جولیان آسانژ؛ چریک عصر دیجیتال!

عبدالله سلاحی
جولیان آسانژ؛ چریک عصر دیجیتال!

همه نمی‌دانند ما به ‌چی فکر می‌کنیم یا چه احساسی داریم. وقتی با‌ هم‌دیگر پچ‌پچ می‌کنیم؛ نمی‌شنوند اما؛ دسترسی به‌آن، آرزوی بسیاری‌هاست و برای رسیدن، تلاش‌ بسیاری هم کرده‌اند.
گفته‌های ما در «چت‌روم» یا همان اتاق شخصی و خصوصی‌ترین مکان مجازی، از دید پایگاه اطلاعاتی فیس‌بوک، جایی‌که همه‌چیز در آن بایگانی می‌شود، هرگز پنهان نمی‌ماند. اتفاقاً، واقعی‌ترین احساسات، خصوصی‌ترین حرف‌ها و رابطه‌هایی که دوست داریم فقط آن‌جا برقرار باشد، همین‌ها است.
چرا باوجود این مورد، تن به‌آن داده و بی‌خیالش هستیم؟
چون زاکربرگ، تعهد داده که از اطلاعات شخصی کاربران شبکه‌ی خود، استفاده‌ی سوء انجام نمی‌دهد؛ بله به همین‌‌سادگی باور می‌کنیم و ایمان می‌آوریم!
یادتان باشد که در نوشته‌های قبلی روی چه چیزهایی حرف زدیم؛ همان دل‌مشغولی‌هایی که به‌خاطر آن اصطلاح اعتیاد به فیس‌بوک را مطرح کردیم، ارزش‌های ساختگی، تفریحی‌سازی فضا و…
با همه‌ی این موارد، چیزهایی هم هست که واقعاً نیازشان داریم؛ دوست داریم با رفیق، عضو خانواده، معشوق‌مان، هم‌صنفی‌مان و یا هر کس دیگری، حرف بزنیم. پس یک‌سری از نیازهای واقعی ما، آن چیزهایی که بدون شبکه‌ اجتماعی ناممکن است، گره محکمی به ‌انترنت خورده است.
کمی از فضای خصوصی خارج شویم؛ برویم سراغ آن چیزهایی که دوست داریم، جامعه به آن دسترسی داشته باشد. یک‌سری از عواطف‌مان با مردم گره خورده با آنانی که در کنارشان زندگی می‌کنیم و رفتارها و اخلاق و حتا وضع زندگی‌شان بر ما تأثیر دارد.
یک مرد، روزی به ‌این نکته فکر کرد و برای حرف‌هایی که می‌خواست با مردم شریک کند، سایتی ساخت؛ سایتی به‌نام «ویکی‌لیکس». چون امروز، می‌خواهم در مورد جولیان آسانژ حرف بزنم، شاید کمتر به فیس‌بوک بپردازم البته سعی می‌کنم غیرمستقیم، اشاره‌هایی به فیس‌بوک هم داشته باشم.
روز دوشنبه (۱۵ جدی/ ۵ جنوری) از سوی دادگاهی در انگلیس، با تحویل او به امریکا مخالفت شد، ترسی که همه‌ی هواداران او و خودش را فرا گرفته بود، تحویلش به امریکا بود.
در ۲۸ نوامبر ۲۰۱۰ سایت ویکی‌لیکس، شنودهای غیرقانونی آمریکا را فاش ساخت؛ این شنودها، شامل بسیاری از مکالمه‌‌های مقام‌های کشورهای جهان و حتا شهروندان آن بود؛ چیزی که از آن به‌عنوان علاقه خیلی‌ها، در شروع بحث یادآور شدم.
امریکایی‌ها گفته بودند او اسرار محرم را فاش می‌کند که به‌عقیده‌ی آنان جان مردم را به‌خطر می‌انداخته است. گویا می‌خواستند بگویند، آن‌چه انجام داده‌اند- شنود تماس‌های خصوصی مردم- به‌خاطر حفظ جان آنان بوده است.
به‌اضافه‌ی این افشاگری، موارد بسیار دیگری نیز شامل است که باعث شد، آسانژ تحت تعقیب امریکایی‌ها و نیروهای همکار آنان قرار بگیرد. پس از مدت‌ها، بالاخره آسانژ در سفارت اکوادور که مقیم انگلستان بود، دودسته تقدیم نیروهای پولیس انگلستان شد.
انگلیسی‌ها، پایگاه موقتی را در مقابل سفارت اکوادور ایجاد کرده بودند. افراد پاسگاه، وظیفه داشتند آسانژ را در صورت خروج از سفارت اکوادور دستگیر کنند. در سال ۲۰۱۵ هزینه‌ای معادل ۱۲/۶ میلیون پوند  به‌خاطر ایجاد چنین پایگاهی، سبب شد تا این پایگاه برچیده شود.
همه این‌ تلاش‌ها به‌خاطر بازداشت کسی بود که دولت‌ها را محکوم به سوءاستفاده از قدرت می‌کرد. جاسوسی آنان را در مورد حریم خصوصی مردم جهان فاش می‌ساخت و درنهایت خودش محکوم ‌به فاش ساختن اسرار محرم شد.
تقابل ارزش‌های اسناد محرم و مفهوم حریم خصوصی دولتی و مردمی در قضیه جولیان آسانژ، نشان می‌دهد که پابندی دولت‌ها به مردم، افسانه‌ای بیش نیست؛ برعکس! می‌توان ادعا کرد، دولت در هر شکلی، مخالف مردم و بر مردم است.
این‌که دوست دارم در مورد شبکه‌های انترنتی بنویسم و از امکان‌های سوء آن باهم حرف بزنیم، دلیلی ندارد مگر، شکی بزرگ به ‌هم‌دستی شرکت‌های اطلاعاتی‌ای مانند فیس‌بوک، گوگل و… با دولت‌های قدرتمند جهان.
در صورتی که بخواهید چیزی از سوءاستفاده مقام‌های دولتی به زبان بیاورید، اطلاعاتی که در نظرتان مخفی‌ترین چیزهای شما هستند، به‌راحتی در اختیار آنان قرار گرفته و بر ضدتان استفاده خواهد شد.
چرا فیس‌بوک دوست دارد، همه‌چیز را در آن بنویسیم و زمینه‌هایی را می‌سازد که هر نوع اطلاعاتی را در خود جا بدهد؟
گذشته از این‌که چقدر از این اطلاعات به‌درد بازار و کالاهای مختلف و تولید تقاضا و نیاز دروغین می‌خورد؛ این اطلاعات، می‌تواند هر زمانی و به ‌هر دلیلی، علیه‌ ما استفاده شده و کاملاً در کنترل نهاد قدرت قرارمان دهد.
در ۲۰۱۵ ویکی‌لیکس اعلام کرده بود که گوگل، ایمیل‌های سه عضو آن را به دولت آمریکا داده است. جالب این است که امریکا در اطلاعیه‌ای که به گوگل فرستاده بود؛ اتهامات بر جولیان آسانژ را جاسوسی، توطئه برای جاسوسی، دزدی و تبدیل اسناد متعلق به ایالات‌متحده خوانده بود.
یعنی؛ آن‌چه گوگل برای امریکا داده بود، جاسوسی از ایمیل شخصی آسانژ و سایت او نبوده است؛ زیرا حریم آسانژ و سازمان او در برابر دولت، آن اهمیت را ندارد.
هم‌دستی شرکت‌های بزرگ جهان که تک‌تک اطلاعات مردم – که حتا اطلاعاتی مثل چه‌ جست‌وجو کردن‌شان را در اختیار دارند- دور از توقع نیست. همه شرکت‌های جهان در تعهد کامل به‌قانون جهانی و کشورهای حاکم قرار دارند بنابراین نمی‌توان آسوده‌خاطر، بی‌هیچ شک یا تردیدی، از شبکه‌های اجتماعی و دیگر انواع خدمات انترنتی استفاده کرد.
مبارزه آسانژ، نه‌تنها چنین خطری را برای مردم روشن ساخت که هم‌چنان توانست رویکرد تازه‌ی مبارزه؛ مبارزه در عصر دیجیتال را رونمایی کند. او متفاوت از دیگر مبارزان جهان و چریک‌هایی که امروز در یاد داریم؛ تفنگ ندارد، به کوه‌ها نرفت و رخ‌به‌رخ نجنگید. شاید به‌قول خودش؛ شخصیتی جنگ‌جوست و زیاد در نیرو بخشیدن خوب نباشد اما؛ راه دیگری برای نیرو بخشیدن به قربانیان وجود دارد و آن مهار کسانی است که قربانی می‌آفرینند.
آسانژ شاید نتواند شلیک کند اما؛ هک کردن سیستم‌های اطلاعاتی را خوب می‌داند و چریک امروز، در کنار مهارت جنگی، نیاز به این نوع سلاح دارد. بیشتر از این‌که جنگل‌ها و غارهای کوه‌ها را بلد باشد، باید مرز‌های اطلاعاتی را بدرد و وارد رمز‌های آن شود.