پرورشگاه؛ روایتی از جنگ افغانستان در زندگی کودکان

نصیر ندیم
پرورشگاه؛ روایتی از جنگ افغانستان در زندگی کودکان

بخش نخست
«پرورشگا»، دومین فیلم بلند «شهربانو سادات» است که به صورت نمادین و با تغییر در زندگی کودکان پرورشگاه وطن دهه‌ی شصت خورشیدی، روی پرده‌ی سینما رفته است. در این فیلم تلاش صورت گرفته، تاریخ را با روایت‌سازی زندگی مردم عام -کودکان پروشگاه- و تغییر در الگوهای فرهنگی یک برهه‌ی تاریخی تولید کند.
در ستون هنر جنگ، پیوسته به جنگ‌ها، جبر تاریخ و مبارزه‌ی مردم عام با هنر علیه جنگ می‌پردازیم. آن‌چه مرا واداشت به فیلم پرورشگاه، اثر شهربانو سادات بپردازم، موضوعیت این فیلم و تفکر ریشه‌ای آن است، نه پرداخت، چارچوب و عناصر هنری آن. اگر چه ویژگی‌های هنری و ساختاری یک اثر برای اجرای تفکر آن مهم است؛ اما در مورد ساختار هنری فیلم، همین قدر کافی است که بگویم تا هنوز سینمای افغانستان شاهد فیلمی با این ویژگی‌های هنری و فکری نبوده که بتواند برهه‌ای از تاریخ را با الگوهای فرهنگی و تاریخی در هنگام تغییر، از زندگی مردم عام، روایت کند. البته روایت فیلم نیز روان و نمادین است.
در چهل سال گذشته، افغانستان دوبار شاهد واردشدن نیروهای کشورهای هژمونیک یا قدرت‌مند جهان از دو سوی تفکر جهانی –سوسیالیزم و لیبرالیزم- بوده است.
در مرحله‌ی نخست قشون سرخ شوروی در سال ۱۳۵۷ وارد افغانستان شد و نه سال پس از سلطه‌ی نیروهای نظامی ‌اش، به روسیه برگشت و باعث شکست ساختاری افغانستان شد. در مرحله‌ی دوم اما امریکا پس از بیست سال حضور نظامی در افغانستان، این کشور را ترک می‌کند و باور عموم بر احتمال فروپاشی دوباره‌ی افغانستان است.
در آستانه‌ی خروج نیروهای امریکایی و ناتو و زمزمه‌ی فروپاشی افغانستان، لازم است که به این فیلم پرداخته و آشکار شود که چگونه حاکمیت جبر می‌تواند الگوهای فرهنگی را در یک کشور تغییر دهد و فیلم پرورشگاه این روایت را به خوبی با الگوگیری از فروپاشی دور اول افغانستان، نشان داده است.
با خوانش پرورشگاه، می‌شود مسخ‌شدن ارزش‌ها را در تغییر تاریخ و جبر حاکمیت پرداخت. در این فیلم، کارگردان توانسته با تغییر در زندگی کودکان، کلان‌روایت تاریخی را نشان دهد و بگوید که اگر حاکمیت عقل، نگه‌داری و تدبیر کلی برای مدیریت بحران‌ نداشته باشد، ارزش‌ها نیز با افول حاکمیت جاگزین می‌شوند.
روایت فیلم با تخیل کودکانه ادغام شده و کارگردان با بهره‌گیری از حاکمیت فرهنگی سه دهه پیش، وارد ذهن کودکانه می‌شود و تلاش می‌کند از تغییری که زندگی کودکان را دچار بحران می‌کند، تخیل را به مبارزه‌ی کودکانه تبدیل کند.
فیلم با واکاوی سه دهه پیش؛ تأثیر اندیشه‌ی کمونیزم و سینمای هند بر روان جامعه‌ی افغانستان ساخته شده؛ از همین طریق تاریخ را روایت می‌کند و برای معرفی وضعیت افغانستان، الگوهای حاکم فرهنگی و سیر تغییر تاریخی را در آغاز فیلم، گره هوش‌مندانه‌ای زده است.
مک‌لوهان، معتقد است تأثیرات فن‌آوری، نسبت‌های میان حواس و یا الگوهای ذهنی ما را بدون هیچ مقاومتی تغییر می‌دهد. از نظر او، مهم‌ترین تأثیر رسانه‌های همگانی این است که عادت‌ها، تصورات و نحوه‌ی تفکر انسان را تغییر می‌دهد. در دهه‌ی شصت میلادی، یکی از مهم‌ترین رسانه‌ی همگانی سینما بود که در آن، بیشتر فیلم‌های هند به نمایش می‌رفت. کارگردان فیلم، از این مقوله‌ی روان‌شناختی استفاده کرده، تخیل فیلم هندی و نحوه‌ی رفتار شخصیت مرکزی فیلم را تحت تأثیر سینمای هند می‌چرخاند.
شخصیت محوری داستان، کودکی است که در آغاز فیلم، کلید‌بند و هم‌چنان در بازار سیاه تکت سینما می‌فروشد. از این بابت، او هم‌واره در سینما حاضر است و تازه‌ترین فیلم‌های هندی را مشاهده می‌کند که تأثیر این امر بر روان او به خوبی قابل دید است.
کارگردان، با استفاده از موضوعیت سینمای هند و تیوری مک‎لوهان؛ در عالم خیال کودکانه، شخصیت مرکزی فیلم را عاشق و وارد فضای رمانتیک آهنگ‌های فیلم‌ هندی می‎کند. او با این مقوله‌ی روان‌شناختی در ذهن خود‌ رفاقت می‌کند و با نیروهای مجاهدین نیز در آخرین سکانس مبارزه. در فیلم، مسئله‌ی روان‌شناختی تأثیر رسانه‌های همگانی بر انسان و رفتار انسان در جامعه، بسیار روش‌مندانه گره خورده است.
پس از آن ‌که شخصیت محوری فیلم در پرورشگاه فرستاده می‌شود، دو کودک دیگر نیز که از پنجشیر استند و پدر شان در جنگ با نیروهای دولتی کشته شده است، وارد پرورشگاه می‌شود؛ سپس در سکانس بعدی، تلویزیون روایت می‌کند که داکتر نجیب، رییس‌جمهور افغانستان و رییس کمیته‌ی مرکزی حزب دموکراتیک خلق وارد روسیه مرکز اتحاد جماهیر شوروی شده است.
دکتر نجیب، رییس‌جمهور وقت افغانستان، در سال ۱۹۸۷ میلادی، به دیدار گرباچف، رییس‌جمهور وقت اتحاد شوروی رفت و مدتی پس از این سفر، مجاهدان افغانستان را تصاحب کردند و افغانستان وارد جنگ‌های داخلی شد و در مدت‌ زمان کوتاه، حکومت طالبان افغانستان را به کام خود فرو برد.
شهربانو سادات، به صورت غیر مستقیم و تکنیک‌های سینمایی، برهه‌ی زمانی و سیر تغییر تاریخ را وارد ذهن مخاطب می‌کند و با اشارات رندانه، نشان می‌دهد که روایت این فیلم از دوره‌ی آخر حکومت نجیب است. البته این مسئله را در تمام سکانس‌ها از وضعیت فرهنگی و پوشش زنان می‌شود دریافت.
شخصیت اول فیلم، با ذهنیت هندی‌ای که دارد، عاشق یکی از دختران پرورشگاه می‌شود و با استفاده از این امکانیت، شبیه شخصیت‌های فیلم هندی در عالم تخیل با این دختر به آواز‌خوانی و رقص می‌پردازد و در ادمه‌‌ی این بعد شخصیتی، پسرک آن‌قدر در ذهن او رخنه کرده که می‌خواهد رخدادهای جدی را با همین نحوه‌‌ی خیال‌پردازی، حل کند.
فیلم در شروع با معیشت کودکان پرورشگاه، می‌خواهد وضعیت معیشتی کشور را نشان بدهد و هر قدر که مجاهدین در تصرف جغرافیای افغانستان پیروز می‌شوند، همان‌قدر وضعیت معیشتی کودکان بدتر می‌شود؛ وضعیتی که گویای تغییر سطح معیشتی مردم به دلیل افزایش جنگ‌های داخلی است.
در یکی از سکانس‌ها در اواسط فیلم، تانک روسی در عقب پرورشگاه با حمله‌ی مجاهدین منهدم می‌شود و پس از آن، وضعیت معیشتی آهسته‌آهسته در پرورشگاه بد و بدتر می‌شود و اوج داستان و روایت فیلم نیز در همین نکته نهفته است که مسخ‌شدن ارزش‌ها با تغییر حاکمیت را به نمایش می‌گذارد.
فیلم با این روش و ساختار هوش‌مندانه، معادالات فرهنگی، سیاست و وضعیت کشور را روایت می‌کند….
ادامه دارد…