رنگ پاشیدن دوباره‌ به زندگی

نعمت رحیمی
رنگ پاشیدن دوباره‌ به زندگی

ابرستاره‌های بزرگ و پرطمطراق ورزش که هفته‌‌ی چند میلیون دالر معاش می‌گرفتند، جرأت پنج دقیقه تأخیر در برنامه‌های تمرینی را نداشتند و اگر یک روز غیبت می‌کردند، بلوا و جنجال بزرگی به راه می‌افتاد، تمام رسانه‌های دنیا در باره‌ی آن می‌گفتند و هفته‌ها طول می‌کشید تا غائله تمام شود. حالا اما یک ویروس میکروسکوپی، بیش از یک ماه است که همه چیز را تعطیل و تمام ستاره و ابرستاره‌ها را زندانی کرده است. چمن‌ها زرد، ستاره‌ها چاق، مصدوم‌ها خوب و کمره‌های تلویزیون و عکاس‌ها خاموش شده اند.

درست یک یا دو روز پیش از آن که ستاره‌ها به پشت کلکین‌های خانه بروند، رونالدینهو را در پاراگوای به بند کشیدند که ۳۲ روز طول کشید و در روز آزادی، زندانی‌ها برایش مهمانی گرفته و زار زار گریستند؛ چون او به لحظه‌ها و زندگی آنان در زندانیان رنگ پاشیده بود.

مردم در این روزهای خانه‌بندی – قرنطین- که وقت زیاد دارند، در حال مقایسه و خط‌کشی بین مشاغل، افراد، علوم، ادیان و… استند. به طور نمونه، کرونا موجب شد تا بفهمیم که «هیچ کشیش، راهبه، روحانی یا آخوندی نمی‌تواند بیماران را نجات دهد یا ارزش متخصصان پزشکی و سلامت، بیش‌تر از فوتبالیست‌ها است».

با وجودی که امروز چنین خط‌کشی‌ها طرف‌دار دارد؛ اما برای بسیاری ممکن است، این‌گونه نباشد؛ چون رشد، تعالی و زندگی، تک‌بعدی نیست و مجموعه‌ای بزرگی از المانت‌های گوناگون موجب بقای آن است؛ از قدیم تا امروز، بسیار چیزها کمک‌کننده و نیازهای اساسی ادامه‌ی زندگی بوده ‌اند؛ اما پرسشی که همواره وجود داشته این است که کدام یک، به زندگی ما رنگ می‌پاشد؟ ممکن است، به صورت انفرادی سلیقه‌ها متفاوت باشد؛ اما برخی المانت‌ها عمومی‌تر اند.

برخی به این باور اند که علوم و شغل‌های بسیاری مثل انجنیری، پزشکی، معماری و… چیزهایی اند که ما با آن‌ها زندگی می‌کنیم، مثل این روزها که طبابت بسیار مهم است و پزشکان، نجات‌دهندگان مردم از مصیبت و مرگ اند؛ اما پرسش این است که کدام به زندگی رنگ می‌دهد و با احساسات انسان‌ها نزدیک‌تر است؟

در واقع همه‌ مهم اند و در نبود شان زندگی به مشکل خواهد خورد؛ ولی چیزی که در این میان به زندگی و جان ما رنگ می‌دهد، ادبیات و شعر است؛ در واقع ما با علوم و شغل‌های دیگر، زندگی می‌کنیم؛ اما برای شعر و ادبیات زنده استیم. هیچ وقت حس رمانتیک و زلالی که در شعر است، در طبابت و یا انجنیری نمی‌تواند باشد. ورزش و قهرمانان ورزشی نیز، به جایگاه و منزلتی رسیده اند که به صورت گسترده به زندگی افراد رنگ می‌پاشند، درست مثل شعر و ادبیات و این را من از نوشته‌ی دیروزم فهمیدم.

در روزهای کرونازده‌ی کابل، هر روز مطلب نوشتم، از کرونا، سیاست و…؛ اما هیچ کدام شان به اندازه‌ی مطلب بازنشرشده‌ی «سرو خمیده؛ نثاراحمد بهاوی»، مورد توجه واقع نشد! این همان چیزی است که می‌خواهم بگویم، باید دید از بین تمام المانت‌ها، چه چیزی به زندگی و احساس شما رنگ می‌دهد؟ با وجودی که نمی‌توان در این مورد به صورت قطعی گفت و با تفاوت سلیقه‌ها و احساس آدم‌ها؛ این حس ویژه نیز حتما متفاوت است و برای همین، عبادت به زندگی بسیاری رنگ می‌پاشد، برای دیگری شاید کشاورزی، بازی با گل‌ها و بودن در طبیعت رنگ زندگی باشد.

باید از خود پرسید که چه چیزی ما را بیش‌تر به شوق خواهد آورد؟ عبادت، هنر، ورزش، ادبیات و یا المانت‌های دیگر!

در این روزهای درهم‌‌پیچیده که همه امید شان را از دست داده اند؛ حتا با اظهار نظر مثبت یک مقام درجه‌چندم امریکایی برای آینده‌ی کشور، قند در دل بسیاری آب می‌شود؛ دل همه‌ی مان برای رنگ‌های زندگی تنگ شده و قرنطین دمار از روزگار مان در آورده. وقتی هوا، سرک، طبیعت و فضا عالی است؛ نمی‌توانیم دنبال رنگ‌های زندگی مان باشیم، بیرون برویم، دوستان و فامیل مان را ببینیم و از این شرایط خفقان‌آور دور شویم.

شخصیت‌های بسیار در ورزش و هنر، ظرفیت رنگ پاشیدن به روزمرگی‌های ما را دارند و شعار برخی از باشگاه‌های بزرگ مثل: « Ready to Color Europeیا Let’s color it»، نیز در همین راستا است که بارها آن را دیده و شنیده ‌اید. دلیل تلاش هنرمندان برای ساختن کلیپ و آواز –ولو نازل- نیز همین است تا آدم‌ها را به روزهایی که زندگی رنگ داشت برگردانند.

سیاست‌مداران هم افراد بسیار مشهور و مهم اند که می‌توانند زندگی اجتماعی را نابود یا آباد کنند، مردم آن‌ها را می‌شناسند. پول و قدرت دارند و تصمیم‌های شان سرنوشت‌ساز است؛ اما کم‌تر در یادها می‌مانند. آن‌ها مهمانان تاریخ اند؛ چون برای میزبانی در تاریخ –اگر بحث ادیان را کنار بگذاریم- محبوبیت شرط اول است و این فقط از ورزش، هنر، ادبیات و برخی المانت‌های دیگر ساخته است.

هنرمندان و قهرمانان بزرگ ورزش، با وجودی که در مصرف مواد مخدر، رسوایی‌های جنسی، شلیک به خبرنگاران و… آلوده بوده اند؛ اما از آن جا که جامعه‌ی امروز نسبت به گذشته، عقل‌گراتر است و انسان‌ها از موجود مکلف به مخیر و از مقلد به محقق تغییر رویه داده اند، این خطاها –باوجود الگوسازی نامناسب اجتماعی- شخصی و انفرادی پنداشته شده و موجب تنفر عمومی از ورزش‌کاران نشده است.

در این روزهای کرونایی، نوشتن از ورزش و قهرمانان ورزشی، مثل زنگ تفریح برای ذهن خسته‌ی مردم است. مردمی که از خواندن و شنیدن لحظه به لحظه‌ی خبرهای کرونا و مرگ، خسته شده اند.