حفظ بناهای تاریخی گفتمان‌پذیر و امکان عبور از فرهنگ تصادم

زاهد مصطفا
حفظ بناهای تاریخی گفتمان‌پذیر و امکان عبور از فرهنگ تصادم

از چند روز به این‌سو، کابران فضای مجازی، عکس مقبره‌ای را نشر می‌کنند که قرار است با مصرف ۹۵ میلیون افغانی بازسازی شود. این مقبره، متعلق به شخصی به نام سید میرهاشم در ولایت بامیان است. پروژه‌ی بازسازی مقبره‌ی سید میرهاشم در بامیان، ممکن بخشی از پروژه‌ی اعمار و بازسازی ۱۴۰۰ مسجد و زیارت‌گاه باشد که دولت در حال اجرای آن است. بازسازی آثار در حال تخریب که روایت‌گر بخشی از تاریخ و هویت تاریخی است، کاری که کشورها باید انجام بدهند؛ چون، جلوگیری از تخریب آثار تاریخی، به مفهوم حفظ نمادین ارزش‌های بومی است تا در روند تکاملی زندگی بشر، بتواند خاطره یا نوستالژی تاریخی‌ای را به پیش ببرد و امکانی شود برای برقراری ارتباط با جهان و خلق گفتمان بینافرهنگی.
آن‌چه در حفظ و بازسازی بناهای تاریخی باید در اولویت دولت‌ها باشد، نمادهای فرهنگی و بومی‌ای است که در گفتمان درون‌فرهنگی و بیرون‌فرهنگی، زبانی باشد گویا و حرفش را در تغییر گفتمانی فرهنگ‌ها، مطرح کند. اولویت برای حفظ و تداوم نمادهای فرهنگی در جهان امروز، به دو دسته از این نمادها داده می‌شود؛ ۱: بناهایی که فقط قدمت تاریخی دارند و ۲: بناهایی وابسته به باورها یا افراد تاریخی.
۱: در هر سرزمینی، برخی بناها هست که زبانی، جز حافظه‌ی تاریخی ندارد. چنین بناهایی، معمولا به قصرها و برج‌های تاریخی گفته می‌شود که در زمانی، محل تراکم قدرت بوده و عده‌ای با زندگی در این بناها، بر دیگران قدرت رانده اند. حفظ این بناها، به لحاظ تاریخی، از یک سو، حفظ نحوه‌ی ساختمان‌سازی بومی است که قسمتی از تاریخ گذشته را در پیش‌رفت و تداوم زمان، به نمایش می‌گذار و از یک جهت، به دلیل نداشتن جهت مشخص زمانی، مدافعی ندارد که دیگران در ارتباط به آن به چالش بخورند. این بناها، با این که زبان مستقلی برای حرف‌زدن با بازدیدکنندگان ندارد؛ اما کسانی که از آن بازدید می‌کنند، سعی می‌کنند زبان پنهان آن را بخوانند و یا با نگاه‌کردن به آن، یاد قسمتی از تاریخ گم‌شده‌ی آن سرزمین بیفتند که به مروز زمان تنها نشانه‌های نمادینی از آن به جا مانده است. آثار باستانی‌ای مثل جام غور در ولایت غور، قلعه‌ی بختیارالدین در هرات یا مانند آن، فقط بناهای تاریخی است که برهه‌ای از زمان را با خود دارد و از جنبه یا جهت خاصی حرف نمی‌زند. این نماها، به دلیل این که جهت ندارد، با هیچ نوع اندیشه یا وضعیت زمانی‌ای تصادم نمی‌کند و همه دوست دارند از چنین بناهایی در کشورهای مختلف بازدید کنند.
۲: دسته‌ی دوم از بناهای تاریخی‌ای که باید دولت‌ها، حفظ و تداوم آن را در اولویت قرار دهند، بناهای یادبود از شخصیت‌ها یا ارزش‌های تمدنی معنادار است. حفظ چنین بناهایی، تداوم گفتمان‌های خوابیده در تحولات تاریخی و اجتماعی است. بنا بر این، برای حفظ این بناها، نیاز است که دولت‌ها با شناخت دقیق از احتمالات گفتمانی آن، تلاش به بازسازی و حفظ آن داشته باشند تا بازدیدکنندگان و پژوهش‌گران، زمان بازدید از این بناها، به امکان‌های گفتمانی مشترک فرهنگی آشنا شوند.
امکان گفتمانی مشترک فرهنگی، زمانی به وجود می‌آید که بنای تاریخی، از زاویه‌ی بازتری زبان باز کند و در مقابله با بازدیدکنندگان از فرهنگ‌های مختلف، اخم در پیشانی نیاورد. هر قدر نمادهای تاریخی، بی‌جهت و یا جهت‌شان بازتر باشد، امکان بدل‌شدن‌شان به نمادی جذاب برای همه بیش‌تر است. نمادهایی مثل بت فروریخته‌ی بامیان یا بازسازی مقبره‌هایی چون مزار مولانا یا ناصر خسرو، از این دسته یادبودهای تاریخی است؛ چون، زمانی که کسی به دیدن بت فروریخته‌ی بودا می‌رود، ظاهرا هیچ کسی آن را متعلق به خودش نمی‌داند و این عدم تعلق به سمت، باعث می‌شود همه آن را از خود پنداشته و از دیدن آن حس زنده‌ای از تاریخ بشر را تجربه کنند. یا افرادی چون مولانا و کسانی که از موقف اندیشه‌ای؛ اما بازتر به جهان نگاه کرده اند، بنای یادبود از آن، از یک سو زبان ارتباطی با جهان است و از سویی، تکه‌ای از تاریخ را با خودش به پیش می‌برد که به گفتمان فرهنگی بازتر می‌اندیشد.
کاربرانی که در شبکه‌های اجتماعی نسبت به اعمار مقبره‌ی سید میرهاشم آغا واکنش نشان داده اند، به این باور اند که این مقبره، شامل اولویت‌های تعریف‌شده نیست؛ چون این مقبره، از یک سو، قدمت تاریخی‌ آن‌چنانی‌ای ندارد و از سویی، متعلق به جبهه‌ی فکری‌ای است که نمی‌تواند تبدیل به نمادی دارای زبان مشترک فرهنگی شود. این بنا، فقط به این دلیلی که متعلق به یکی از سادات –اولاد نسبی پیامبر است-، در جامعه‌ای بومی و عجین با باورهای مذهبی و افسانه‌ای، تبدیل به محلی آشنا می‌شود و مردم برای برآورده‌شدن نیازهای‌شان، به آن پناه برده و از آن خیر و برکت می‌خواهند. بازسازی‌ چنین بنایی در بامیانی که عده‌ی زیادی از بازدیدکنندگان آن خارجی و شهروندان داخلی‌ای اند که دیگر باور به برآورده‌شدن نیازها توسط زیارت‌گاه‌ها را ندارند، هیچ توفیقی، جز نشان‌دادن سیاست و برخورد پوپولیستی دولت ندارد. فرض کنید که این زیارت‌گاه بازسازی شده است، چگونه گردش‌گران خارجی از آن بازدید خواهند کرد؟ عدم کرنش به آن از سوی گردش‌گرانی که باور به کرنش به مرده‌ها ندارند، با چه لحن و برخوردی از سوی طرف‌داران آن پاسخ داده خواهد شد؟
بنا بر این، حفظ این بناها، نه تلاش برای عبور به آینده و حفظ ارزش‌های تمدنی‌ آینده‌پذیر که نگه‌داری جامعه در گذشته است. آن‌چه امروز در اولویت جامعه‌ی افغانستان باید قرار داشته باشد، امکان عبور به آینده است. در این فرایند، آموزش آینده‌پذیری و حفظ ارزش‌هایی که توان تعامل با آینده را دارند، کمک می‌کند جامعه از جوِ فرهنگی بومی و قابل تصادم، به جو فرهنگی‌ای برسد که امکان برقراری گفتمان فرهنگی با جهان پیرامون را داشته باشد. بازسازی مقبره‌ی کسی که فقط به دلیل رابطه‌ی نسبی مذهبی، برای عده‌ای تبدیل به زیارت‌گاه شده است، تلاشی است که دولت در نگه‌داری جامعه به وضعیت فعلی و برگشت به گذشته انجام می‌دهد. این پروژه و پروژه‌ی اعمار و یا بازسازی بیش‌تر از هزار باب مسجد در سراسر افغانستان، نشان‌دهنده‌ی سیاست پوپولیستی دولت برای نشان‌دادن حسن نیت به طالبان و مردم است که گویا دولت نیز چون طالبان، تما هم و غمش، حفظ ارزش‌های مذهبی و در مواردی حتا خرافاتی مردم است؛ چون، دولت، خودش را تنها با مردم عام طرف می‌داند و سعی می‌کند از این طریق، هم مردم عام را فریب بدهد و هم مقبولیت عمومی‌اش را حفظ کند.
با این که دولت می‌فهمد هزاران طالب، سالانه از مساجد افغانستان به گروه‌های تروریستی می‌پیوندند و هیچ کنترلی نیز بر مساجد و نوعیت نظام آموزشی آن وجود ندارد؛ اما باز هم می‌خواهد به این وضعیت کمک کند. از این فعالیت‌های دولت، چنین گمان می‌رود که انگار ماندن مردم در وضعیتی که استند، به نفع دولت است و این نوعی از بودن، تضمین می‌کند که چنین آدم‌هایی بر آنان حکومت برانند و پالیسی‌های کوتاه‌مدت و درازمدت‌شان را به کرسی بنشانند.