای تأمین منافع شان به بازی‌هایی در میدان بین‌المللی نیازمندند و باید کشورهایی مانند افغانستان، سوریه یا عراق وجود داشته باشند که نتوانند بدون کمک خارجی به پا بایستد و آنان بتوانند با بهانه‌ی کمک، میدان جنگ شان را در چنین کشورهایی تعریف کنند.
این‌که نیم قرن است در افغانستان هر روز گلوله شلیک می‌شود و انسانی به زمین می‌افتد، از ورود گلوله در این کشور است. گلوله‌ای که وقتی در کشوری مانند افغانستان با تنش‌های قومی، مذهبی و سیاسی مختلف وارد می‌شود، محل کاربردش را پیدا می‌کند و واردکنندگان آن نیز، در تلاش ایجاد انگیزه برای شلیک این گلوله‌اند.
اگر افغانستان کشوری بود که می‌توانست سلاح خودش را تولید کند، زمینه برای تولید سلاح به گروه‌های تروریستی خرد و بزرگ مساعد نمی‌شد؛ اما در این‌جا، سلاح وارداتی است و همان‌که به دولت سلاح توزیع می‌کند، روز بعد، نمونه‌ی دیگر این سلاح را به گروه‌های تروریستی تحویل می‌دهد تا طرف‌های درگیر، مصروف یک جنگ دوامدار و بدون بردوباخت باشند؛ چون برد یا باخت یک طرف در این جنگ، به معنای ختم جنگ است و اگر جنگ ختم شود، دیگر نه دلیلی به حضور منافع قدرت‌های جهانی در این کشور احساس می‌شود و نه نیاز به بازار اسلحه‌ای است که در متمدن‌ترین کشورهای جهان تولید و در نامتمدن‌ترین کشورهای جهان استفاده می‌شود.
با توجه به اظهارات آقای صالح که در اول این نوشته از آن یاد شد، اگر دل به این ببندیم که گفت‌وگوهای صلح، کلید حل مشکل افغانستان خواهد بود، دل به سراب بسته‌ایم؛ چون هنوز در این کشور، انگیزه‌ و وسیله‌ی خشونت به حد کافی موجود است و هنوز منافعی در جهان و منطقه، با موجودیت جنگ در این کشور تعریف می‌شود. شاید طالبان در میز مذاکره کمی از خرشان پایین بیایند و توافق‌هایی بین دولت موجود و طالبان صورت بگیرد؛ اما عدم هماهنگی بین رهبران طالبان و سربازان نظامی این گروه، به انشعاب شاخه‌هایی از این گروه خواهد انجامید که به‌تنهایی یا در تبانی با گروه‌های تروریستی دیگری که به کمک برخی از کشورهای منطقه‌ای و جهانی در افغانستان فعالیت دارند، دوباره تبدیل به گروه بزرگی خواهند شد و این زنجیره‌ی ادامه‌دار را، با استراتژی دیگری ادامه خواهند داد. نبود اراده‌ی جهانی و منطقه‌ای همدست با زمام‌دارانی که در داخل افغانستان نیز به بازی‌های کوچک‌تر سمتی و گروهی وابسته‌اند، مشکل افغانستان را به گره کوری تبدیل کرده که هنوز چنگ باید و دندان و زمانی که شاید هنوز نیاز دارد هم‌چنان بچرخد تا به آرامش برسد.