بشیراحمد انصاری: حزب‌التحریر، القاعده و طالبان دو روی یک سکه‌اند

ابوبکر صدیق
بشیراحمد انصاری: حزب‌التحریر، القاعده و طالبان دو روی یک سکه‌اند

گفت‌وگو با بشیر احمد انصاری، دین‌پژوه، نویسنده، استاد دانشگاه و مسئول پیشین دیپارتمنت گفت‌وگوهای سازمان همکاری‌های اسلامی

اشاره: از چندی بدین‌سو، در افغانستان و دیگر کشورها اسلامی، خلافت‌خواهی در فضای مجازی؛ خصوصاً شبکه‌ی توییتر «ترند» شده و تعدادی از مردمان دین‌مدار با هش‌تگ خلافت را برپا کنید، خواهان برپایی دوباره‌ی خلافت اسلامی شده‌اند که در افغانستان بیشتر حزب‌التحریر برای تأسیس دوباره خلافت، کمر بسته‌اند.
ما به‌دنبال این هستیم که بدانیم، آیا در چنین مقطع زمانی خلافت می‌تواند، پاسخ‌گوی نیازهای سیاسی-اجتماعی مسلمانان کشورهای اسلامی باشد؟ یا خلافت در جوامعی که مشمول اکثریت مسلمان می‌شود، امر قطعی و در قران و احادیث، برپایی خلافت موجه است؟
در این مورد گفت‌وگویی را با بشیراحمد انصاری؛ روشن‌فکر دینی، دین‌پژوه و نویسنده‌ی کتاب‌های متعددی چون افغانستان در آتش نفت، خ خلافت، مذهب طالبان، جایگاه هویت‌ها در گفتمان اسلام‌گرایی معاصر، مترجم تأثیر اسلام بر فلسفه و هنر… تدارک دیدیم و به‌دنبال پاسخ‌هایی هستیم که بدانیم برپایی خلافت در زمان کنون یا عصر مدرن، چه احکام شرعی و پیامد‌هایی دارد.

اساس خلافت در قرآن کریم و حدیث شریف چیست؟
در سال‌های گذشته یک نهادهای پژوهشی در غرب نظرسنجی را در رابطه به خلافت در میان کشورهای اسلامی از اندونزیا تا مصر و کشورهای شمال آفریقا و جنوب آسیا مانند پاکستان راه‌اندازی کرده بود؛ این نهاد دریافته است که در بیشتر جوامع اسلامی علاقه‌مندی به – بازگشت خلافت – وجود دارد؛ اما مهم این است که بحث خلافت در میان توده‌های مسلمان به‌صورت درست تفهیم نشده است؛ حتا شماری از دانشمندانی که در رابطه به خلافت بحث دارند، ابعاد این مسئله را نمی‌دانند.
در قرآن کریم در چند مورد لفظ خلیفه آمده است، اما نفس این اصطلاح با تصویری که امروز ما از خلیفه داریم متفاوت است. در قرآن خلافت به معنای آبادانی ذکر شده است و از ریشه لغوی «خلف» و «خلف یخلف» که به مفهوم جانشین سیاسی کسی؛ و یا فردی که به‌جای فردی دیگر میاید، استفاده صورت نگرفته.
اما آنچه ما «خلافت» می‌نامیم به نحوی دیگری در قرآن کریم ذکر شده که «مُلک» بوده و با مفهوم امروزی خلیفه‌ خیلی نزدیک است؛ اما نص صریح که در قرآن کریم گفته باشد، پس از پیامبر خلافت را برپا کنید وجود ندارد. به همین دلیل است که پس از رحلت محمد (ص) صحابه‌ی کرام برای اداره‌ کردن نظام دچار تردید شدند تا این‌که اجماع برپا شد و حضرت ابوبکر صدیق را به‌عنوان خلیفه انتخاب کردند.
در رابطه به خلافت‌ احادیث نبوی به‌صورت اخبار است نه حکمی، مثلاً در حدیثی از پیامبر اکرم (ص) روایت است که می‌گوید؛ خلافت برای ۳۰ سال است که بیشتر این احادیث ضعیف و برخی‌ هم نیاز به بازخوانی دارد که اینجا فرصت بحث پیرامون جزئیات آن نیست.
به هر حال هر دینی ابعاد سیاسی خود را دارد و اسلام هم دارای ابعاد نیرومند سیاسی بوده و این ابعاد با طرح‌های کودکانه برخی گروه‌ها تفاوت داشته و ابعاد – خلافت- خیلی پیچیده و عمیق و نیاز به کنکاش دارد. زمانی که یک گروه خاص بنا به دلایلی بحث کلی مانند خلافت را در شرایط آشفته‌ی اجتماعی جهان اسلام میان جوانان احساساتی مطرح می‌کند و ایمان و احساس آن‌ها را در مسیر دلخواه خویش استقامت می‌دهند و دور از بحث‌های علمی و اصولی و فضای باز و آرام فکری به سربازگیری دست می‌یازند، این‌جا است که نیاز به کنکاش روی این مسئله مطرح می‌شود.

دلیل شکست خلافت‌های اسلامی به‌خصوص خلافت‌ عثمانی‌ها در چه بود؟
ابن خلدون گفته است: خانواده‌های سلطنتی نیز مانند عمر انسان‌ها تابع یک‌سری از قوانین است؛ مرحله‌ی کودکی، جوانی، بزرگی و پیوستن به تاریخ. خانواده‌های اموی، عباسی، فاطمی‌ و عثمانی تابع چنین قوانین بوده‌اند؛ بنابراین تمام خلافت‌ها به دلیل یک‌سری از انگیزه‌های قدرت، ایجاد شدند و به دلیل یک‌سری از نقاط ضعف سقوط کردند.
تواینبی، مورخ مشهور انگلیسی، خلافت عثمانی را یکی از طولانی‌ترین سلسله‌های حکومت‌داری در تاریخ بشر می‌داند. طبیعی است هر سلسله‌ای که شش و نیم‌قرن حکومت کند باید به تاریخ بپیوندد؛ اما اگر روی علل سقوط خلافت عثمانی‌ حرف بزنیم این عوامل بیشتر ریشه در درون آن نظام داشت تا بیرون آن.
سید جمال، حلیم پاشا و رشید رضا و دیگران ناقوس خطر را در داخل دستگاه خلافت به صدا درآوردند. یک عامل بزرگ سقوط خلافت بیگانگی با علوم تجربی بود. زمانی که اروپا از خواب بیدار شد و در عرصه‌ی استفاده از علوم تجربی قدم برداشت؛ ماشین بخار و هواپیماهای جنگی اختراع و ساخته شد؛ و در آن‌وقتی که هواپیماهای جنگی ارتش ایتالیا لشکر خلافت عثمانی را در لیبیا بمباردمان می‌کرد، مرد عثمانی به شمشیر و بازوی خود تکیه کرده و تنها ابزار جنگی‌اش توپ‌ و تفنگ بود. آن زمان عثمانی‌ها متوجه شدند که چقدر عقب افتاده‌اند، ولی خیلی دیر شده بود.
دلیل دیگر سقوط خلافت عثمانی بیگانگی با اجتهاد بود، به همین دلیل سید جمال در پی تغییر وضعیت برآمد. در زمانی که تورات و انجیل به‌عنوان کتاب‌های مقدس در کشورهای اروپایی به میلیون‌ها نسخه به چاپ می‌رسید، برخی علمای دربار خلافت عثمانی حتی مطبعه و چاپ را حرام می‌دانستند. بیگانگی با شیوه‌های مدیریت معاصر علت دیگری بود که آن سرزمین پهناور را پارچه‌پارچه نمود. کشمکش و رقابت با اروپا که عثمانی‌ها قرن‌ها دیوارهای‌شان را با توپ می‌کوبیدند علت بیرونی این سقوط هولناک به شمار می‌رفت.

تنش‌های داخلی در خلافت چه بوده و چه نقشی را در سقوط خلافت بازی کرده است؟
گرایش به قدرت در ذات انسان نهفته بوده و در خلافت‌ها این گرایش میان شخصیت‌هایی که به قدرت چشم می‌دوختند کم نبود. به قول امام غزالی؛ جبروت و قدرت یکی از صفات خداوند است، از آنجایی در انسان روح خدا دمیده شده است، این مخلوق پیوسته تلاش می‌ورزد تا به قدرت و سلطه بیشتری دست یابد.
اما نظام‌های خلافتی به‌ویژه از اموی‌ها به بعد فاقد مکانیزمی بودند که فزون‌طلبی قدرت را مهار کند. در خاورمیانه سه فرهنگ بزرگ: ترکی، عربی و آریایی با همه شاخه‌های آن در تاریخ وجود داشته است. کشمکش‌های خاورمیانه میان این سه فرهنگ از زمان عباسی‌ها آغاز یافت و در دارالخلافه عباسی‌ها در بغداد، تنش میان این سه عنصر فرهنگی به‌شدت بالا گرفت. بر علاوه عناصر قبیله‌ای و اثنیتی و زبانی، مذهب هم نقشی در این کشمکش‌ها داشته است.

نگاه علمای فقه اسلامی به سیاست و نظام خلافت چیست؟
اسلام و سیاست پیوستگی نزدیک دارند، حضرت پیامبر اسلام زمانی به مدینه رفت، جامعه‌ی اسلامی – حکومت اسلامی را تأسیس کرد؛ البته پیش از رفتن به مدینه بزرگان این شهر در طایف به پیامبر اسلام بیعت کردند و هنگام ورود به مدینه مورد استقبال قرار گرفت و شعر مشهور «آفتاب طلوع کرد به ما» در استقبال او می‌سرودند. او اساس یک دولت را در مدینه گذاشت و در وثیقه‌ مدینه به‌عنوان اولین قانون اساسی، هویت و دین و حقوق همه مکنات اجتماعی و دینی آن شهر را به رسمیت شناخت. او پس از ورود به مدینه نام این شهر را از یثرب به المدینه که دولت شهر (city state) معنی می‌دهد تغییر داد.
هرچند این دولت سرشت دینی داشت، اما به اساس اراده و رأی مردم ایجاد شده بود؛ اما در اسلام تعریف روشنی از نظام سیاسی وجود ندارد. در مرحله‌ای کنونی با پارادایم شکل و محتوای خلافت مواجه هستیم، حکومت مدینه شکل بسیار ابتدایی نظام بود و در خلافت‌ها، شکل و شمایل امپراتوری به آن دادند، به همین دلیل است که علامه اقبال لاهوری در کتاب احیا فکر دینی می‌گفت: «آنچه به نام خلافت بود، بیشتر به امپراتوری می‌ماند؛ زیرا یک قوم و نژاد بر تمام جهان اسلام حکومت می‌کرد و این با روح اسلام بیگانه است.»
شکل این نظام با تناسب زمان در تغییر است. عبدالرزاق سنهوری که قانون مدنی افغانستان و برخی قوانین اساسی کشورهای اسلامی کار او بوده است، در کتاب فقه خلافت و تحول آن، می‌گوید: در زمان کنونی خلافتی که به شکل امپراتوری تشکیل شود، ناممکن است. ازنظر او خلافت اسلامی‌ای که در قرن ۲۰ -۲۱ تشکیل می‌شود باید به شکل سازمان بین‌الدول اسلامی باشد. او می‌گوید وحدت اسلامی واجب است، اما شکل این وحدت یک موضوع اجتهادی بوده و شکل خاصی برای آن از طرف خداوند و پیامبرش تعریف نشده است، این وحدت زمانی در چارچوب یک امپراتوری بود، اکنون می‌تواند در قالب یک سازمان بین‌المللی باشد.

علت انحطاط سیاسی جهان اسلام را بیشتر در چه می‌بینید؟
فقه سیاسی با دولت معاصر ملی آشنایی نداشت و زمانی که جهان اسلام با دولت ملی آشنا گردید، استعمار، خلافت و حکومت‌های ملوک‌الطوایفی سه نوع نظام در شرق بود که با دولت ملی تفاوت داشت.
در حالی که دولت‌های ملی در غرب به بر مبنای نظریاتی که در همان سرزمین‌ها شکل گرفت، روی صحنه آمدند، جهان اسلام هم به تقلید از غرب به ایجاد دولت ملی دست زد که تقلیدی خام و سطحی بود. بیشتر این دولت‌ها تنها در شکل ملی بودند و برخی‌ از آن‌ها نماینده‌ی استعمار بودند. در حدود یک قرن دولت ملی به‌دشواری در جهان اسلام شکل گرفت و جهان اسلام پیوسته در تب بحران سوخت. به‌هرحال؛ اندیشمندان مسلمان نتوانستند تیوری‌هایی ارایه کنند که راهگشای مشکلات جهان اسلام باشد.
در بیشتر کشورهای اسلامی یک مکانیزم تعریف شده برای اداره‌ی نظام سیاسی وجود ندارد؛ مثلاً در پاکستان، الجزایر و مصر ارتش تمام قدرت را در دست دارد، برخی‌ کشورهای دیگر اسلامی امیرنشین‌اند و کشورهای دیگری ادعای دموکراسی می‌کنند، ولی بویی از دموکراسی نبرده‌اند.
اما در غرب، قلدرترین رهبر امریکا دونالد ترامپ بود، ادعا تقلب و دستبرد را در انتخابات داشت، اما چون یک سیستم مهار قدرت در آنجا وجود دارد، به‌آسانی مهار شد، اما در جهان اسلام – کشورهای شرقی این مکانیزم هنوز نهادینه نشده است.

نسبت اسلام با سیاست چگونه است؟
نه‌تنها ادیان که حتی هنر، اقتصاد، ادبیات و فرهنگ نیز با سیاست رابطه‌ دارند و در میان ادیان رابطه‌ی اسلام با سیاست محکم‌تر بوده است. پرسشی که مطرح می‌شود چرا مسیحیت مسافت بیشتری با سیاست دارد تا اسلام. وقتی حضرت عیسای مسیح پرچم نبوت برافراشت، آن جامعه دارای نظام و دولت بود و نیاز به تأسیس حکومت نمی‌دید، اما اگر حضرت مسیح در قلب صحرای عربستان آن زمان ظهور می‌کرد و با آن شیوه‌ای که در امپراتوری روم عمل کرده بود، عمل می‌کرد، قطعاً که شکست می‌خورد. جامعه عربستان که شباهت فراوانی به جنگل داشت، پیامبر باید می‌ایستاد و از خود دفاع می‌کرد و طرح نظم و دولت را می‌ریخت.
در قرآن کریم اشاره‌های سیاسی زیاد است؛ خداوند به حضرت موسی می‌گوید: برو به‌طرف فرعون که سرکشی کرده است.
اگر اسلام را فاقد رابطه با سیاست بدانیم اثبات این مسئله خیلی دشوار خواهد بود و اعتقاد من این است که ‌ اسلام با سیاست رابطه دارد؛ اما این رابطه باید خیلی تعریف شده باشد، نه این‌که یک حکومت استبدادی در جامعه حاکم شود و نامش را نظام اسلامی بگذارد. من به رابطه‌ اسلام با سیاست معتقدم، اما این رابطه برمی‌گردد به قرائت‌های خود جوامع از دین و سیاست.
آنچه من به آن باور دارم، نقش مردم در ایجاد حکومت‌های‌شان است. پیامبر اسلام هم که به مدینه رفت، ورود او به مدینه بر مبنای دعوت مردم آن دیار و قرارداد اجتماعی با مکنات آن جامعه بود.

چرا حزب‌التحریر تأکید بر ایجاد خلافت دارد؟
حزب‌التحریر به‌دنبال حل مشکلات جامعه بشری و جهان با معجزه‌ی خلافت است، اما فکر نمی‌کنم با ظهور خلیفه چنین معجزه‌ی صورت بگیرد. اگر یک مقایسه‌ی میان برخی از نظام‌های فعلی و برخی خلفای اموی ‌در دمشق و یا اندلس و فاطمی در قاهره و عباسی در بغداد و عثمانی در استانبول صورت بگیرد، کنش برخی از نظام‌ها فعلی نسبت به برخی از این خلافت‌ها بهتر جلوه می‌کند؛ همان‌طوری که برخی از آن خلفا بهتر از برخی زمامداران کنونی به نظر می‌آید.
مسئله دیگر این است که پس از اموی‌ها جهان اسلام دارای یک خلافت واحد نبوده است، برخی از نظام‌ها، ظاهراً خود را نزدیک به خلافت‌ عباسی‌ می‌دانستند، اما در عمل مختار بودند. در زمان عباسی‌ها، سه خلافت یکی در اندلس دیگری در قاهره و سومی در عراق ناقوس حکومت می‌نواخت و در کنار آن سه خلافت حکومت‌های دیگری در هند و آسیای مرکزی و افغانستان وجود داشت. در حالی که سلطان محمود غزنوی لقبی را از طرف خلیفه‌ عباسی گرفته بود، اما در عمل خود را تابع خلیفه‌ عباسی‌ نمی‌دانست. افغانستان، پاکستان، هند، تاتارستان، قزاقستان. برونای، مالیزیا، اندونیزیا، ایران و جاهای دیگر هم‌زمان با خلافت عثمانی‌ حکومت‌های مستقل خودشان را داشتند. حزب تحریر خیلی‌ مسایل و پیچیدگی‌های جهان اسلام را نمی‌داند و فکر می‌کند که با ایجاد خلافت‌ همه این مشکلات حل می‌شود.
حزب تحریر در توهم نوستالژیای گذشته‌ی مسلمان‌ها که یک زمانی قدرتمند بودند، گیر مانده است، اما به این پی‌ نبرده که دلیل قدرتمند بودن مسلمان‌ها به داشتن خلافت نبود، بلکه دلیل قدرت‌شان بود که خلافت را ایجاد کرده بودند.

آیا خلافت امری دینی است یا قراردادی اجتماعی که به دست انسان‌ها ساخته می‌شود؟
در خلافت بعد ارزشی خیلی مهم است، در نظامی که عدالت نباشد و دست خلیفه‌ تا آرنج در خون مردم رنگین باشد و نام نظام را خلافت بگذارند، خلافت نیست. شکل خلافت، ساخته‌ی دست انسان‌ها است، در حالی که یک بخش از‌ ارزش‌های آن دینی است. صلاح‌الدین سلجوقی، تشکیل حکومت اسلامی را دوبعدی می‌داند، وحی الهی و شورای مردم. انسان‌ها نقش مهمی در انتخابات و ساختن نظام سیاسی‌شان به اساس اجماع امت دارند اجماعی که اصل سوم در اسلام به شمار می‌رود. سنهوری در این باب سخن بدیعی دارد.
رسیدن به‌نظام خلافت مانند گذشته ناممکن است، چون شرایط فرق می‌کند؛ اما می‌شود یک سازمان مشترک و متحد میان کشورهای اسلامی ایجاد شود تا هم این امر سیاسی نقض نشود و هم در مسئله بزرگ جهانی، مسلمان‌ها در امر تحقق ارزش‌های انسانی و آزادی و رفاه اقتصادی و علمی تکنالوژی باهم همکاری نموده و در جهت ایجاد زندگی بهتری ملت‌ها را کمک نمایند.

کلیدواژه‌هایی که حزب تحریر مانند طالبان، داعش و القاعده استفاده می‌کنند خیل شبیه هم‌اند، به نظر شما تفاوتی میان این گروه‌ها وجود دارد؟
به یک معنا حزب تحریر از یکسو؛ و القاعده، طالبان و داعش از سوی دیگر دو روی یک سکه‌اند. گروه‌هایی مانند طالبان، داعش و القاعده عنصر سخت‌افزاری خشونت‌اند و حزب تحریر عنصر نرم‌افزاری soft آن. حزب تحریر با استفاده ا ز این کلیدواژه‌ها برای ترور شخصیتی انسان‌ها استفاده می‌کند و کوچک‌ترین نقدی را با چماق تکفیر پاسخ داده و هر مخالفی را مزدور استعمار می‌نامد، همان‌طوری که برخی‌ها خود این حزب را با همین تهمت نشانه می‌گیرند. به‌هرحال، اگر قدرتی به دست این گروه قرار گیرد، ما شاهد چه فجایعی خواهیم بود. آنکه در برون دایره قدرت دست به ترور شخصیتی می‌یازد با قرار گرفتن بر اریکه قدرت از ترور فیزیکی صرفه نخواهد کرد.

در شرایط کنونی حزب تحریر ایجاد خلافت بر تمام جهان اسلام را هدف خویش می‌داند، به نظر شما این یک رؤیا نیست؟
این‌ها در آتشِ اشتیاق برگشت به عصر امپراتوری می‌سوزند. هر انسانی که اطلاع کمی از فقه سیاسی و اوضاع جهان داشته باشد، می‌داند که تحقق چنین رؤیایی دشوار است اگر غیرممکن نباشد. در شرایط فعلی نمی‌توان به عصر امپراتوری‌ها برگشت، اکنون عصر سازمان‌های بین‌المللی است. در این راستا ایجاد سازمان بین‌الدول کشورهای اسلامی عملی‌تر است، درحالی‌که خلافت خواهی جریان تحریری در شرایط کنونی مضحک و خنده‌آور است. اگر شما از حزب تحریر بخواهید که یک پرورشگاه برای کودکان یتیم، یک جاده و حتا یک‌لقمه‌نان به یک همسایه بدهد، میگویند بگذارید تا خلیفه ظهور کند. حزب تحریر با این کار، جامعه‌ی اسلامی را پشت نخود سیاه روان می‌کند. تو روی‌ای خلافت را در سر داشته باش، اما رویکرد عملی تو برای مردم و جامعه‌ چیست؟

ازنظر حزب تحریر جهان به دارالکفر و دارالاسلام تقسیم شده و در نزد حزب تحریر تمام کشورهای اسلامی زیر استعمار و دارالکفر است، اما امام ابوحنیفه می‌گوید که در هر کشور – مکانی که شعایر اسلام جاری شود و ممانعتی وجود نداشته باشد، دارالکفر نیست.
در قرآن‌کریم و حدیث نبوی جایی به‌نام دارالکفر و دارالاسلام نیست، این اجتهاد فقهای متقدم مسلمان است که جهان دوران خویش را به چنین دارهایی تقسیم نمودند. به این معنی که این مسئله از جمله مسلمات و بدیهیات دین نبوده و امری اجتهادی است که می‌شود در شرایط کنونی روی آن دوباره اجتهاد شود. همان‌طوری که اوضاع جهان تغییر نموده اصطلاحات نیز باید تغییر کند. امروز یک مسلمان در کانادا وزیر می‌شود، یک زن مسلمان نخست‌وزیر سنگاپور می‌گردد، یک مسلمان در ایتوپیا وزیر دفاع می‌شود و یک غیرمسلمان در مصر وزیر خارجه می‌گردد. تمام این کنش واکنش‌ها اجتماعی نیاز به یک تعریف جدید اجتماعی دارد. فقهای مسلمان هم تأکید داشته‌اند که در جامعه‌ای که برای اجرا شعایر اسلام ممانعت وجود نداشته باشد، دارالاسلام است. تمام جهان اسلام را دارالکفر خواندن جفای بزرگی در حق مسلمان‌ها است.

از دید شما، در انتظار خلیفه بودن حزب تحریر به چه می‌ماند؟
روان‌شناختی انسان در گذشته‌های دور نشان می‌دهد؛ آدم در زمان ضعف و زمینه‌ی شکست، به رویای برگشت یک منجی پناه می‌برد. البته مهدی‌هایی که در هرچند سال در جوامع اسلامی ظهور می‌کنند، ریشه در همین مفاهیم دارد. حزب تحریر نیز به همین مفاهیم پناه برده که خلیفه با پرچم سیاه و شمشیر برهنه و بالای اسپ بیاید و دنیا را فتح کند.

فارابی در قرن چهار به رویکرد خلافت‌ خرده گرفته است و از واژه «تغلب» استفاده کرده بود، آیا خواست حزب تحریر و برپایی خلافت چنین رویکردی است؟
فارابی معتقد به مدینه فاضله است؛ اما تغلب مشروعیت خویش را از ناگزیری گرفته و به مفهوم کشیدن جامعه از حالت آنارشیستی به نظم است. چون در اسلام یک اصل وجود دارد که اگر یک جامعه میان دو گزینه قرار می‌گیرد، فقه اسلامی می‌گوید که «احف ضررین» و یا کمترین ضرر را باید پذیرفت. در گذشته‌ها تلاش بر این بود که چه کسی حکومت می‌کند، اما نمی‌گفتند که چه قسم حکومت می‌کنند؛ غافل از این‌که قدرت غیرقابل کنترل در دست هر انسانی بیفتد، او را فاسد می‌سازد، به این اساس فقه تغلب هم نیاز به بازنگری دارد.

آغاز وحی الهی به پیامبر اسلام با واژه اقرأ-بخوان- شروع شده است. در کنار این، پیامبر اسلام توجه ویژه‌ای به آموزش‌وپرورش داشته است؛ اما حزب تحریر به آموزش اجتماعی اولویت نداده و فاصله گرفته است. از دید شما دلیل چیست؟
کنش حرب تحریر با برنامه پیامبر اسلام متفاوت است. خداوند در ابتدایی‌ترین وحی به پیامبر در پنج آیه، هشت مرتبه از علم و مفردات علم استفاده نموده است و سپس به‌دنبال آن سوره‌های مزمل، مدثر و القلم نازل شده که رابطه تنگاتنگی با دانش و خدمات اجتماعی دارند. پیامبر اولین مدرسه را در دارالارقم ایجاد نمود، غلام‌ها را آزاد نمود و به یتیم‌ها نان داد؛ یعنی اقدام نخستین در اسلام با خدمات اجتماعی و آموزش‌وپرورش شروع شده بود.

از نگاه حزب تحریر خلیفه را پنج نفر هم می‌تواند انتخاب کند، دید شما در این مورد چیست؟
خلیفه‌ای را که پنج نفر از میان یک‌ونیم میلیارد مسلمان انتخاب کند یک شوخی است و به بازی کودکان شباهت دارد. در سال‌های جهاد افغانستان، پنج نفر عرب یک فلسطینی و یک سودانی را در ساحه‌ی خیبر پشتون‌خواه پاکستان به‌عنوان خلیفه و نایب خلیفه انتخاب نموده و یک قطعه زمین را خریده بودند و خلافت خویش را بروی آن ایجاد کرده بودند، اما پس از چند روز یکی از خان‌های قبایل که در همسایگی آن خلافت می‌زیست، خلافت آن‌ها را تارومار می‌کند.

خلافت خواهی یک نوستالژیا است یا گذار به آینده از انحطاط؟
خلافت حزب تحریر یک نوستالژیا است، اگر هدف اتحاد جهان اسلام باشد، این اتحاد در چهارچوب یک سازمان بین‌الدول می‌تواند نگرشی به آینده باشد. فهم حزب تحریر از فقه اسلامی راه‌ را به‌جایی نمی‌برد، به‌جز اینکه وقت خود و شماری را ضایع می‌کنند.

آیا افغانستان شامل کدام خلافتی بوده است؟
۲۰۰ سال زمان برد تا جغرافیایی که افغانستان کنونی را شامل می‌شود به دین اسلام مشرف شد و عصر امویه همه‌اش جنگ و دفاع بود. لشکرهای زیاد شکست خوردند تا آنکه مردم مسلمان شدند و هویت و زبان خود را حفظ کردند. در عصر اموی تمامی افغانستان مسلمان نشده بود و عضو نبود و در عصر عباسی‌ها دولت‌های مستقلی در این سامان شکل یافتند مانند سلاجقه و غزنوی‌ها و سامانی‌ها و امثال ایشان. خلاصه سخن اینکه افغانستان جزء رسمی کدام خلافت نبوده است.
با سپاس از شما