انتقال جنگ به شمال توسط حکومت و نیروهای خارجی

زاهد مصطفا
انتقال جنگ به شمال توسط  حکومت و نیروهای خارجی

بخش سوم
در سال ۲۰۰۷، این جنرال ارتش برای اجرای وظیفه از معاون قول اردوی پکتیا، فرمانده قول اردوی مزار می‌شود که نه ولایت شمال زیر فعالیتش است. در زمانی که جنرال مراد به صفت فرمانده قول اردوی ۲۰۹ شاهین به شمال و شمال شرق می‌رود، طالبان در بخشی از نقاط ولایت‌های شمالی تحرکات‌شان را آغاز کرده‌اند و هم‌چنان افراد وابسته با حزب اسلامی، در همکاری با مهره‌های داخلی‌شان در حکومت، هرازگاهی درست به فعالیت‌های هراس‌افکنانه می‌زنند. ولسوالی دهنه‌ی غوری در بغلان، مرکز افراد این گروه است.
جنرال مراد که تازه وارد شمال شده است، به‌عنوان فرمانده ارتش، اولین عملیاتش را بر ولسوالی دهنه‌ی غوری انجام می‌دهد؛ عملیاتی با استفاده از هواپیماهای جنگی روسی که برای اولین بار توسط این جنرال ارتش پس از سال ۲۰۰۱ استفاده می‌شود.
هرچند امریکایی‌ها مخالف عملیات با هواپیماهای روسی هستند؛ اما او، هواپیماهای باقی‌مانده‌ی ارتش از زمان روسیه را بازسازی و حتا در سفرهای ولایتی‌اش از آن استفاده می‌کند. عملیات بر دهنه‌ی غوری و حزب اسلامی، ضربه‌ی بزرگی به این گروه می‌زند؛ تا حدی که گلبدین حکمتیار، اعتراف می‌کند که بزرگ‌ترین صدمه را از جنرال مرادعلی مراد خورده است.
او، هم‌چنان عملیاتی را برای سرکوب گروه‌های تروریستی در دره‌ی خوستک ولایت بدخشان به راه می‌اندازد؛ عملیاتی که در آن چندین گروه تروریستی بیشتر وابسته با کشورهای همسایه‌ی شمالی و شمال‌شرقی افغانستان کشته، زخمی دستگیر و یا آواره می‌شوند.
در دیگر بخش‌های این نه ولایت شمالی و شمال‌شرقی، وضعیت بهتر است و نیروهای ارتش تحت فرماندهی جنرال مراد، هرازگاهی برای اجرای عملیات به کمک قول اردوی کندهار می‌روند و هم‌چنان جنگ در غورماچ که زیر ساحه‌ی کنترل قول اردوی هرات است، توسط سربازانی انجام می‌شود که زیر فرماندهی جنرال مراد در شمال هستند.
در آن زمان، آلمان‌ها کمک‌های نظامی در شمال را به عهده دارند و از دخالت جنرال مراد در جنگ غورماچ راضی نیستند. افسران آلمانی به او گوشزد می‌کنند که اگر عملیات در غورماچ را متوقف نکند، کمک‌های نظامی و مالی‌شان را قطع خواهند کرد.
پس از تنش لفظی بین او و نیروهای آلمانی در شمال، جنرال مراد به آنان می‌گوید که اگر کمک‌های‌شان را قطع کنند، به امریکایی‌ها مراجعه می‌کند.
جنرال مراد، جنگ را در غورماچ نگه می‌دارد؛ چون می‌فهمد برای این‌که ولایت‌های زیر حاکمیت خودش امن باشد، باید جنگ را در غورماچ نگه‌ دارد. این استدلالی است که او به سربازهای آلمانی می‌کند و می‌گوید که جهان برای این‌که امن باشد، جنگ را در کشورهایی مثل افغانستان، عراق و یا سوریه سوق می‌دهد و گروه‌های افراطی از نقاط مختلف جهان برای جنگیدن و خالی کردن خشونت‌شان عازم این کشورها شوند.
تنش بین او و مقامات آلمانی در شمال، به‌جایی کشیده می‌شود که صدراعظم آلمان در سفری به شمال، با او دیدار می‌کند و زمینه‌ی سفر وی را در آلمان مساعد کرده و او را به آلمان می‌خواهند تا بتوانند متقاعدش کنند که به‌جز از ساحه‌ی زیر کنترل خودش که نه ولایت شمالی می‌شود، در دیگر ولایت‌ها عملیات انجام ندهد. سرانجام او قانع نمی‌شود و مقامات آلمانی به نیروهای این کشور در شمال افغانستان، هدایت می‌دهند که امکانات نظامی را در اختیار او بگذارند و مانع حملاتش در غورماچ نشود. در این زمان است که امریکایی‌ها او را تشویق با مخالفت به آلمان‌ها می‌کنند و می‌گویند که حاضر هستند امکانات در اختیارش بمانند.
تنش‌ها بین منافع قدرت‌های موجود خارجی در افغانستان، یکی از دلایل زاده شدن دوباره‌ی جنگ و پا گرفتن گروه‌های تروریستی می‌شود. از او، در مورد پا گرفتن دوباره‌ی طالبان در شمال می‌پرسم؛ شمالی که به لحاظ قومی و فرهنگی، نکات مشترک کم‌تری با طالبان دارند و پس از به وجود آمدن حکومت جدید بعد از ۲۰۰۱، در آرامش نسبی‌ای به دور از جنگ زندگی می‌کنند. او، از انتقال جنگ توسط سران حکومت کرزی به شمال می‌گوید؛ انتقالی که با ترس از فرماندهان شمال و برای زمین‌گیر کردن آنان صورت می‌گیرد. جنرال مراد، به حرف‌های رابرت گیتس، وزیر دفاع پیشین امریکا استناد می‌کند که کرزی از آن می‌خواهد در از بین بردن سران شمال او را همکاری کنند. طبق برداشت کرزی، رهبران شمال مزاحمت قدرت او هستند و او حتا طالبان را بهتر از رهبران شمال می‌خواند و می‌گوید که تا سران شمال سرکوب نشوند، نمی‌توان به حکومت مقتدری در کابل دست یافت.
جنگ دوباره در شمال از همین‌جا آغاز می‌شود؛ از تصمیم کرزی به انتقال جنگ در شمال و اولین سربازان طالبان، تحت عنوان مهاجران و کوچی‌ها، از پاکستان به ولسوالی‌های دند غوری، چشمه‌ی شیر و خواجه الوان بغلان انتقال داده می‌شوند و هم‌چنان در ولسوالی‌های دشت ارچی و چهاردره‌ی کندز. پس از جابه‌جایی این مهاجران در بغلان و کندز، گزارش‌هایی از پایین شدن هواپیما در شب در مناطق این جابه‌جا شدگان نشر می‌شود که گفته می‌شود برای‌شان امکانات نظامی توزیع می‌کند.
جابه‌جایی این مهاجران در نقاطی از بغلان، هدف استراتژیک نظامی دارد و پا گرفتن گروه‌های تندرو در بغلان که شاهراه نه ولایت شمالی و شمال‌شرقی به کابل را زیر کنترل دارد، می‌تواند به لحاظ تبلیغاتی، برای طالبان نقطه‌ی قابل توجه و خبرساز باشد. هم‌چنان در کنار وجه تبلیغاتی، چندگانگی قومی در این مناطق، زمینه را برای پذیرش جابه‌جاشدگان فراهم می‌کند و آنان می‌توانند به‌آسانی با مردم محلی تلفیق شوند و از آنان برای عملیات‌های نظامی‌شان سربازگیری کنند.
نزدیک به صدسال پیش از امروز، در سال ۱۳۰۲، قانونی توسط امان‌الله خان امضا می‌شود که طبق این قانون، عده‌ای از اقوام پشتون، زیر نام ناقلین به ولسوالی‌هایی از بغلان انتقال داده می‌شوند؛ ناقلینی که نزدیک به صدسال بعد، با ناقلین تازه یک‌جا می‌شوند و دست به تحرکات تروریستی می‌زنند.
جابه‌جایی این افراد در بغلان، در کنار اشتراکات فرهنگی و امتیاز تبلیغاتی که تحرکات‌شان بیشتر خبرساز می‌کند، هدف اقتصادی دارد و این گروه می‌توانند با استفاده از معادن در این مناطق و هم‌چنان شاهراه شمال-کابل، نیازهای مالی و نظامی‌شان را تهیه کنند. جنگ دوباره در شمال، از همین چند ولسوالی زاده می‌شود و آهسته‌آهسته به کمک دولت مرکزی و برخی از قوت‌های نظامی همکار در افغانستان، در ولایت‌های شمالی گسترش پیدا می‌کند. توضیح بیشتر همکاری‌های دولت و نیروهای خارجی را با گروه‌های تروریستی، در بخش بعدی خواهم نوشت.
ادامه دارد…