نویسنده: محمد عارف کیان، ارکان حرب
بخش دوم
پاکستان بهعنوان یکی از قدرتهای اتمی جهان و یکی از ضلعهای کلیدی نهادهای امنیتی جنوب آسیا، در مناسبات سیاسی و امنیتی منطقه، از دیری بدینسو نقش قابلتوجهی داشته است. این کشور از بدو تأسیس در ۱۹۴۷ تا این دم، همچون غدهی سرطانی در منطقه عمل کرده است. ایجاد گروههای تروریستی و گروههای جنگی نیابتی بهمنظور تأمین منافع سیاسی خود، جز استراتژی این کشور برای بقا بوده است. حمایت پاکستان از گروه طالبان و دیگر گروههای دهشت افگن دلیلی واضح بر این مدعاست.
در این اواخر باتوجه به فشارهای جامعه جهانی بالای پاکستان، اسلامآباد وادار به تمکین به پارهای از مطالبات جامعه جهانی در باب ایجاد سهولت فرا راه روند مصالحه بین طالبان و حکومت افغانستان شد.
حاضر ساختن طالبان بهپای میز گفتوگو، در بدل گرفتن امتیاز از امریکا، ثابت ساخت که پاکستان در سمتوسو دادن طالبان نقش کلیدی دارد. دیده میشود که پاکستان، بر علاوه اینکه گروه طالبان را حمایت سیاسی، نظامی، اطلاعاتی و مالی میکند، یک قسمت از جغرافیای خود را خلاف همهی موازین بینالمللی و اصل حسن همجواری، در اختیار گروه طالبان قرار داده است. بااینحال، نقش پاکستان در جنگوصلح افغانستان مهم و تأثیرگذار تلقی میگردد.
درحالیکه جنگ افغانستان زمینهساز تأمین منافع پاکستان در ابعاد کلان شده است، این کشور در حال حاضر اطمینان ندارد که آیا صلح در افغانستان میتواند به سودش باشد یا خیر. اما سیاست اعلام شدهی پاکستان، در جهت حمایت از روند صلح افغانستان است.
سیاست مبهم و گنگ حکومت پاکستان در قبال افغانستان، باید برای دولت و مردم افغانستان نیز پرسشبرانگیز و نگرانکننده باشد. درحالیکه گفتوگوهای صلح میان دولت افغانستان و طالبان به مرحلهی حساسی رسیده است، بلند شدن پرچم سیاه داعش در مرز میان افغانستان و پاکستان، به معنای بازی چندگانه این همسایهی بدکیش با افغانستان است.
شاید حکومت ملکی در پاکستان ظاهراً از روند صلح افغانستان حمایت کند، اما نظامیان پاکستانی، جنگ در افغانستان را بهمثابه ثبات در پاکستان میپندارند و به این سادگی حاضر نیستند این برگهی پیروزی، یعنی طالبان را به قیمت ناچیز وادار به پذیرش صلح کرده و فرصتهای امتیازگیری از درک جنگ در میدان افغانستان را از دست بدهند.
قسمی که در بالا تذکر دادیم، نقش پاکستان در صلح و جنگ افغانستان پررنگ و حایز توجه است. هرچند که از دیری بدین سو در آیینهی عملکرد، نگاه پاکستان در صلح و روند گفتوگوهای بینالافغانی تاکتیکی و در جنگ استراتژیک است.
اینکه چگونه و با کدام اسلوب میتوان نگاه تاکتیکی پاکستان در باب صلح افغانستان را جایگزین نگاه پاکستان در جنگ کرد، بحث طولانی میطلبد و از حوصله این نوشته بیرون است.
در گذشتهها هم تلاشهای زیادی صورت گرفت که پاکستان دست از مداخله در امور امنیتی و سیاسی افغانستان بردارد، اما بینتیجه بود. برای جلب حمایت پاکستان، آقای کرزی، رییس جمهور پیشین افغانستان، بیش از بیست بار به پاکستان سفر کرد؛ ولی این تلاشها هیچ نتیجهای را در پی نداشت. آنچه مایه نگرانی و تشویش پنداشته میشود، تفاوتهای فاحش بین سیاستهای اعمالی و اعلامی پاکستان در قبال صلح و جنگ افغانستان است.
در طول ۱۹ سال گذشته، ما شاهد دهها سفر مقامهای ارشد سیاسی و امنیتی اسلامآباد به کابل بودیم و مسایل امیدبخشی را در باب عدم همکاری با گروههای تروریستی مطرح کردند، اما بعد از برگشت همهی وعدهها به تاق فراموشی گذاشته شد و هیچگونه تغییر مثبتی در سیاستهای اسلامآباد در قبال افغانستان رونما نگردید. در فرجام، ثابت شد که اسلامآباد چیزی کمتر از افغانستان را نمیخواهد.
به سلسله تلاشهای حکومت آقای کرزی، امتیازهای بیشمار حکومت وحدت ملی، تحت رهبری آقای اشرفغنی، از جمله «انعقاد تفاهمنامه در بعد مبادله معلومات استخباراتی، مخالفت کابل با گروه طالبان پاکستانی، جای ندادن به جنبشهای آزادیطلب، اجازه حصارکشی خط فرضی دیورند، اجازه ایجاد تأسیسات نظامی در امتداد دریای کنر، نصب مهرههای وابسته به اسلامآباد در عالیترین مناصب ملکی و نظامی» برای اسلامآباد داده شد.
ولی دادن اینهمه امتیازات یکجانبه به پاکستان، جز تقویت ذهنیت براندازی نظام توسط گروههای جنگی نیابتی وابسته به اسلامآباد، هیچگونه ثمر دیگری در امر کاهش مداخلات پاکستان در امور سیاسی و امنیتی افغانستان در پی نداشت.
بدیهی است که طالبان نه در بعد سیاسی و نه در بعد امنیتی، هیچگونه ارادهای از خود نداشته و ندارند. این اسلامآباد است که در شعاع منافع مطلق سیاسی و امنیتی خود برای طالبان فرمان داده و خط مشی تعریف میکند. قابلذکر است که اگر این مطلقگرایی پاکستان با زور دود و باروت گروههای نیابتی ادامه پیدا کند، در نهایت این دود باروت، پاکستان را کور خواهد کرد.
آغاز گفتوگوهای صلح بین طالبان و حکومت افغانستان، یک فرصت استثنایی برای همهی طرفهای صلح و جنگ به شمول پاکستان است. باید پاکستانیها این را درک کنند که نه از رهگذر عینی و نه هم ذهنی، جو برای استقرار نظام طالبانی و امارت منجمد دینی مساعد نیست. تاکنون، همهی امور صلح و جنگ در افغانستان از منظر منافع پاکستان پیش رفته است.
حالا هم روند گفتوگوهای صلح در دوحه، استوار بر بنیادهای از قبل ساخته شده پاکستان حرکت میکند و این امر موجب شده است که با گذشت چند ماه از نشست دوحه بین تیمهای گفتوگو کنندهی طالب و جمهوری اسلامی افغانستان، ما شاهد هیچگونه پیشرفتی که مایهی خلق امید گردد، نباشیم.
تأخیر در روند گفتوگوهای صلح، باعث گسترش بیاعتمادی بین طرفین منازعه گردیده و از جانب دیگر، سبب برهم خوردن محوریت گفتوگوها در حول منافع پاکستان خواهد شد. از این منظر، ایجاب میکند که هم پاکستان و هم طالبان، این فرصت را از دست نداده و از موضع منجمد خود که هیچگاه محقق نخواهد شد، کوتاه آمده و از این فرصت استفاده مشروع کنند. در غیر آن، افزایش خشونتها، فضا را برای حضور طالبان در بدنه نظام مکدر و اعتبار پاکستان را به حیث حامی معلومالحال گروههای دهشتافگن در سطح منطقهای و جهانی ضربه زده و این کشور را بیشتر از این بیاعتبار خواهد ساخت.
حمایت از تروریزم، گسترش افراطیت، مداخله در امور سیاسی و امنیتی افغانستان، دادن پناهگاه به گروههای تروریستی، زیر پا کردن اصول روابط بینالملل و درنظرنگرفتن اصل حسن همجواری، مدیریت جنگ استخباراتی و نیابتی در افغانستان، همکاری در ترانزیت و ترافیک مواد مخدر، از زمرهی مسایل کلیدی است که مداخلات پاکستان را در افغانستان معنا و مفهوم میبخشد.
پاکستان در کنار اینکه از استراتژی مخرب صلح و حمایت جنگ در افغانستان نفع دارد، از این استراتژی آسیبپذیر هم است.
بیثباتی درون ساختاری، توزیع ناعادلانه قدرت، نیاز شدید به مواد خام، افراطیت ویرانگر، حضور نسبتاً فعال تحریک طالبان پاکستانی، بیرون شدن مدارس دینی از کنترول حکومت، نیاز جدی به آب شیرین، حضور جنبشهای تجزیهطلب، مثل بلوچها و پشتونها، منازعات ارضی با هند و افغانستان، معضل کشمیر و جامو، عدم مصونیت تأسیسات اتمی، خطر دسترسی گروههای تروریستی به تسلیحات اتمی پاکستان، اختلافات شدید مذهبی و قومی، کم ارضی جغرافیایی و انزجار روزافزون بینالمللی بر علیه پاکستان، از جمله نقطه ضعفهایی است که در صورت عدم تمکین پاکستان به خواستهای مشروع افغانستان، در پرتو ارزشهای اخلاقمحور و حسن همسایهداری، میتوان منحیث اقدام متقابل در موضع دفاعی مشروع با یک سلسله تدابیر حکیمانه، دست پاکستان را از خونریزی در افغانستان کوتاه ساخت.
از نظر جیوپولتیک؛ افغانستان تکمیلکنندهی پولتیک پاکستان است. به این معنی است که در این زمینه، پاکستان در کنار افغانستان عاری از منازعه، قدرت میگیرد و نقشاش در اقتصاد منطقه، پر رنگتر خواهد شد. از هر منظر که بررسی شود، افغانستانِ امن به نفع پاکستان امن و کشورهای منطقه و فرا منطقه است.
حضور ۱۹ ساله جامعه جهانی در افغانستان، نشان داد که بهانههای پاکستان در مورد افغانستان و توجیه دخالتهایش در امور داخلی کشور ما اساس منطقی نداشته است. کشور هند، میدانها، فرصتها و ابزارهای زیادی در حومه و اطراف منطقه، جهت به چالش کشیدن پاکستان دارد.
بنابراین، منطق امنیتی ایجاب نمیکند که هند از جغرافیای دور و پرمصرفی چون افغانستان، رقیب دیرینهی استراتژیک خود یعنی پاکستان را که از بدو تأسیس، سه مرتبه شکست داده است و حالا بخواهد یکبار دیگر از میدان افغانستان پاکستان را زمینگیر کند.
اگر مرزهای فرضی پاکستان با افغانستان آنقدر آسیبپذیر است که هر تحرک صوری کشورهای دوست افغانستان، منتج به تهدید منافع پاکستان شود، پرسشی که مطرح میشود این است که چرا مرزهای پاکستان آنقدر آسیبپذیر است؟
از جانب دیگر، مگر خود پاکستان با هند سرحد مشترک ندارد؟ افغانستان منحیث یک کشور مستقل، حق برقراری روابط با سایر کشورهای منطقه و جهان را به خود محفوظ میداند. همان گونه که پاکستان این حق را بدون کموکاست به خود محفوظ دانسته است.
ازآنجاییکه پاکستان در طراحی شبکههای تروریستی تبحر دارد، خیلی ماهرانه با تغییر رنگ پرچم از سفید به سیاه، توسط بعضی گروههای تروریستی از جمله شبکه حقانی، داعش را وارد بخشهای افغانستان کرد.
داعشسازی کاذب توأم با بزرگنمایی بیش از حد این گروه، سبب تقویت مجدد طالبان شده و این گروه را بار دیگر در مرکز توجه جهان قرار داد. در حقیقت، این اقدام سبب شد که کشورهای منطقه جهت جلوگیری از نفوذ داعش در جغرافیای خود، با طالبان تأمین رابطه کرده و برای طالبان در گوشهوکنار منطقه، گاهی در مسکو و گاهی در تهران و ناروی، خلاف منافع ملی افغانستان استراتژیهایی قرار بدهند.
بنابراین، وضعیت طالبان در اتاق گفتوگو و میدان جنگ، محصول ندانمکاریهای حکومت و تلاشهای مزبوحانه پاکستان و اشتباهات محاسباتی متحدین استراتژیک افغانستان بهشمول ایالات متحد امریکا و ناتو است.
ایالات متحد امریکا بدون توجه به قربانیهای بیشمار مردم افغانستان در برابر تروریسم، تن به یک سازشنامهای در دوحه با طالبان داد که جز، دادن مشروعیت به گروه طالبان و قباحتزدایی از حملات تروریستی این گروه و افزایش خشونتها پیامد دیگری در قبال نداشت.
بر علاوه مسایل یادشده، افغانستان با پاکستان در چهار حوزه کلیدی «امنیتی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و جغرافیایی» وابستگی متقابل دارد. روی این دلایل و دلایل دیگر، نقش پاکستان در صلح و جنگ افغانستان پررنگ و حایز اهمیت قلمداد میگردد.