تضادهای قومی-مذهبی در افغانستان و سربازگیری دوباره‌ی طالبان

زاهد مصطفا
تضادهای قومی-مذهبی در افغانستان و سربازگیری دوباره‌ی طالبان

بخش دوم
…جنرال مرادعلی مراد، ضمن برشمردن سه عامل عمده –مداخله‌ی پاکستان به دلیل نگرانی از ثبات افغانستان، دادن باور به همکاران بین‌المللی از سوی پاکستان و لابی‌های داخلی که بدون طالبان در افغانستان نمی‌شود حکومت کرد و تضاد منافع کشورهای همکار در افغانستان- که در به وجود آمدن دوباره‌ی طالبان نقش اساسی داشته‌اند، وضعیت فرهنگی ولایت‌های شرقی و جنوبی را نیز یکی از دلایل پا گرفتن دوباره‌ی طالبان پس ۲۰۰۱ می‌داند. به گفته‌ی وی، اشتراکات فرهنگی-زبانی اقوام دو طرف خط مرزی پاکستان، هم‌زمان با مداخلات پاکستان، زمینه را برای ایجاد و سربازگیری طالبان و دیگر گروه‌های تروریستی مهیا کرده بود.
بر اساس پژوهش‌های انجام‌شده، تنش‌ها بین قبایل مرزی پس از سقوط طالبان و تضاد دیرینه‌ی برخی از قبایل که مخالف به حکومت رسیدن کرزی و سپس انجام عملیات شبانه‌ی نیروهای ناتو بودند، یکی از دلایل دیگری است که پس از ۲۰۱۱، به سربازگیری دوباره‌ی طالبان می‌انجامد و قبایلی که در دو طرف خط مرزی افغانستان-پاکستان زندگی می‌کنند، با شروع این تنش‌ها، دوباره دست به سلاح می‌برند و حملات چریکی‌شان را علیه نیروهای مرزی حکومت افغانستان آغاز می‌کنند.
نقطه‌ی مرزی افغانستان-پاکستان و برخی از شهرهای پاکستان که محلی است برای هزاران مدرسه‌ی دینی، نقش تعلیمی سربازان گروه‌های تروریستی را انجام داده و هزاران جوان و نوجوان که توسط این مدارس با آموزش‌های افراطی و سلاح مجهز می‌شوند، دوباره به خط جنگ برمی‌گردند و به دلیل حضور نیروهای خارجی در افغانستان، این کشور تبدیل به مسیر بهشت و خوشبختی اخروی برای‌شان می‌شود.
در کنار این دلایل، حساسیت‌های قومی را این جنرال ارتش، دلیل دیگری بر ایجاد دوباره‌ی طالبان می‌داند. او که به‌عنوان یک فرمانده ارتش از قوم هزاره، در اوج سربازگیری دوباره‌ی طالبان در ولایت‌های شرقی افغانستان وظیفه اجرا کرده است، می‌گوید که در نقاط مرزی و از سوی ملیشه‌های پاکستانی، به‌صورت علنی بین قبایل علیه دیگر اقوام افغانستان به‌خصوص هزاره‌ها تبلیغ صورت می‌گرفت و برای مردم هشدار داده می‌شد که این‌ها به‌دنبال گرفتن قدرت در افغانستان هستند.
وقتی حرف‌های این جنرال ارتش را کنار واقعیت‌های موجود در افغانستان می‌گذارم، به واقعیت‌های تکان‌دهنده‌تری پی می‌برم؛ به قتل‌های عامی که با آمدن طالبان در یکاولنگ و مزار صورت گرفت و جلوتر از آن، عبدالرحمان خان، یکی از شاهان سابق افغانستان، به دلیل اختلاف مذهبی با هزاره‌ها، فرمان کشتار جمعی آنان را صادر کرده و زمین‌های آنان را به‌عنوان غنیمت به سربازان و فرماندهان پشتون واگذار کرده بود.
پروفسور ویلیام میلی-افغانستان ‌شناس و استاد دانشگاه ملی استرالیا-در رابطه به غصب زمین‌های هزاره‌ها در زمان عبدالرحمان خان، می‌نویسد که حاکم افغانستان –عبدالرحمان- از سال ۱۸۸۰-۱۸۹۰م، هزاره‌ها را توسط نیروی نظامی مورد خشم خود قرار داده و بهترین زمین‌های زراعتی و چراگاه‌های آنان را، به خان‌ها و بزرگان قبایل پشتون واگذار کرد. او می‌نویسد که از آن زمان تا سال ۱۹۸۷م، پشتون‌ها به‌عنوان فرماندار، حاکم محل، بازرگان، سود خواران، مالکان زمین و زیر نام کوچی، وارد مناطق هزاره‌جات شدند.
استبدادی که در زمان حبیب‌الله خان، فرزند عبدالرحمان نیز بر این قوم افغانستان وارد می‌شود و آنان حتا اجازه‌ی داشتن اسلحه و اسپ را در زمان او ندارند.
این، بخشی از سایه‌ی تاریک تاریخ افغانستان و جنگ‌ها در این کشور است؛ سایه‌ای که از طرف گروه حاکم ایجاد شد و همواره ادامه‌ی قدرت را به حذف فزیکی شرکا و مخالفان قدرت دیده است. آن‌چه هنوز در بین اقوام افغانستان قابل ترمیم و جبران‌پذیر نیست، این خشونت‌های دیرینه‌ی قومی-مذهبی است که بستر اعتماد بین اقوام را آسیب‌پذیر کرده است؛ خلایی که باعث شده کشورهای همسایه و منطقه، با استفاده از آن، به‌دنبال تضمین منافع‌شان باشند و هم‌چنان گروه‌های تروریستی نیز، از این خلا برای رسیدن به اهداف‌شان که گسترش وحشت و خشونت است، استفاده کنند.
آن‌چه به نام داعش در افغانستان در حال اجرا است و به حملات هدفمند مسجدها و گردهمایی‌های مناطق هزاره‌نشین می‌انجامد، ادامه‌ی این خشم دیرینه‌ی تاریخی در این کشور است که این گروه تازه به دوران ‌رسیده، با استفاده از این خشم دیرینه، به‌دنبال نفاق‌افکنی بیشتر بین اقوام افغانستان است و با هدف قرار دادن یک گروه مذهبی، تلاش دارد درزهای موجود قومی و مذهبی را در افغانستان بیشتر کند.
جنرال مراد، دلیل ایجاد این تنش‌ها بین اقوام افغانستان را سیاست‌مداران خوانده و می‌گوید که تمام اقوام افغانستان، در شرایط مساوی‌ای از فقر، بی‌سوادی و جنگ رنج می‌برند و فقط عده‌ای سیاست‌مدار هستند که با ایجاد مخالفت بین اقوام، تلاش در حفظ و ادامه‌ی قدرت سمتی یا قومی‌شان دارند. او، این سیاست‌مداران را کسانی می‌داند که باید مورد تنفر مردم و تاریخ قرار بگیرند. به گفته‌ی این جنرال ارتش، برخی از مردم محل که با او روابط نزدیکی داشته‌اند، برایش بارها گفته‌اند که پیش از دیدن او، آن‌ها تصور می‌کردند هزاره‌ها آدم‌خوارند و نباید به آنان فرصت داده شود که سر بلند کنند.
این تبلیغ‌ها، به گفته‌ی او، بیشتر از سوی طالبان و پاکستانی‌ها بین مردم صورت می‌گرفت تا مردم را علیه او که فرماندهی برخی از عملیات‌ها در این ولایت‌ها را به دوش داشت، بشورانند. جنرال مراد، این تبلیغات را، ادامه‌ی تبلیغاتی می‌داند که در طول تاریخ معاصر و پیش از آن، از سوی منابع قدرت در افغانستان برای ایجاد تفرقه بین اقوام صورت گرفته است.
نتیجه‌ی روشن پیاده شدن این تبلیغات در تاریخ معاصر افغانستان، کشتار دسته‌جمعی هزاره‌ها، به دلیل گرایش به مذهب شیعه از سوی طالبان در مزار و یکاولنگ بود.
زمانی که طالبان پس از شکسته شدن خطوط مقاومتی حزب وحدت –یکی از احزاب شیعی در افغانستان- طالبان وارد شهر مزار می‌شوند، بیش از ۲۰۰۰ هزاره را در آن شهر قتل عام می‌کنند. ملا منان نیازی، یکی از فرماندهان طالبان که فرماندهی جنگ در مزار را به عهده داشت، پس از ورود به شهر مزار، طی یک سخنرانی می‌گوید:‌ «هزاره‌ها مسلمان نیستند. شما می‌توانید آن‌ها را بکشید. این امر گناه نیست.» جدا از مسئله‌ی گناه و ثواب، آن‌چه پشت پرده‌ی این کشتارها هست و به نمایش جمعی گذاشته نمی‌شود، دوام جبر و خوی بدوی در مناسبات قدرت افغانستان است؛ خویی که همیشه قدرت را با کشتار دست‌به‌دست کرده و حتا طی دو دهه‌ی اخیر، انتخابات‌های انجام‌شده در این کشور نیز، نه برای تفکیک رأی مردم که پوششی برای ادامه‌ی قدرت بوده و هیچ انتخاباتی بدون تقلب و دست‌کاری به نفع دستگاه حاکم، به نتیجه نرسیده است.