بخش پایانی
گلولهای که به شانهی راست حفیظ خورده است، کاری نیست و حفیظ میتواند پس از یک ماه تداوی، دوباره به وظیفه اش برگردد. او، در اولین جنگش، اولین گلوله را میخورد و پس از آن که گلوله میخورد، احساس میکند دیگر ترس کمتری از جنگ دارد. او خوشبخت بوده است که گلوله، یک سانتیمتر جایش را عوض نکرده و از استخوان شانه اش نگذشته است. حفیظ پس از یک ماه که دوباره به ارتش برمیگردد و آمادهی اجرای وظیفه میشود، به نقطهی مرزی افغانستان و پاکستان در ولسوالی سپینبولدک فرستاده میشود تا در آنجا، با جمعی از سربازان، ضمن مقابله با طالبانی که در نقاط مرزی فعالیت دارند، از خاک افغانستان در مقابل مداخلات سربازان پاکستانی نیز دفاع بکند.
چهار ماه بعد از آن که حفیظ عازم اسپینبولدک میشود، روزی را به یاد میآورد که سربازان پاکستانی همراه با طالبان بالای نیروهای افغانستانی مستقر در این نقطهی مرزی حمله میکنند. انگیزهی حملهی سربازان پاکستانی در همراهی با طالبان، چیزی نیست جز ادامهی مداخلات همیشگی این سربازان که در نقاط مختلف مرزی هرازگاهی دست به حملات میزنند؛ حملات و درگیریهایی که بارها از سوی مقامات افغانستان در مورد آن ابراز نظر شده است و پاکستان در پیوند به این حملات متهم به مداخلات نظامی در نقاط مرزی افغانستان شده است.
حفیظ، هنوز انگیزهی اصلی حملهی آن روز سربازان پاکستانی در نقطهی مرزی اسپینبولدک را نمیفهمد؛ جز این که طالبان را همراهی کرده باشند؛ طالبانی که همیشه فرزندهای ناتنی پاکستان عنوان شده اند و در پی تحقق منافع این کشور همسایه و مداخلهگر در امور افغانستان بوده اند. همزمان با حملهی سربازان پاکستانی و طالب، مرزبانان افغانستان نیز دست به ضد حمله میزنند که در نتیجه، درگیری شدیدی بین دو طرف به وقوع میپیوندد.
حفیظ با همسنگرانش مجهز با سلاحهای سبک و سنگین پیشرفته استند. آنها پس از این که مانع ورود سربازان پاکستانی بر قسمتی از خاک افغانستان در این نقطهی مرزی میشوند، ضد حملهی شان را آغاز میکنند که پس از ساعتی درگیری، طالبان و سربازان پاکستانی را مجبور به عقبنشینی میکنند.
در آن درگیری، سربازان افغانستان در موقعیت دفاعی قرار دارند و همین موقعیت باعث میشود تا پاکستانیها و طالبان نتوانند آسیبی به آنان بزنند؛ اما در ضد حملهای که از سوی سربازان افغانستانی انجام میشود، تلفاتی به سربازان پاکستانی و طالبان وارد میشود که تا هنوز آمار مشخصی از آن، به دست حفیظ و همسنگرانش نرسیده است.
تلفات واردشده به سربازان پاکستانی و طالبان، با آن که به عقبنشینی آنان میانجامد؛ اما درگیری را شدت میبخشد. چندین پوستهی امنیتی ارتش افغانستان در آن قسمت مرزی موقعیت دارد؛ پوستههایی که هم مقابل حملات طالبان باید از خاک افغانستان دفاع بکنند و هم مقابل مداخلات نظامیهای پاکستانی که هرازگاهی به تحریک مقامهای سیاسی آن کشور صورت میگیرد.
برای سربازان افغانستان که در آن نقطهی مرزی مستقر اند، از مرکز ولایت کندهار فرمان داده میشود که به مقابلهی بالمثل بپردازند و پاسخ حملات آنان را بدهند.
پس از کشتهشدن چند سرباز پاکستان و طالب، نیروهای نظامی پاکستانی با استفاده از سلاحهای سنگین حملات شان را بیشتر میکنند و درگیری در خط مرزی، بدون این که تا هنوز دلیلش برای سربازان افغانستان مشخص باشد، ادامه پیدا میکند.
حفیظ و همسنگرانش نمیفهمند که هدف از همکاری مستقیم سربازان پاکستانی با طالبان، پیشروی در خط مرزی است و یا این که فقط برای طالبانی که میخواهند این منطقهی مرزی را به دست بیاورند، به دلیل همکاریهای همیشگی شان کمک میکنند. اوایل روز این درگیری آغاز میشود و نزدیک شام، طبق آماری که حفیظ میدهد، نزدیک به دوازده سرباز طالب و پاکستانی زخمی و کشته میشوند؛ در حالی که به سربازان افغانستانی هیچ آسیبی نمیرسد. کشتهشدن سربازان پاکستانی، مرزبانان این کشور را خشمگین کرده است و همهی تلاش شان را در طول شب میکنند تا بتوانند خساراتی به مرزبانان افغانستان نیز وارد کنند؛ اما موفق به این کار نمیشوند. مرزبانان افغانستان، بر خلاف مرزبانان پاکستان و طالبان، به دنبال پیشروی و ورود به خاک پاکستان نیستند؛ این موقعیت دفاعی باعث میشود در این درگیری آسیبی نبینند و تلفاتی را نیز به آنان وارد بکنند. یک شبانهروز این درگیری ادامه پیدا میکند؛ درگیریای که به کشته و زخمیشدن نزدیک به ۲۰ طالب مسلح و مرزبان پاکستانی میانجامد؛ بدون این که آسیبی به نیروهای افغانستانی برسد.
حفیظ هنوز در این نقطهی مرزی افغانستان ایفای وظیفه میکند و هرازگاهی شاهد حملات طالبان و یا مرزبان پاکستانی است که گاهی به صورت حملهی گروهی انجام میشود و گاهی هم به صورت شلیکهای پراکنده. حفیظ، حملات مرزبانان پاکستان را به نظرهای گاه گاه مقامات سیاسی و یا نظامی این کشور ربط میدهد که هرازگاهی در مورد افغانستان ابراز میکنند.
او، خوب به یاد دارد که هر بار تنشهای سیاسی پاکستان و افغانستان بیشتر میشود و یا یک مقام سیاسی در افغانستان ابرازنظری در مورد اقدامات سیاسی این کشور در قبال افغانستان میکند، همزمان نظامیهای این کشور نیز دست به حملاتی در این نقطهی مرزی میزنند تا به باور حفیظ، چنگودندانی نشان داده باشند.
به گفتهی حفیظ، روابط طالبان و سربازان پاکستانی در این نقطهی مرزی تنگاتنگ است و هر چند روزی، آنان شاهد حضور طالبان در بین مرزبانان پاکستانی استند. به باور حفیظ، بیشتر اکمالات نظامی طالبان در این نقطهی مرزی، از سوی نظامیان پاکستانی تمویل میشود.
حفیظ که در زمان این مصاحبه، به فاریاب رفته است تا رخصتی اش را سپری کند، میگوید که قرار است دو هفته بعد به این نقطهی مرزی برگردد و تا توان دارد از خاک و وطنش مقابل مداخلات نظامی پاکستان دفاع کند. او، تازه یکونیم سالی میشود ازدواج کرده است و سه هفته پیش که زنش پسری به دنیا آورده است، از وظیفه رخصت گرفته تا برود و پسرش را ببیند؛ پسرش را که به گفتهی خودش یکی از قهرمانان نظامی فردا است. حفیظ میگوید که تلاش میکند پسرش را به نظامیگری تشویق کند؛ اما اگر او نخواهد در آینده نظامی باشد، میتواند در هر بخشی که دوست داشته باشد، تحصیل کند و وظیفه انجام بدهد.
از حفیظ میپرسم که آیا ترس ندارد پسرش نظامی و قربانی جنگ شود؛ او میگوید که مرگ حق است و هر روز مردم افغانستان در خط جنگ یا بدون جنگ کشته میشوند؛ «پس چه افتخاری بیش از ای که د جنگ مستقیم کشته شوه آدم.»
پینوشت: بخشهای پیشین این روایت زیر نام «جنگ خانهبهخانه؛ تکتیکی به نفع طالبان و ضرر ارتش» در شمارههای گذشته، به نشر رسیده است.