روسیه، چین و امریکا؛ افغانستان پساطالبان و میدان جنگ قدرت‌ها

صبح کابل
روسیه، چین و امریکا؛ افغانستان پساطالبان و میدان جنگ قدرت‌ها

نویسنده: ایمان نوری، دانش‌جوی روابط بین‌الملل

امریکا و اروپا در پایان یک سمینار مجازی که اخیراً در مجمع جهانی اقتصاد داووس در سوییس برگزار شده بود، پیرامون فن‌آوری‌های جدید در اقتصاد بین‌الملل صحبت می‌کردند. به‌وضوح روشن بود که اشتراک‌کنندگان این همایش، از پیشرفت‌های روزافزون چین و روسیه نگران‌اند.
جهان غرب، نگران منسوخ شدن کدام ایدئولوژی است؟ ایدئولوژی عدم یادگیری یا عدم همکاری با نظام جهانی که جهان را به‌طرف چند قطبی شدن خواهد کشاند؟
رد پای هراس‌انگیز روسیه و چین در افغانستان از ۲۰۱۱، خواب را از چشمان امریکا و اروپا ربوده است. از موضوع اوکرایین و سوریه گرفته تا موضوع جنگ و صلح افغانستان؛ جنگی که ۲۰ سال است امریکا خودش را درگیر آن ساخته و می‌خواهد هرچه زودتر از آن خارج شود؛ اما چین و روسیه به خروج آبرومندانه‌ی امریکا از افغانستان رضایت نخواهند داد و فرصت چنین برآمدنی را نخواهند داد.
سیاست‌های خارجی چین و روسیه در قبال افغانستان چطور و چگونه محاسبه می‌شود؟ این دو کشور چه گذشته‌ای در روابط شان با افغانستان دارند؟ آیا این دو کشور می‌توانند فورمولی بهتر از دوحه برای افغانستان داشته باشند؟
در این مقاله، به نقش و تأثیرات عملکردهای این دو کشور در قالب نئورئالیسم تهاجمی در عرصه بین الملل می‌پردازیم
چین اژدهای خفته؛ از بی‌تفاوتی‌های ظریف و محاسبه شده، تا تعامل‌های پرسود و توسعه‌آور ایدیولوژی اقتصادی-سیاسی چین که با قرائت‌های مختلف از مبارزه با امپریالیسم، از اواخر قرن نوزدهم آغاز شد، هم‌اکنون فقط در سه کشور کارایی دارد (کیوبا، بلاروس، کوریای شمالی). چینی‌ها در دهه‌ی‌‌ ۶۰ میلادی، متوجه شدند که سخن‌رانی‌های آتشین در مجامع جهان سومی و غیر متعهد، از سطح فقر و محرومیت مردم چین نمی‌کاهد، بلکه؛ باید از طریقِ کار و رقابت، با منظومه‌ی جهانی تعامل کنند تا «سهم اقتصادی و در نتیجه سیاسی» به‌دست آورند.
چینی‌ها با توان مالی و مازادی (Surplus) که ذخیره کردند، ثروتمند و مدرن شدند و در عین حال، کنفوسیوسی ماندند و تحت تأثیر ایده‌ی سرمایه داری «آدام اسمیت» و «مارگارت تاچر» نرفتند. تا آن‌جا که در سه دهه، ۵۰۰ مرکز آموزش کنفوسیوس در جهان تأسیس کردند و تنها در امریکا، ۱۰هزار استاد چینی، زبان چینی تدریس می‌کنند. این تحولات امروزی از زمان خود مائوتسه‌تونگ و با مدیریت تیوریکی و سیاسی ژو اِن‌لای (Zhou Enlai) طی سال‌های ۱۹۶۸ تا ۱۹۷۶ آغاز شد. به عبارت دیگر؛ برای مبارزه با فقر در داخل و کسب سهم قدرت سیاسی در منظومه‌ی جهانی، خود شخص مائوتسه قبول کرد که مائو زدایی شود. ولی با پیچیدگی‌های روانی و فرهنگی، چینی‌ها خود را خیلی آلوده نکرده و مسئولیت تغییر را به نفر دوم هرم قدرت، یعنی ژو اِن‌لای تفویض نمود.
چین از زمان انقلاب ۱۹۴۹ تا ۱۹۷۰ که وارد نظام جهانی شد، ۶ معاهده امضا کرده بود. اما از ۱۹۷۰ تا ۲۰۱۹ برای پیشرفت و توسعه‌ی خود، ۲۶۸ معاهده امضا کرد و از طریق چند جانبه‌گرایی به قدرت و ثروت رسیده است.
با توجه به نکات فوق؛ چین در عرصه‌ی سیاست خارجی به‌دنبال حفظ امنیت ملی خویش روی‌کردهای ظریف و هوشمندانه‌ای را در عرصه بین‌الملل در پیش گرفته است که به مناسب‌ترین نحو ممکن، امنیت این کشور را تضمین کند.

به‌صورت کلی و خلاصه، اصول سیاست خارجی عمل‌گرایانه‌ی چین را می‌توان در محورهای زیر دسته بندی کرد :
۱٫ دیپلماسی توسعه محور و پویا با تکیه بر سیاست‌های درهای باز؛
۲٫ خویشتن‌داری و مصالحه‌گرایی در برابر همسایگان؛
۳٫ معرفی چین به‌عنوان قدرت بزرگ و مسئولیت‌پذیر؛
۴٫ چند جانبه گرایی بدون رویارویی با هژمونیسم امریکا.
نکاتی که در موارد بالا به آن‌ها اشاره شد، مروری گذرا بر اصول سیاست خارجی چین بود که به خوبی نشان‌دهنده‌ی سیاه نظریه نئوریالیسم تهاجمی بر سیاست خارجی چین در عرصه بین‌الملل است.

مداخله و سیاست خارجی چین در پروسه‌ی صلح افغانستان
جمهوری خلق چین، پس از امریکا، یکی از کشورهای مهم همکار در امر بازسازی و سرمایه‌گذاری در بخش‌های مختلف در افغانستان بوده است. در زمان حکومت حامد کرزی، چین به‌دنبال نگرانی‌های امنیتی خویش در افغانستان، به‌خصوص از ناحیه ایغورها ب‌عنوان اقلیت رادیکال، همکاری‌های متفاوتی را با دولت افغانستان انجام داده است. از کمک ۳۵۰ میلیون دالری در سال به افغانستان، تا اعلام آمادگی برای آموزش نظامیان افغان در همه ابعاد، همه‌وهمه نشان از اهمیت جایگاه افغانستان در سیاست خارجی چین دارد.
هم‌چنان در روند گفت‌وگوهای افغانستان، چین یکی از کشورهای فعال بوده و ظاهراً همواره از ایجاد صلح و ثبات در افغانستان حمایت کرده است. این کشور، همیشه در نشست‌های چند جانبه با موضوع صلح افغانستان حضور فعال داشته است. از طرف دیگر؛ گزارش‌های موثقی از ارتباط دولت چین با گروه طالبان نیز در رسانه‌های بین‌المللی و روزنامه‌های جهان منتشر شده که تمام این موارد، در قالب نظریه نئوریالیسم تهاجمی قابل تحلیل وبحث است.
حال این پرسش به‌وجود می‌آید که اتحاد چین با پاکستان در قبال صلح افغانستان چه مفهومی را ارایه می‌کند؟ پاسخ اول این است که چین و روسیه، با پاکستان در سال ۲۰۱۷ کمیته مشترک نظامی ساختند. این کمیته به‌اندازه‌ای به پاکستان جایگاه و شخصیت بزرگ منطقه‌ای داد که ورود پاکستان به اتحادیه شانگهای و سپس نقش محوری این کشور در این اتحادیه را میسر ساخت.
عامل دوم این اتحاد، داشتن دشمن و رقیب مشترک برای هر دو کشور، یعنی هندوستان است. چینی‌ها و پاکستانی‌ها نقشه‌ی سراسر منطقه جنوب آسیا به‌خصوص افغانستان را مثل کف دست بلد هستند، پس شکی نباید داشت که در صورت تضعیف هندی‌ها و سرگردانی امریکایی‌ها در نبرد افغانستان، سر و کله چینی‌ها و پاکستانی‌ها به‌صورت حتمی و آنی در افغانستان پیدا خواهد شد.

بازگشت مجدد خرس زخمی و سروسامان یافتن‌اش
قامت افغانستان در طول تاریخ از آن جهت همیشه خون‌آلود بوده که همیشه سپر بلا بوده است. شوروی سابق، افغانستان را به‌عنوان یک درب ورودی به‌سوی خاورمیانه و آب‌های گرم هند در نظر گرفته بود و برنامه‌های استراتژیک خود را روی همین محور پیاده می‌کرد. امریکا به عنوان ژاندارم جهان غرب و رهبری کننده‌ی دنیای آزاد از سیطره‌ی کمونیزم، افغانستان را به عنوان یک نقطه‌ی حیاتی جغرافیایی برای جلوگیری از عبور کمونیزم به خاورمیانه به‌عنوان یک سد محکم در نظر گرفته بود و در کل دنیای غرب و متحدین شرقی شان عملاً برنامه‌های خود را در این زمینه تنظیم کرده بودند و مصمم بودند که آن را در افغانستان و منطقه پیاده کنند.
اتحاد جماهیر شوروی، با اشغال افغانستان، عملاً آتش جنگ و رقابت میان قدرت‌های بزرگ را در افغانستان شعله‌ور کرد و امریکا نیز پروسه‌ی جهاد را در افغانستان به‌عنوان یک دیوار آتشین در برابر پیش‌روی شوروی به‌سوی خاورمیانه و افغانستان روشن ساخت. این آتش از همان‌زمان تا به امروز از مردم افغانستان قربانی می‌گیرد . حال آن‌که، هم شوروی و هم امریکا هردو توانستند خودشان را پس از پایان یک زورآزمایی کلان در جنگ سرد، به‌سلامت به کشورهای شان برسانند و پیامد جنگ افغانستان با حضور شوروی و رویارو شدن با امریکا، برای این دو قدرت بزرگ، چندان اثر مخرب را به‌جا نگذاشت و این دو کشور توانستند در مدت کوتاهی هزینه های جنگ را جبران کنند. اما مردم افغانستان، تا هنوز هم در همان آتش می‌سوزند و پیامد این جنگ تا سالیان دراز دیگر نیز از مردم افغانستان قربانی خواهد گرفت. به‌بیان دیگر؛ این جنگ رقابتی میان این دو قدرت بزرگ، به اندازه‌ی یک قرن برای مردم افغانستان هزینه گذاشته است.

سرگذشت روسیه در افغانستان
نام افغانستان برای روسیه، همواره تداعی کننده‌ی خاطره‌های تلخ و کابوس وحشتناک در سیاست خارجی روسیه است؛ تا آن‌جایی که در ادبیات سیاسی روسیه، از آن به‌عنوان «سندروم افغان» یاد می‌شود. از این‌رو روس‌ها، تا سال‌های سال، پس از ختم جنگ در دوره شوروی، مایل به پرداختن به این کشور نبودند، اما تهدیدهای امنیتی ناشی از افغانستان، مسکو را ناخواسته مجبور به ورود به موضوعات مرتبط با مسایل ارزشی و امنیتی این کشور کرده است.
این اجبار و ناچاری از میانه‌ی دهه ۱۹۹۰ با ظهور طالبان و جدی شدن خطر سرایت افراط‌گرایی اسلامی از پاکستان به افغانستان و از آن‌جا به آسیای میانه و سپس روسیه بیش‌تر از پیش احساس شد.

روسیه در پروسه‌ی صلح افغانستان چه سهمی برای خود مطالبه دارد؟
اکنون طالبان، به‌عنوان نیروی قابل ملاحظه‌ای ظهور کرده‌اند که بر بیش از نیم خاک افغانستان نفوذ دارند. در حالی‌که به نظر می‌رسد جنگ به بن‌بست خورده، افغانستان، ایالات متحده امریکا و قدرت‌های منطقه‌ای تلاش دارند تا راه حل سیاسی پیدا کنند. روسیه نیز به اندازه‌ی سهم خود تلاش می‌کند تا به طالبان دست‌رسی پیدا کرده و در رابطه به پروسه‌ی صلح فعالیت‌هایش را آغاز کند. با این همه، در مورد اقدامات روسیه نسبت به پروسه‌ی صلح با طالبان و نتیجه پایانی آن، در تلاش‌های این کشور ابهاماتی وجود دارد.
در سال ۲۰۱۶ ، روسیه چندین نشست را میان کشورهای همسایه افغانستان برگزار کرد که تحت نام پروسه‌ی مسکو یاد می‌شد. در ابتدا گزارش شد که افغانستان در این نشست‌ها دعوت نشده؛ اما بعداً معلوم شد که این کابل بود که نخواست در این نشست اشتراک کند. تنها کشورهایی چون روسیه، چین و پاکستان در آن‌ اشتراک ورزیدند. در سال ۲۰۱۷ افغانستان، هند و چندین کشور آسیای میانه، در آن افزوده شد. امریکا در هیچ‌کدام این نشست‌ها حضور نداشت و به آن به‌عنوان نشست‌هایی که در آن ابهامات وجود دارد نگاه می‌کرد.
در سال ۲۰۱۸ میلادی، دیدار سه جانبه برای سومین بار برگزار شد که از طالبان نیز دعوت شده بود. دولت افغانستان اما این‌بار با فرستادن چند نماینده از شورای عالی صلح در این نشست شرکت کرد. از گروه طالبان به عنوان یک طرف مساوی دعوت شده بود و از سوی دیگر، گروه طالبان نیز گفت‌وگوی مستقیم با دولت افغانستان را رد کردند. برای کابل مشروعیت این نشست ضعیف به نظر می‌رسید، در کابل اما، امریکا از پروسه‌ی کابل حمایت می‌کرد. اشتراک کنندگان، هنوز به توافقی مبنی بر این‌که موضوع و هدف این نشست چه باشد به نتیجه‌ای دست نیافته بودند.
رابطه‌ی روسیه با طالبان بحث بی‌پیشینه و تازه‌ای نیست. رابطه به سال ۲۰۰۵ میلادی بر می‌گردد. روسیه به‌تکرار از جانب واشنگتن و کابل متهم شد که معلومات استخباراتی را با طالبان شریک ساخته و حدس و گمان‌هایی وجود دارد مبنی براینکه روسیه طالبان را تجهیز نظامی کرده است.

بازگشت چین و روسیه به افغانستان و نقشه امریکا برای این دو کشور
مسکو و پکن به دنبال یافتن جای پا در افغانستان استند، تا هم در رقابت جیوپولتیک با امریکا عقب نمانند و هم نظارت نزدیک‌تری بر گروه‌های اسلام‌گرا و طالبان داشته باشند.
روس‌ها و چینی‌ها، از طریق نزدیکی با گروه طالبان می‌خواهند پتانسیل خود برای میان‌جیگری مؤثر میان طالبان و دولت اشرف‌غنی را نشان دهند. آن‌ها می‌خواهند بگویند که هرگونه مشارکت یا نفوذ روسیه و چین در افغانستان، اقدامی سازنده بوده و اهمیت زیادی برای سیاست‌گزاران این دو کشور دارد.
در افغانستان اما امریکا هم خاموش نیست؛ افغانستان در دل جنگ قرار دارد و نقشه پیش‌گیرانه‌‌ی امریکا برای روسیه و چین در زمین افغانستان این‌ است که منتظر داعش جدید در مرزهای شرقی باید باشند. استدلال امریکایی‌ها هم اینست که گروه داعش در حملات اخیر در قالب ترورهای هدف‌مند و حملات انتحاری و گروهی بر اماکن تحصیلی و دینی، نقش و مسوولیت دارند.

آینده‌ی افغانستان در پرتو سیاست خارجی چین و روسیه
با ورود طالبان به قدرت و نظام آینده افغانستان، هیچ ضمانتی برای ختم جنگ و بن‌بست افغانستان وجود ندارد. نیت پاکستان و طالبان تغییری نکرده و افغانستان در راه رسیدن به صلح هیچ همراه و یاوری ندارد. از جانب دیگر؛ دشوار است که بپذیریم امریکا از افغانستان بیرون خواهد شد.
روسیه و چین این‌بار از روی‌کرد تدافعی بیرون می‌آیند و روی‌کرد تهاجمی و سرکوب‌کننده را به‌خود می‌گیرند. چین و روسیه دیگر در سال‌های پس از جنگ سرد زندگی و فکر نمی‌کنند، این دو کشور به‌گونه جدی، وارد بسیار مسایلی شده‌اند که برای غرب پذیرفتنی نیست. با آن‌که افغانستان در سیاست خارجی روسیه و چین اولویت دارد اما نه به‌گونه آنی و فوری. افغانستان پسا طالبان، حالا حالا میدان رقابت امریکا، روسیه و چین باقی خواهد ماند.