اشاره: عارف حسینی، شاعر و منتقد افغانستانی، متولد و ساکن ایران است. میدان هوایی اولین مجموعهی شعر او است. این مجموعه ۵۰ شعر از سالهای ۹۳ تا ۹۷ او را شامل میشود. او به تازگی در جشنوارهی ادبی ماورا در بخش نقد ادبی مقام سوم را کسب کرد. در روزهای اخیر نیز فصلنامهی تخصصی ادبی ماورا از سوی انتشارات «آن» به بازار ادبی افغانستان روانه شد که عارف حسینی در این فصلنامه، مدیرمسؤول و سردبیر است. به بهانهی چاپ شمارهی اول فصلنامهی ادبی «از نو» گفتوگویی را صبح کابل با وی دارد.
صبح کابل: از خودت بگو و از ادبیات.
عارف حسینی: هر بار از من بپرسی چند وقت است درگیر ادبیات استی، خواهم گفت شاید دو سه سال. نوشتن رد پای من است بر روی زمین و در زمان، شخصیتر نگاه کنم؛ یگانه جایی است که احساس وجود میکنم، لذت زیستن همان رضایتی است که هنگام آفریدن نصیبت میشود. «من» اولین مخاطب من است، او لبخند بزند، برایم کافی است. من با واژه عشقبازی میکنم و زایمان نوشته را به جان خریدهام. ادبیات برایم محدود به نوشتن نیست، طرز زیستن است؛ اخلاق، انسان بودن، دوستداشتن و آرزوها، شاید از همین ادبیات آغاز شود.ادبیات مَسکن و مُسَکِن من است.
صبح کابل: شما در ایران زندگی میکنید و تا کنون در حوزهی ادبیات مهاجرت فعالیت داشتید، زندگی در مهاجرت آیا شما را از متن جریان حاکم ادبی در داخل افغانستان دور نگه نداشته است؟
عارف حسینی: ادبیات مهاجرت یک عنوان جغرافیایی و سیاسی است؛ مؤلفه و مشخصهای ندارد. زبان محدود به جایی نیست، در کابل با لهجهی تهرانی شعر میسرایند و در اسکاندیناوی به گویش دری، همه پارسیبان استند. فاصله از مصداق و معنای قدیم خود فاصله گرفته. صفر و یکها ما را به هم نزدیک کرده، هرچند تجربهی دستاول بودوباش در جایی، خلوص و زلالی خودش را در متن نشان میدهد. کسی که پیگیر باشد بدون شک به درجهای از آگاهی و فهم از دیگر جا میرسد چه افغانستان باشد، حتا زبان و ادبیات دیگری.
اشراف کامل به فضای داخل افغانستان ندارم؛ اما بیخبر هم نیستم. سعی دارم خودم را در فضای ادبی نگه دارم نه فقط افغانستان بلکه هر جایی که ارزش خواندن و دانایی داشته باشد. در واقع امکان ایجاد ارتباط هست؛ فرهنگ گفتوگو و تعامل کمرنگ است. خودم از «در غار بودن» متنفرم، ادبیات آلوده به پیلهی تنیدن به دور جمع محدود اطراف خود است. در این فضا همرنگ سوا کردن وجود دارد، مسألهی فرهنگی است که هنوز گپ زدن و تعامل با دیگری را نیاموخته ایم.
صبح کابل: در بین نویسندگان و منتقدان افغانستان هرگاه حرف از بررسی وضعیت ادبیات میشود، آثار نویسندگان و منتقدانی که بیرون از افغانستان فعالیت دارند را تحت عنوان ادبیات مهاجرت به بررسی میگیرند، چقدر به این دستهبندی باور دارید؟
عارف حسینی: زبان و قاعدهی علمی نیاز به دستهبندی و طبقهبندی دارد، مطالعهی همزمانی، پژوهش درزمانی، زاویهدیدها و هر قسم دیگر. قصد و غرض مهم است.
مهاجرت در ذات خود کدام عنصر خاص ادبی ندارد، میتوان به طور نمونه نگاهی جامعهشناسانه به نشانههای شاعران یا داستاننویسان مهاجر داشت؛ اما در خود ادبیات و دانش ادبی مهاجرت ایجاب و ایجادکنندهی عنصر برجستهای نیست. شاید دیدگاه کلاسیک است که در بررسی اثر ادبی به حاشیهی آن و نیز اطراف نویسنده بپردازد، به نظر من مکان اسلوب قویای برای سنجش نیست.
جدا کردن نویسندگان به مهاجر و غیر مهاجر، قصدی خارج از ادبیات است. تأثیر مهاجرت بر زبان و ادبیات مگر چه قدر میتواند باشد، چند واژهی جدید کم یا زیاد میشود، همین. آموزش و فضای حرفهای در یک مکان خاص بحثش جداست و گمانم خیلی به مهاجرت ربطی نداشته باشد.
تبادل و تعامل فرهنگی و ادبی موجب پیشرفت است نه مهاجرت. هیچ کس برای ادبیات مهاجر نشده است. میتوان در هرات محفل ادبی گرفت و چند شاعر هلندی را دعوت کرد یا در فستیوال شعری در سنگاپور شرکت کرد. باشنده بودن در مختصات خاصی از زمین تأثیر خودش را میگذارد؛ اما پای ادبیات با تخیل هم میتواند از خود بیرون شود و در دیگری و جای دیگر حضور یابد.
صبح کابل: چرا ادبیات افغانستان در حوزهی نقد ادبی تا هنوز نتوانسته است منتقدان جدی و آثار ادبی جدی را معرفی کند؟
عارف حسینی: نابسامانی، رشتهی زندگی و هنر را قطع میکند، به هم چسباندن آن گاهی آغاز دوباره است. دراینبین نباید نادیده گرفت که بسیاری نوآوریها و نظرگاههای نو در بطن آشوب و نابسامانی اجتماعی متولد شده اند.
من شخص _و جامعه_ را به دو نوع پیشرو و پیرو قسمت میکنم. از شخصیتی که پیرو است، نمیتوان توقعی داشت. ما اغلب مصرفکننده بوده ایم نه تولیدکننده. چشم به دیگران داشتهایم، خود مان چیزی نکاشتهایم. نقد به معنای چیز پیچیدهای نیست، کافی است به چرایی دقت کنیم. دیدگاه انتقادی هرچند با مطالعه، عمیقتر و کارآمدتر میشود؛ اما فقط در کتاب و دانشگاه نیست.
یادمان باشد نقد و فلسفه بعد از تولید اثر به وجود میآید نه پیش از آن. کسی با نقد نمیتواند شعر و متن بنویسد، نقد آگاهی به چندوچون قضیه است.
هر چیزی بنا بر تقاضا شکل میگیرد. گویا نویسنده و فضای ادبی امروز پارسی _نه فقط افغانستان_ نیازی به نقد نمیبیند و تقاضا هم نمیکند. از طرفی صاحبان قدرت که همان جایپایمحکمشدگان استند، در فضای نقدآلود تنفس نمیتوانند. تا معیار ارزش و زیباییشناسی ما تغییر نکند، تا دنبال چرا نباشیم، نیازی هم به نقد نداریم. ما در ادبیات بیشتر به دنبال تعریف و تمجید استیم، از نقد شدن ترس داریم مبادا به اعتبار مان خدشه وارد شود.
صبح کابل: آیا فکر نمیکنید کار نکردن تان به صورت تخصصی در یکی از حوزهها به فعالیت ادبی تان لطمه زده و به نوعی شما را دچار سرگردانی کرده است؟
عارف حسینی: مواد و مصالح واژهها استند؛ شعر و داستان و نمایشنامه و… قالب استند. نقد البته داستانش جدا است و به موازات اینهاست.
نگاه علمی و تجربهای امروز همان قدر که تخصصگرا و جزئینگر است، همانقدر به بحثهای میانرشتهای اهمیت میدهد.
در خلق اثر هنری، هنگام کشف ایده تسلط و توانایی نویسنده میتواند لباس مناسب به تن آن بدهد و آن را اجرا کند. من شعر را نهایت استفاده و رویارویی با زبان میدانم، توقعم از شاعر این است که در بقیه قالبها؛ مقاله، گزارش، داستان و… نیز توانایی قابلقبول داشته باشد.
در کنار خلق کردن، آگاهی به چندوچون آن بهترین و شاید تنها راهی است که سبب میشود در یکجا نماند و بتوان قدم بعدی را ساخت و برداشت. نگاه منتقدانه داشتن_حتا به خود_ ضرورت است برای نگندیدن.
صبح کابل: به تازگی شما فصلنامهی تخصصی ادبی را با نام «از نو» به همکاری انتشارات «آن» به نشر رساندید که مدیرمسؤول و سردبیر شما استید؛ از این فصلنامه برای مان بگویید؟
عارف حسینی: «از نو» بودن تکراری است که تکراری نیست.
«از نو» را میتوان رویکردی انتقادی به سنت کلاسیک تکرار دانست.
«از نو» نفی هر چیز و درعینحال ساختن دوبارهی همان چیز است؛ اما به شکل دیگر.
در «از نو» بودن است که بقای خود را تضمین کرده ایم؛ در زیستن، چگونه زیستن و در ادبیات. «از نو» یک سازوکار است نه صرف یک باور و عقیده، سازوکاری که به تولید و ارتقا منجر است. «از نو» تکیه بر پویایی دارد وگرنه «از نو» نیست و نخواهد بود.
این قسمتی از سر متن مجلهی «از نو» بود.
نمیتوان در ادبیات بود و ماند و کاری نکرد. احمد بهراد و روحالامین امینی بنا بر دغدغهی ادبیای که در انتشارات «آن» داشتند، پیشنهاد ایجاد یک مجله در زمینهی ادبیات و مدیرمسؤول شدن مجله را به من دادند. پرداخت به نقد، شعر نو و چهرههای کمتر دیدهشده جای خالیاش در فضای ادبیات پارسی حس میشد. از طرفی جغرافیای محدود ذهنی برخی، ادبیات پارسی را منحصر به مکان و یا نگاهی خاص میدانستند؛ در فصلنامه تلاش داریم گفتمان نقد را معرفی کنیم و گسترش دهیم، تنها با نگاه جدی و علمی، به ادبیات بپردازیم بدون توجه به مکان و یا نام و اعتبار.
دوستانی که پیش از این در گروهها و کارگاههای ادبی به جدیت و بیتعارف بودن شناخته شده بودند، دست یاری دادند. ناگفته نماند که هیأت تحریر این مجله از برخورد و تعاملی پویا بین خود برخوردار است و نیز نویسندگانی که در هر شماره با مجله همکاری میکنند، قصد بر آفرینش و انتقال دانش است نه فقط منتشر کردن مطلب به هر قیمتی. این پویایی به حدی است که شاید یک مطلب از انتخاب موضوع تا انتشار، چندین بار بین نویسنده و هیأت تحریر در رفتوآمد باشد.
در مورد سردبیر بودن من، به نوعی اتفاق بود و خودم به شورای سردبیری بیشتر معتقدم. هر مجموعهای با مدیریت یکنفره به سمت جزماندیشی و دیکتاتوری میل خواهد کرد؛ امید در که شمارههای بعدی این اتفاق بیفتد.
صبح کابل: نگاهی که به هیأت نویسندگان این فصلنامه انداختم، بیشتر نویسندگان کسانی بودند که در ایران زندگی میکنند و یا نویسندگان ایرانی بودند، چرا از نویسندگان داخل افغانستان خبری نیست در این فصلنامه؟
عارف حسینی: نکتهی بهجا و درستی است. ما در نگاه مان به ادبیات به مکان و ملیت نویسنده توجهی نداریم. از طرفی در مورد بسیاری نویسندگانی که از آنها دعوت به همکاری شد چنین پاسخهایی گرفتم:
• پروژه گرفتهای؟ از کجا؟ چهقدر گیرت میآید.
• حالا این شماره را در بیاور، اگر خوب بود، شمارههای بعد همکاری خواهیم کرد.
• مطلب مفت برای کسی نمینویسم.
• شمارهی من را از چه کسی گرفتی.
نظر همهی آنها برای من محترم است و میدانم که با ادامهی این حرکت، اعتماد نویسندگان جلب خواهد شد. نکتهی دیگر این است که میتوانم به جد از آن به یک اتفاق نو یاد کنم: در این مجله ادبیات و زبان پارسی مورد توجه است، هر متن و نویسندهای که زبانش پارسی است میتواند در آن حضور داشته باشد و این اجرای عملی نظرگاههایی همچون وطن پارسی است یا این که بین واژهها مرزی نکشیده اند. ما در ادبیات با نگاه جنسیتزده، قومی، مکانی، گروهی و هر چیزی که ما را از هم جدا میکند، مخالف استیم.
صبح کابل: شمارهی اول این فصلنامه را اختصاص دادید به «ادبیات و زن»؛ انگیزهی این انتخاب تان چه بود؟
عارف حسینی: ملاک برای انتخاب یک موضوع بستگی به عوامل زیر دارد:
• توان و دانش هیأت تحریر
• ضرورت موضوع در فضای امروز
• پرداختنشده بودن
زن همچنان که هست در تبعیض به سر میبرد؛ با توجه نکردن به آن فقط نیمی از پتانسیل جامعه را از دست نخواهیم داد بلکه بیشتر، چرا که در فرهنگ و جامعهی ما در قدم اول زن مربی و تربیتکنندهی انسان است. ادبیات پارسی به شدت مردانه است. در نگاههای نمادین به جهان شاهد استیم که زن نماد زیبایی و باروری است؛ اما در واقعیت و عمل زن جایگاه دستچندمی دارد.
بر حضور زن در جامعه باید تأکید کرد و نشان داد. ادبیات قسمت پررنگی از فرهنگ است؛ زنی که مینویسد، زنی که نقد میکند. حتا میتوان حضور زن را در نگاه مرد بررسی کرد تا ابتدا به واقعیت موجود دست یافت و پس از آن نقدی کرد و چارهای جست.
صبح کابل: در دو دههی اخیر در ادبیات معاصر افغانستان اگر نگاهی بیندازیم، درخواهیم یافت که ادبیات معاصر مان از نبود فصلنامههای تخصصی رنج میبرد، این خالیگاه چه آسیبهایی وارد کرده است؟
عارف حسینی: پیشتر از این باید گفت که نویسندگی در جامعهی پارسیزبان، شغل به معنای کسب درآمد نیست و نمیتواند باشد. کتاب و مجله هم بازار فروش خوبی ندارد. انجمن ادبی و یا کانون نویسندگان به معنای واقعی نداریم. حامیان مالی هم اغلب قصد و غرضی جز ادبیات دارند. اینها گمانم دلیل اصلی است.
تخصصی پرداختن به یک موضوع، امری کُند و زمانبر است؛ حوصله و دقت زیاد میخواهد؛ نتیجهاش اما بسیار ماندگار و مفیدتر است. در جامعهی ما کار گروهی انجام دادن سخت است. انگیزهی بالا و پشتکار و انعطاف زیاد میخواهد. فرهنگ جامعهی ما فردمحور است.
نویسندگان و نخبگان این جامعه هم متأسفانه مرغ همسایه را غاز میبینند و پس از رشد و بالندگی به سمت آسایش خود در جای دیگر کوچ میکنند. مهاجرت در نویسندگی به اعتقاد من مرگ نویسنده است وقتی مقصد زبان دیگری داشته باشد.
نویسنده و منتقد خوب هست، فقط ارادهای برای گرد هم آوردن آنها لازم است.
یاد مان باشد که در تاریخ هنر، همیشه منتقد بوده که ارزش و جایگاه اصلی هنرمند را نشان داده است. نبود فضای تخصصی و نگاه نقدآلود به پسرفت و در جا زدن منجر است.
صبح کابل: ما پیش از فصلنامهی «از نو» چه در داخل و چه در بیرون از افغانستان شاهد چاپ هرازگاه چند فصلنامهی تخصصی ادبی بودیم که همیشه عمر کمی داشتند و فعالیت شان مقطعی بوده، دلیل عمر کوتاه فصلنامههای ادبی را در ادبیات افغانستان در چه میبینید؟
عارف حسینی: غم نان، قدرت تحمل یکدیگر، نگاه پروژهای داشتن و…
همانطور که اشاره کردم، نویسندگی منبع درآمد نیست، بسیاری فعالیتهای فرهنگی و ادبی تا جایی ادامه دارد که به زندگی معمول و درآمد افراد خدشه وارد نکند. هر کسی اول به فکر درآمد است بعد دغدغههای ادبی و هنریاش را دنبال خواهد کرد.
نهادهای ادبی و فرهنگی و هر مؤسسهای که حمایت مادی یک مجموعه و یا کار فرهنگی را قبول میکند، در اولین فشار، جا خالی میدهد و توقعی هم نمیتوان داشت؛ بماند که بسیاری بر سر هنر و به نام دغدغه به نوعی با هنر و ادبیات معامله و تجارت میکنند.
آزادی بیان، لقلقهی زبان بسیاری است؛ اما آزادی مخالف را هر کسی برنمیتابد. ما نیاز به تمرین و مشق آزادی، کثرتگرایی و دموکراسی داریم. ادبیات بستر خوبی برای این کار است.
نگاه جامعه به ادبیات هنوز چیزی شبیه تفریح و سرگرمی است، هنوز نقش تأثیرگذار ادبیات را بر سطح و نوع زندگی آنچنانکه باید باور نداریم.
غرضورزیهای شخصی و گروهی هنوز مانع استند. ادبیات همیشه چوب چیزی خارج از ادبیات را خورده است. ادبیات عرصهی جولان ایدئولوژی، مذهب، سیاست و تعصب نیست.
صبح کابل: چرا نویسندگان افغانستان از فصلنامههای ادبی حمایت نمیکنند و اینگونه فصلنامهها با عدم همکاری قلمی نویسندگان روبهرو میشوند؟
عارف حسینی: ریشهایتر اگر نگاه کنیم، ترس از نقد شدن، نویسنده را پس میزند؛ نویسندهای که به اعتبار کتاب یا هر چیز دیگرش برای خود آبرویی جمع کرده، دوست ندارد نقد شود. این خودبهخود نقد نکردن دیگری را به همراه دارد: نقد نکن تا نقد نشوی.
دانش ادبی هم مجهولی است که کمتر کسی سراغ آن میرود، طبع شاعرانه را برای شعر نوشتن کافی میدانند و خواندن داستان را برای داستان نوشتن. ادبیات پارسی آنچنان به بوطیقانویسی تمایلی نداشته و از طرفی نقد ادبی به معنای امروز محصولی از ادبیات غرب است. نه شاعر ما پای به دانشگاه میگذارد و نه دانشجوی ادبیات ما شاعر و یا نویسنده میشود.
تطبیق دادن نظریههای ادبیات غرب بر ادبیات پارسی در ابتدا و پس از آن، پیدا کردن راهی منطبق با ویژگیهای زبان و ادبیات پارسی، کوششی است که بسیار کم صورت گرفته و نیاز به زمان و استمرار دارد. به اعتقاد من ما بیشتر از تولید شعر و داستان به تولید متن ادبی نیاز داریم؛ متنی که به ادبیات بپردازد. این نیازمند تخصص دیگری است که نه شعر است و نه داستان. شاعر و داستاننویس، منتقد نیست. منتقد هم لزوما یکی از آن دو نیست.
صبح کابل: چرا ناشران تخصصی ادبیات که در حوزهی افغانستان فعالیت میکنند، از چنین فصلنامههایی حمایت نمیکنند و انتشارات «آن» تقریبا اولین ناشری است که دست به چنین کاری زده است.
عارف حسینی: انتشارات یک بنگاه اقتصادی است. نگاه بسیاری از منابع چاپ به کتاب، مثل نگاه به آجر است. از حق نگذریم انتشارات باید به فکر سود و زیان اقتصادی باشد وگرنه قادر به ادامه دادن نیست.
در چاپ یک کتاب شما فقط با یک نفر طرف استید، قرارداد و امتیاز یک کتاب همیشگی است؛ اما در مجله شما با چندین نفر طرف استید و هر شماره این داستان تکرار میشود.
مجوز نشر کتاب با مجوز نشر مجله و روزنامه فرق دارد و جدا است.
در فضای کنونی، کتاب در حوزهی ادبیات خریدار ندارد، مجله هم همینطور است. بیشتر نشریات خودکفایی مالی ندارند و باید از جایی تأمین مالی شوند.
میشود گفت که ادبیات در هر زمینهای موتور محرک و مشوقی جز عشق و علاقه ندارد. این دغدغهی ادبی است که احمد بهراد و روحالامین امینی را برای چاپ و حمایت مجلهی «از نو» هُل داده است. ما میدانیم که این مجله به این زودی از پس هزینهی چاپ خود برنمیآید چه برسد به این که بتوانیم حقالتألیف بدهیم. از طرفی برای حفظ استقلال مجله حاضر نیستیم با هیچ نهادی وارد مذاکره شویم.
هیأت تحریر و نویسندگانی که با ما همکاری میکنند هم چیزی جز عشق و دغدغهی ادبی ندارند. جا دارد از همهی آنها قدردانی کنم.
صبح کابل: چاپ چنین فصلنامههای تخصصی بر وضعیت کنونی ادبیات مان چه تأثیری دارد و شما با رونمایی از فصلنامهی تخصصی ادبی «از نو» چه رویکردی را دنبال میکنید و دورنمای تان چیست؟
عارف حسینی: آنچه مسلم است وضعیت اقتصادی، سیاسی جامعهی پارسیزبان دستخوش التهابهای بسیار است. برای انجام فعالیت همیشه این پرسش پیش میآید که چی؟ دنبال نان باش که خربزه آب است. میتوان شانه خالی کرد، به بهانهی سخت بودن، اهمیت نداشتن و هزار بهانهتراشی دیگر.
میتوان دنبال کشور دوم و یا سومی گشت که آرامش و آسایش شخصی را تأمین کرد یا هنر خود را به پیش برد. نقل قولی است که شاید کلیشه باشد؛ اما باور دارم که درخت ریشهاش در خاک خودش باید باشد که ثمر دهد. برای کسب آموزش و دانش میتوان رفت؛ اما باید برگشت. رفاه اجتماعی هدیهای نیست که از بیرون به ما بدهند. نیاز به صبر و تلاش هدفمند دارد.
زیرساخت توسعهی یک جمع، فرهنگ آن است. اگر فرهنگ بهبود بیابد، جامعهی سالم و زیباتری خواهیم داشت. کار فرهنگی نیاز اولیه است، پیش از هوا و پیش از نان. پیشرفت و پسرفت هر جامعهای ناشی از فرهنگ آن است.
نه فقط ادبیات، هر رشتهای نیاز به نگاه جزئینگر و تخصصی دارد. نقد تنها رشتهای تخصصی برای هنر نیست. انسان بیسواد و کمسواد هم میتواند عینک نقد بر چشم بزند و زیر آماج هجوم اطلاعات و تبلیغات، چرا بپرسد و چگونهاش را پیدا کند و بسازد. تفکر انتقادی، لزوماً آکادمیک نیست. مردمی که با مسائل، جدی، منطقی و پرسشگر برخورد میکنند، مجالی برای مورد سوء استفاده قرار گرفتن به کسی نمیدهند.
ایدئالگرایی بدون عمل، آفت انسان و جامعه است. پیش از آن که به تغییر دیگری و جهان فکر کنیم، از خود شروع کنیم. هر کس در هر رشتهای که هست، اگر کارش را درست انجام دهد، به سوی زندگی و جامعهی بهتر حرکت خواهیم کرد. نگاه تخصصی شاید همین باشد.