باید پای چشمه رفت؛ ورنه آبی در کار نیست

مجیب ارژنگ
باید پای چشمه رفت؛ ورنه آبی در کار نیست

چهار روزی می‌شود که بسته‌ی ویدیویی‌ای از سوختن مهاجران افغانستانی در یزد ایران، در شبکه‌های اجتماعی دست به دست می‌شود؛ در این بسته‌ی ویدیویی، خودروی دیده می‌شود که سه جسد در صندوق پشتی آن در حال سوختن است. یکی از مهاجران افغانستانی که از حادثه زنده بیرون شده است،  با پای سوخته و خونی‌اش کنار خیابان راه می‌رود، با تشنگی به باشنده‌ی محل، می‌گوید: «کمی آب بیار بنوشم.» او، ازش می‌خواهد که بنشیند و از آن‌سوتر صدای باشنده‌ی دیگر محل شنیده می‌شود که می‌گوید: «گشت زد و رفت». این حادثه که ۱۴ جوزا در یزد، اتفاق افتاد، به یک‌باره‌  احساس ملی‌گرایی شهروندان افغانستان را در جهان مجازی زنده کرد.

پس از آتش‌زدن مهاجران افغانستان توسط سربازان ایرانی، شماری از فعالان مدنی در تویتر و فیس‌بوک، برای حمایت از قربانیان این حادثه، هشتک «کمی آب بیار که سوختم» را راه انداختند.

شماری از جوانان، یک‌شنبه (۱۸ جوزا) در کابل، در برابر سفارت ایران گرد آمده و به نماد اعتراض در برابر سوختاندن مهاجران افغانستانی در یزد، دیوار سفارت این کشور را با پرتاب رنگ سرخ کردند.

اعتراض جوانان حزب همبستگی ملی در برابر سفارت ایران در کابل در برابر آتش زدن مهاجران افغانستانی در یزد- ایران. یک‌شنبه (۱۸ جوزا).

شماری از ترانه‌سراها؛ رامین عرب نژاد، ابراهیم امینی، سهراب سیرت و.. با سرودن سوگ‌نامه‌ای انزجار خود را از این حادثه ابراز کرده اند؛ اما در نهایت، همه، چیزی را برای خود می‌خواستند؛ چیزی که خود از خود باز داشته اند.

هشتک «کمی آب بیار که سوختم»، با پشتوانه‌ی ملی‌گرایی احساسی در کم‌تر از سه روز همگانی شده است؛ این حرکت‌ها به دلیل ماهیت شان، همان اندازه که زود شکل می‌گیرند به همان زودی به فراموشی سپرده می‌شوند.

به تاریخ سوم ثور همین سال، مرزبانان ایران، ۵۷ شهروند افغانستان را که برای به دست آوردن آب ‌و نان وارد این کشور شده بودند، پس از شکنجه به رودخانه‌ی هریرود می‌اندازد؛ پس از این حادثه، حس ملی‌گرایی، شهروندان را در کابل و هرات، به خیابان کشاند؛ اما این دادخواهی‌ها به همین زودی فراموش شده است و دیگر برای ما تازه نیست.

حالا بیایم درون مرزهای ملی؛۲۰ثور، زمانی که باشندگان غور از دولت محلی نان می‌خواستند، دولت محلی آن‌ها را به گلوله بست، بسته‌ی ویدیویی این حادثه نیز در رسانه‌های اجتماعی وجود دارد.

پرسش این جاست که کشته‌شدن شهروندان از غور تا یزد چرا برای ما تفاوت می‌کند؟ چرا در حادثه‌ی غور همه خاموش ماندیم، آن‌ها نان می‌خواستند و گلوله خوردند.

اعتراض مردمی در ولایت غور، برای درخواست نان از دولت محلی- ۲۰ ثور سال جاری.

حادثه‌ی غور، بیش‌تر توسط باشندگان غور پوشش داده می‌شود و دیگر شهروندان افغانستان حس هم‌دردی‌ای با آن پیدا نکرده و یادی از آن نمی‌کنند.

گروه طالبان، در زایشگاه صدبستر برچی، زنان در حال زایمان و کودکان نوزاد را به گلوله می‌بندد؛ این گروه ۲۸ ثور، در غزنی، سه سرباز پولیس و دو فرد ملکی را زنده به آتش ‌می‌کشد؛ اما هیچ هشتکی برای دادخواهی این حادثه‌ها شکل نگرفت.

 قصاب کابل، یعنی گلب‌الدین حکمت‌یار، پس از کشتن میلیون‌ها انسان بی‌دفاع به کابل خواسته می‌شود، از درآمد ملی برایش هزینه‌ی زندگی باشکوه و مطمئن پرداخته می‌شود؛ در این زمان هیچ اعتراضی شکل نمی‌گیرد، انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است.

جنگ‌جویان طالب و دیگر گروه‌های جهادی افغانستان، در چهار دهه‌ی آخر بیش‌تر از سه ‌میلیون افغانستانی را کشته و ده‌ها سال رشد اقتصادی و اجتماعی کشور را عقب انداخته اند؛ آیا این‌ها جنایت کمی است و ارزش دادخواهی ندارد؟

چرا زمانی که خار بیگانه‌ای به پای ما می‌خلد، درد را حس می‌کنیم؟ چرا فکر می‌کنیم که در بیرون از افغانستان باید ارزش بیش‌تری داشته باشیم؟

شهروندان افغانستان در حالی از آتش‌زدن مهاجران افغانستانی توسط سربازان ایران انتقاد می‌کنند که خود، فرخنده را در دل پایتخت، زنده به آتش کشیدند.

#کمی_آب_بیار_که_سوختم، واکنش ترانه‌سرایان افغانستان، در برابر آتش زدن مهاجران افغانستانی در یزد ایران.

می‌خواهم بگویم که با دادخواهی رسانه‌ای و ژست‌های ملی‌گرایی، رسیدن به حق انسانی ممکن نیست؛ زیرا تا زمانی که علل خشونت‌پذیری را در درون مرزهای ملی شناسایی و نابود نکنیم، خشونت‌پذیری شهروندان در بیرون از مرزها هم‌چنان ادامه خواهد داشت.

زمانی که انسان در جغرافیای ملی‌اش ارزش انسان امروزی را پیدا نکند، در بیرون از مرزهای ملی به ویژه در کشورهایی که با ناسیونالیزم مذهبی درگیر اند، نمی‌تواند این ارزش را باز یابد؛ زیرا این کشورها نتوانسته اند خودخواهی و درنده‌خویی خود را رام کنند؛ این خودخواهی وحشی انسان است که وارد‌شدن انسان‌های بیگانه به قلمرو خود را با بهره‌کشی یا مرگ پاسخ می‌دهد.

بی‌ارزشی انسان افغانستانی، زمانی اتفاق می‌افتد که برای یافتن نان، ناچار می‌شوند سه یا چهار نفر در صندوق پشتی موتر جا‌به‌جا شوند. صندوق پشتی موتر، برای گذاشتن اسباب است. زمانی که انسان در صندوق پشتی موتر می‌خوابد، ارزش‌ آن تا جایگاه شی سقوط می‌کند و آتش‌زدن شی، حالا هر شی‌ای که باشد، زیاد مهم نیست، می‌شود تاوانش را داد؛ چیزی که اعتراض‌کنندگان در هرات، برای خانوادگان حادثه‌ی هریرود، از دولت ایران خواسته اند.

آن‌چه باعث شد که حادثه‌ی سوختن شهروندان افغانستان بیش‌تر حس ملی‌گرایی دروغین را در شهروندان زنده کند، بیرون شدن بسته‌ی ویدیویی آن در رسانه‌های جمعی بود نه بیش‌تر نه کم‌تر.

جریان گفت‌وگوی مریم سما، با محمد حسین جعفریان، کارشناس مسأیل افغانستان در بی بی سی فارسی-۱۷ ثور

محمد‌حسین جعفریان، شهروند ایران و کارشناس مسایل افغانستان، در گفت‌و‌گویی با بی بی سی فارسی (۱۷ ثور)، می‌گوید: «ده ساله؛ این اتفاق، تو این جاده‌ها داره میفته؛ الآن چرا این مسأله براشون مهم شده؟» هم‌مهمان این گفت‌وگو ، مریم سما، نماینده‌ی دولت و مردم از کابل، برای این پرسش هیچ پاسخی ندارد و این مشت نمونه‌ی خروار انسان افغانستانی است.

مریم سما، در این گفت‌وگو هی تکرار می‌کند که به اساس اصول حقوق بشر و حقوق بین الملل دولت ایران نمی‌تواند مهاجران را به آتش بکشد؛ اما او نمی‌تواند هیچ سندقانونی مشخص و ماده‌ی مشخصی از آن را نام ببرد. او مثل هر سخن‌ور کم‌سواد افغانستانی یاد گرفته است که قلبمه سلمبه‌گویی کند و شعار انسان دوستی سر بدهد؛ اما کنش‌گری او در جایگاه نماینده‌ی مردم در پارلمان به انسان دوستی و تأمین حقوق بشری شهروندان نمی‌انجامد.

به اساس آمار وزارت مهاجران و بازگشت‌کنندگان، ۲٫۵ میلیون شهروند افغانستان، در ایران زندگی می‌کند. این در حالی است که به اساس آمار این وزارت، در ۱۸ ‌سال گذشته بیش‌تر از ۱۰ میلیون مهاجر به کشور برگشته اند.

آن‌هایی که می‌گویند «کمی آب بیار که سوختم»؛ یک‌بار از خود بپرسند، آیا واقعا سوخته اند؟ چه اندازه این سوختن را حس کرده اند؟ آیا در این مدت از خود پرسیده اید که چه چیزی باعث شد که این شهروندان ناچار شدند در زمانی که همه‌ی جهان در قرنتین است، قاچاقی وارد ایران شوند تا بسوزند؟

هشتک اعتراضی فعالان مدنی، در واکنش به آتش‌زدن مهاجران افغانستانی در یزد ایران از سوی پولیس ایران.

اگر ما به حقوق‌بشر باورمندیم، باید در نخست علل اصلی مهاجرت و بی‌ارزشی انسان افغانستانی را شناسایی کرده و پس از آن با برنامه‌ریزی دوام‌دار و هدف‌مند به نابودی آن‌ تلاش کنیم.

اگر انسان، حقوق و آزادی‌های او برای شهروندان افغانستان ارزش داشت؛ حالا تنها به دلیل نداشتن نان، شش ‌میلیون مهاجر نداشتیم.

در نهایت می‌خواهم بگویم؛ مادامی که شهروندان نتوانند، مفهوم شهروندی را درک کنند و در جهان واقعیت، از مرزهای زبان، قوم، مذهب و بینش سیاسی رد نشوند، با وارد شدن به قبیله‌ی دیگری که این مرزها در آن پررنگ است به آزادی نمی‌رسند.

افغانستان و ایران امروزی هر دو زاده‌ی یک حرکت اشتباه اند و هر دو در حال تاوان پس دادن؛ انسان نه در جغرافیای افغانستان توانسته است جایگاه امروزی خود را پیدا کند، نه در ایران.

از سویی هم برای پشتیبانی از حقوق انسانی شهروندان در بیرون از مرزهای ملی، نیاز است که سیاست‌گذاران افغانستان در بینش سیاسی شان تغییر آورده و با درک بازدارندگی امروزی کشور، با استراتیژی‌های کوتاه مدت، میان مدت و دراز مدت، برای دور کردن آن‌ها تلاش کنند نه این که برای فریب افکار عمومی، با گلایه‌گذاری از دولت‌هایی که حقوق بشری شهروندان را نقص می‌کنند، بسنده کنند.

تویت امرالله صالح، معاون نخست ریاست‌جمهوری در واکنش به غرق شدن مهاجران افغانستان در رود خانه‌ی هریرود-۵ می

امرالله صالح، معاون نخست ریاست‌جمهوری، پس از حادثه‌ی هریرود، به تاریخ (۵ می) در برگه‌ی تویت خود، می‌نویسد: «سعدی در گور می‌تپد و از شعرش که گفته بود؛ بنی‌آدم اعضای یک‌دیگر اند/ که در آفرینش ز یک گوهر اند، ندامت می‌کشد. این سروده‌ی ماندگار سعدی، یعنی اولین اساس‌نامه‌ی سازمان ‌ملل، وقتی مبحث مرز، قدرت، نژاد و منافع در میان می‌آید مصداقش را کم‌رنگ و بی‌ربط می‌سازد. درد ما مشترک نیست.»

 اما آقای صالح، فراموش کرده است که سیاست با جهان واقعیت سرو کار دارد و شاعر(علی‌اکبر گلشن‌آزادی)، وقتی وارد جهان واقعیت می‌شود، می‌گوید:« برو قوی شو اگر راحت جهان طلبی/ که در نظام طبیعت ضعیف پای‌مال است».