اشاره: سمیع عطایی، فارغ التحصیل کارگردانی سینما و تئاتر، متولد کابل است؛ او پس از تحصیل در ولایت غزنی در سال ۱۳۷۸ خورشیدی به ایران مهاجرت کرده و فارغالتحصیل رشتهی کارگردانی نمایش از دانشگاه تهران است. عطایی در سال ۱۳۹۳ خورشیدی، فیلم «کهنیادگار سرزمین آذر» را در ایران ساخت. از کارهای دیگر او میتوان به کارگردانی نمایش چلیپا و زندگی و رویا و مستند رقص های محلی و هم اکنون هم مستند گلوی سرخ قلم اشاره کرد.
صبح کابل: از خودتان بگویید که کجا به دنیا آمدید؟
سمیع عطایی: در سال ۱۳۶۰ در کابل افغانستان به دنیا آمدم. دورههای ابتدایی، متوسطه و دبیرستان را در لیسهی شهدای سراب در منطقهی سراب از شهرستان جغتو مربوط به ولایت غزنی به پایان رساندم. اواخر سال ۱۳۷۸ پس از تسخیر تمام مطانق مرکزی به دست طالبان، به پاکستان و سپس ایران مهاجر شدم. از سال ۱۳۸۴ وارد دانشگاه تهران شدم و در دورهی کارشناسی مشغول تحصیل در رشتهی تئاتر (کارگردانی) شدم. از سال ۱۳۹۰ در رشتهی سینما در دورهی کارشناسی ارشد دانشگاه تهران پذیرفته شدم و تحصیلم را آغاز کردم.
صبح کابل: نظر تان را در مورد وضعیت سینمای افغانستان چیست؟
سمیع عطایی: در شرایط فعلی وضعیت سینمای افغانستان چندان مطلوب نیست و میشود گفت که سینمای افغانستان، در شرایطی قرار دارد که نه وضعیت چندان خوبی دارد و نه چندان بد؛ در شرایطی است که لنگان لنگان به پیش میرود و از لحاظ تولید محتوا، شکل کار و ساختارهای سینمایی چندان وضعیت خوبی ندارد.
صبح کابل: اگر بخواهیم این وضعیت را منوط به گسست تاریخیای که جنگ دلیل اصلی آن است، بدانیم؛ از نظر شما چرا سینمای افغانستان دچار این وضعیت است و لنگان لنگان به پیش میرود؟
سمیع عطایی: طبیعتا جنگ در افغانستان اصلیترین دلیل است برای چنین وضعیتی و اگر بخواهم به گذشتهی سینمایی افغانستان رجوع کنم، باید بگویم که نسبت به آن دوره، در وضعیت خوبی قرار داشته و میتوانم بگویم که اگر شرایط به همان منوال ادامه پیدا میکرد، حالا سینمای بهتری داشتیم؛ ولی متأسفانه این چنین نشد. بعد آن رکود، در دورهی معاصر میتوانیم بگوییم یک شروع به نسبت خوبی داشته است و سینماگران افغانستان از صفر شروع کردند و به دنبال تغییر وضعیت بودند؛ اما تا بهتر شدن راه درازی دارند. از دلایلی که میتوان با آن وضعیت سینمای افغانستان را آسیبشناسی کرد، اول نبود کادر فنی حرفهای و نیروی آکادمیک در سینمای افغانستان است که نبود این کادرها و نیروها در سینما به تعداد انگشتان یک دست، سبب شده است که نگذارد سینمای افغانستان از لحاظ آکادمیک در سطح قابل قبول قرار بگیرد. بحث بعدی، بحث فرهنگی است. با این که در گذشته مردم افغانستان جامعهی سینمادوست بودند و تمایل بسیار به سینما رفتن داشتند؛ اما تحولات اخیر، جامعهی ما را از لحاظ فرهنگی از سینما دور نگه داشت و متأسفانه آن وضعیت هنوز بر سینمای افغانستان غالب مانده است. بحث بعدی، عدم حمایت دولت از سینماگران افغانستان است. متأسفانه دولت هیچ برنامهی حمایتی نسبت به سینمای افغانستان ندارد. مباحثی مثل نبود امکانات، نبود سالن سینما، نبود بازار تولید، بازار اقتصادی سینمای افغانستان و غیره، سبب شده است که وضعیت سینمای افغانستان دچار چنین آسیبهایی شود.
صبح کابل: مخاطبان سینمای افغانستان چهره و نام شما را با فیلم «کهنیادگار سرزمین آذر» میشناسند؛ کمی بیشتر از این فیلم برای مان بگویید.
سمیع عطایی: این فیلم اولین کار جدی من بود و بار رویکردی که خیلی دوستش داشتم. من زمانی که در دانشگاه تهران رشتهی کارگردانی تیاتر میخواندم، استادانم همیشه به این اشاره میکردند که در فرهنگ افغانستان، خردهفرهنگهایی است که جای برای مطالعه بسیار دارد. من پایاننامهی دانشگاهم را هم در این مورد نوشتم و وقتی شروع به تحقیق در این زمینه کردم، به چیزهایی دست یافتم که برای من بسیار جالب و جذاب تمام شد. همانها سبب شد که من اولین کار فیلم بلند خود را هم با همین رویکرد بسازم که از نظر من کار موفقی به حساب میآید.
صبح کابل: شما از این کار تان به عنوان یک کار موفق نام بردید؛ چه چیزی سبب شده است که شما به این نظر برسید؟
سمیع عطایی: البته باید بگویم که اگر این کار را نسبت به کارهای دیگر در کشورهای دیگر مقایسه کنیم، یک اثر معمولی است؛ اما به نظر من موفقیتش در عرصهی سینمای افغانستان به این دلیل است که آنهایی که کشورم را با کلمهی جنگ میشناسند، من در این اثر از دل جنگ آیینها، مراسم، سنتها فرهنگهایی چون «کمپیرک»، «چهاردهپال»، «بابه فقیرک»، «خانبازی»، «شتربازی» و رقصهای محلی را بیرون کشیدم که برداشت مخاطب را نسبت به افغانستان میتوانست تغییر بدهد و نشان بدهد که به جز جنگ، زیباییهایی هم در دل افغانستان بوده است و این تلاش برای تمام انسانها جذاب بود. من توانستم نگاه متفاوتی نسبت به افغانستان ارائه بدهم.
صبح کابل: شما به سوژههای بکر و ناب در افغانستان اشاره داشتید؛ میخواهم دیدگاه شما را در این رابطه داشته باشم که سینماگران افغانستان تا چه حد در زمینهی سوژهیابی توانسته اند موفق باشند؟
سمیع عطایی: این همیشه یکی از دغدغههای ذهنی من بوده است و همین طور است؛ به گفتهی یکی از استادانم، افغانستان سرزمینی است که پر از سوژههای بکر و تازه. متأسفانه سینماگران یا فیلمسازان افغانستان تا کنون نتوانسته اند از این ظرفیت افغانستان استفاده کنند؛ چون دیدگاه فیلمسازان افغانستان برگرفته از دیدگاه دیگران نسبت به افغانستان است. در افغانستان متأسفانه نمیگویم همه؛ اما بیشتر فیلمسازان ما هیچ نیامده اند به عمق جامعهی خود نگاهی بیندازند و اتفاقات اجتماعی را با رویکرد مختص خود نگاه کنند. بیشتر به مسائل سیاهنماییها در سینمای افغانستان پرداخته اند.
صبح کابل: مثلا میتوانید به چند نمونه این کارها اشاره کنید؟
سمیع عطایی: میتوانم به کارهای شهربانو سادات مثل «گرگ و میش» و «پرورشگاه» اشاره کنم و یک سری از فیلمهای قدیمی سینمای افغانستان که متأسفانه نامهای شان را حضور ذهن ندارم.
صبح کابل: به سینمای دههی سی و چهل افغانستان اشاره داشتید؛ چرا مخاطب افغانستانی با این سینما بهتر میتواند ارتباط برقرار کند؟ آیا سینمای معاصر افغانستان توانسته است با دغدغههای انسان امروز تعامل برقرار کند؟
سمیع عطایی: میدانید در این رابطه دو موضوع مهم وجود دارد. اول بحث اقتصادی کار است. فیلمساز افغانستانی اول برای تهیهی یک قصه یا داستان به دنبال تأمین بودجه است و بودجهی این کار را سرمایهگذار افغانستانی نمیپردازد. پس فیلمساز افغانستانی چنگ میاندازد به دامن مؤسسات خارجی یا سفارتخانههای خارجی و آنها برای سوژهای فن یا بودجه میدهند که برای خود شان هم منفعتهایی به همراه داشته باشد.
بحث دوم این است که افغانستان کشوری جنگزده و دردکشیده است؛ پس ناخودآگاه ذهن فیلمساز هم پر از همین دغدغهها است؛ برای همین است که فیلمساز نمیتواند از این رویکرد خود را دور نگه دارد. ما فیلمسازانی استیم که متعلق به نسل جنگ استیم.
صبح کابل: آیا فیلم «کهنیادگار سرزمین آذر» فیلمی بوده است که از لحاظ محتوایی و سوژه در ژانر خود از فیلمهای همانندش عبور کند و حرف تازهای را داشته باشد؟
سمیع عطایی: این فیلم از لحاظ سوژه و محتوا، موضوعی که شما به آن اشاره داشتید را بیان میکند؛ اما خوب از لحاظ تکنیک و ساختار نتوانسته در آن حد که مد نظر شما است، باشد. من این را خود اعتراف میکنم. این هم دلایل خاص خود را دارد. سینما بدون شک یک کار گروهی است و یک کارگردان به تنهایی نمیتواند کار موفقیتآمیزی را بیرون دهد. این برمیگردد که ما در افغانستان کادر سینمایی حرفهای نداریم، تصویربردار حرفه ای نداریم، نویسندهی خوب نداریم تا فیلمنامهنویس حرفهای داشته باشیم؛ ما تهیهکننده نداریم، ما مهمتر از همه سینما یا سالن نمایش نداریم. امروز اگر عتیق رحیمی فیلم خوب میسازد، چون در بیرون از افغانستان مشغول به کار است.
صبح کابل: به تازگی بانو صحرا کریمی ریاست افغانفیلم را عهدهدار شده است؛ آیا به نظر شما چون بانو کریمی از بطن همین وضعیت عهدهدار چنین شرایطی است، کافی است که سینمای افغانستان را دچار یک تحول کند؟
سمیع عطایی: تواناییهایی بانو کریمی قابل ستایش است؛ اما به تنهایی در تغییر وضعیت کافی نیست و این مسیر یک راه طولانی است. ما حمایت دولت را میخواهیم و همچنین حمایت سینماگران از این وضعیت است. نیاز به یک طرح جامع سینمایی داریم تا وضعیت را تغییر بدهیم. ما نیاز به یک خانهی سینمای ملی داریم تا تمام سینماگران شامل آن باشند و دولت حمایت مالی از آن داشته باشد تا بتوانیم در گام اول چرخهی مالی سینمای افغانستان را فعال کنیم.
صبح کابل: پس از طالبان شاهد بازتولید و تقلید از سینمای هند در سینمای افغانستان بودیم، دلیل آن را در چه میبینید؟
سمیع عطایی: یک بخش آن برمیگردد به رابطهی عمیق تاریخیای که با هند داشتیم. به نظر من نه تنها هند بلکه تمام جهان تأثیرات خود را بر افغانستان گذاشته است و این برمیگردد به مهاجرت که دامان افغانستان را گرفت. این درست است که یک تأثیرگذاری ناموفق بوده است. سینمای هند به خاطر وجه موزیکال و شاد بودنش، توانسته بر سینمای افغانستان و مخاطب افغانستانی تأثیر بگذارد؛ اما اگر بحث بر سر بازیگر باشد این موضوع مطرح میشود که ما در سینمای افغانستان بازیگر جدی نداریم. چون به نظر من بازیگر نیاز به پرورش و مجتمعهای آموزش بازیگری دارد. متأسفانه ما هیچ استندردی برای آموزش حوزهی بازیگری نداریم. در افغانستان اگر چیزی به نام بازیگری هست، چیزی به نام آموزش بازیگری نداریم تا به آنها تاریخ هنر، سبکهای بازیگری و … را آموزش بدهد.
صبح کابل: آیا بازیگران افغانستان سواد سینمایی دارند؟
سمیع عطایی: من به این موضوع قبلا اشاره داشتم که متأسفانه بیشتر بازیگران افغانستانی سواد آکادمیک و تحصیلات بازیگری ندارند؛ افرادی هستند که از خوشتیپی یا زیبایی و ذوقی دارند، وارد سینما شده اند.
صبح کابل: برآمد این وضعیت چه میتواند باشد؟
سمیع عطایی: خوب با چنین وضعیتی ما در چنین شرایطی، وضعیتی را مثل همین حالا تجربه میکنیم. سینمای افغانستان سطحی است و بازیگر ما تنها توانسته است تابوشکنی را در ظاهر خود حفظ کند. سینماگر یا هنرمند افغانستانی در اصل هنر خود این تابوشکنی را نتوانسته انجام بدهد و تنها با سر برهنه کردن توانسته در ظاهر نمایش تابوشکنی را انجام بدهد. صبح کابل: پس در چنین شرایطی خود بازیگر نقش در فاسد ساختن فضای سینمایی افغانستان داشته است؟
سمیع عطایی: بله باید بگویم که با چنین اوصاف هشتاد درصد بازیگران خود نقش در مسموم ساختن فضای سینمایی افغانستان داشته اند.
صبح کابل: جامعهی سینمایی هند روی افغانستان تأثیر داشته؛ اما ناموفق بوده است؛ به نظر شما این ضعف و غیرحرفهای بودن کارگردان را نشان نمیدهد؟
سمیع عطایی: طبیعتا همین است. با شما موافق استم که ما البته وقتی میگوییم تقلید، در واقع تعریف ارستویی را از هنر بخواهیم نگاه کنیم که هنر تقلید از طبیعت است. هر انسانی هنر را به یک نحوی تقلید میکند؛ اما تقلید به معنای کاپیبرداری محض نیست. وقتی تقلید از طبیعت میگوید، انسان با تقلیدی از طبیعت، هنر را صیقل میدهد و یک چیز جدید و زیبایی را خلق میکند. خب در جامعهی افغانستان، مسألهی دوم تقلید شده؛ اما این تقلید به یک چیز زیبا نشده است. زیبایی باید در ذات خود هنر خلق شود. هنر بیان احساسات به شکل زیبا است. خودم هم در همین جامعه استم و درون همین جامعه زندگی میکنم؛ وقتی من نتوانم یک جریان را شکل بدهم، همهی ما در یک شکل استیم.
صبح کابل: سینما دچار بحران و انحطاط شده است، آیا شما راهکاری را مدنظر دارید که با استفاده از این راهکار، از بحران بیرون شویم؟
سمیع عطایی: ببنید، راهکارش در واقع این است که تمام سینماگران دست به دست هم بدهند و یک چیز جدید را خلق و حمایت کنند. دوم، مسألهی دولت است که سینماگران وقتی در کنار هم جمع میشوند، دولت را مجاب میکنند. از طرفی، ساختاری که دارند و میچینند، در واقع بتوانند از آن حمایت کنند. مسئلهی بعدی، بحث قصه است. سینما باید قصه داشته باشد و نه هر نوع قصهای. قصهای که برای مردم و جامعهی افغانستان مطرح باشد. ما یک نقطهضعف داریم که مخاطب را نمیشناسیم. بحث مخاطبشناسی اساسیترین بحث است. سینما یک تعامل با مخاطب افغانستانی نتوانسته برقرار کند. من روی سوژهای دست میگذارم که همان جنگ را بیان میکند. یک فاجعه را میبینم و فیلم را هم میبینم که بر اساس فاجعه است و این تکرار میشود.
یکی از دلایل اساسی که فیلم یادگار آذر توانست با مخاطب ارتباط برقرار کند و با استقبال روبهرو شود، بحثی است که از درون جامعهی افغانستان چیزی جدیدی خلق کنیم. وقتی رقص محلی را آوردم، مادرم و پدرم خیلی از همسن سالان پدرم، یک چیزی خاطره و حس نوستالژیک داشتند. نسل جدید با این مسائل ارتباطی ندارد و خارجیها وقتی میدیدند، برای شان جالب بود که چنین زیباییها در افغانستان وجود دارد. ما همیشه به دنبال سوژههای تراژیدی که درد و رنج است، استیم. این چیزی است که مخاطب افغانستانی نمیتواند قبول کند. چرا با فیلمهای هندی راحت ارتباط برقرار میکنیم، دلیلش شادی و قصههای زیبا است؛ چیزی که دور از جنگ و ویرانی است.
صبح کابل: در چند سال اخیر چرا از آدرس سینمای افغانستان فیلمی نتوانسته به مرحله گزینش ابتدایی اسکار راه پیدا کند؟
سمیع عطایی: اگر بخواهم واقعبینانه نگاه کنم، فیلمها در سطح افغانستان خوب بوده ولی در سطح اسکار استندرد نبوده است.
این یک بخش آن به ناهماهنگیهای سینماگران افغاستان برمیگردد؛ چون هیچ وقت به صورت حرفهای پرداخته نشده است. تصور کنیم فیلمهایی که سالهای قبل انتخاب شده، مربوط به افغانستان نمیشود. فیلمهایی که در کشورهای دیگر ساخته شده، واجد شرایط نیست. این شرایط رفتن به اسکار را ندارد. طبیعتا چنین فیلمهایی راه پیدا نمیکنند. اگر ما هم انتخاب بکنیم، وقتی آنجا برود، رد میشود. اسکار قوانین خود را دارد که فیلم مربوط به همان کشور و ساخت همان کشور باشد و با عوامل داخلی همان کشور و اکرانهای عمومی را داشته باشد.
صبح کابل: وضعیت نقد در سینمای افغانستان را چگونه میبینید؟
سمیع عطایی: ما در افغانستان متأسفانه در سینمای مان جای منتقد را همیشه خالی میبینم. در سینمای افغانستان به جای نقد بیشتر نظر داریم و نقدها شبیه فحش شده اند و اگر اثری را هم نقد کنیم، بیشتر این نقد بازخورد منفی دارد.
به نظر من اگر نقد در فضای سینمایی افغانستان جایگاه خود را پیدا کند، یک راهکار خوب برای نظاممند شدن سینمای افغانستان است.