پای پست امرالله صالح که با تسلیت مرگ یما سیاوش شروع شده بود به نظری برخوردم؛ صالح با پایان تسلیت اش دوباره به گزارشدهی از دستآوردهای نیروهای استخباراتی و امنیتی با عنوان «تصمیم نوزدهم» پرداخته بود.
نظری که در مورد این پست خواندم، فارغ از آنچه صالح دستآورد میخواند، به مرگ جوانانی پرداخته بود که از دید نویسنده اش، تنها امید جامعهی افغانستان اند.
او گفته بود: «امروز چشم امید این مردم غمدیده به همین نسل تحصیلکرده است و حال متاسفانه آنان را هم نوکران پاکستان، ایران و امریکا در حال بیرونکردن از صحنه استند .
فقط یک خواهش از شما و تمام دولتمردان خود دارم، این بار را به جای محکومکردن این حمله سکوت کنید!»
توقع مردم از سیاستمداران به خصوص امرالله صالح که نسبتهایی هم با نسل جوان دارد، سکوت است. این را در زبان ساده و مردمیتر میتوان «چپ شو!» گفتن مردم به صالح تعبیر کرد؛ کسی که صفحهی فیسبوک را برای گفتوگو با مردم در مورد فعالیتهای امنیتی اش انتخاب کرده است.
پس از بهعهدهگرفتن مسوولیت امنیتی شهر کابل توسط صالح، نکتهی جالب دیگر برای مردم، تصمیمهای ششونیم صبح او بود؛ تصمیمهایی برای رسیدن به کابل امن؛ کابلی که پس از آغاز این تصمیمها چندین عمل تروریستی از جمله دو حملهی مرگبار بر آموزشگاه و دانشگاه را تجربه کرده است.
استفاده از صفحههای اجتماعی، شیوهی مردمگرایانهای است؛ سیاستمدار جوان خواسته است با این امکان، حس نزدیکی به مردم را در ذهن آنان تداعی کند تا گفته باشد من برای تان توضیح میدهم که چه میخواهم بکنم، غافل از این که مردم توضیحی از او نمیخواهند، مردم به دنبال لمس واقعیت حضور موثر او استند.
حضور مجازی امرالله صالح، شباهت عجیبی با فعالیتهای بیتاثیر او در شهر کابل دارد؛ تصمیمهایی که فقط عکس مظنونین را در شهر کابل پخش کرده است. او در فیسبوک متن میگذارد و در خیابانها عکس پخش میکند. چرا کار او چنین به کار در شبکهی اجتماعی فیسبوک شبیه است؛ آیا شخصیتهای سیاسی در افغانستان و شاید حتا جهان، تحت تاثیر ساختار رسانههای پسامدرن، دچار این بیمعنایی در ازدحام اطلاعات شده اند؟
شکی نیست که خواندن اوضاع اجتماع از صفحهها و رویارویی با واقعیتهای آن، تاثیری هم روی رفتار و اخلاق آدمی دارد. واقعیتهای اجتماعی در زمان ما دیگر به شکل محض و اولیه اش به دسترس قرار نمیگیرند؛ ما با شکل تغییریافته و اطلاعاتیشدهی آنها، روبهرو استیم.
عمل و حرف امرالله صالح در ساختار رسانههای اجتماعی که ماشین بزرگ تغییر واقعیتها به اطلاعات است، به کدهایی مبدل شده که میتوان آن را مازاد عمل خواند.
مازاد عمل در زمانهی ما، بقایای غیر قابل استفاده از واقعیتی است که در فرایند اطلاعاتیشدن خود به وجود میآید؛ عملی که باید با پوست و گوشت بدن لمس شود، در بدنهای از اطلاعات برای مان فرستاده شده و در نهایت واکنشی اطلاعاتی دیگری را از سوی ما برمیانگیزد.
وقتی که کامنتهای مردم را در پای پست امرالله صالح میخواندم، دیدم که چگونه واکنشها صرف به عنوان زیرمجموعهای از «فیدبکها» به وضعیت، بروز پیدا کرده اند.
هیچ کدام از نظرها، تاثیر واقعی بر کار آقای صالح نمیگذارند؛ چون آنچه او انجام میدهد، فقط حرف و اطلاعات است؛ اطلاعاتی که در پای خود سبب بازتولید اطلاعاتی دیگر شده است.
تولید مازاد از عمل با هر نظر تازه در پای پست صالح، ادامه مییابد و کابل را به عنوان یک تصویر رسانهایشده، قابل تصور میسازد؛ تصوری که نمیتوان به آن دست یافت؛ اما میتوان برایش طرحریخت و گفت؛ این بار تصمیم گرفتم عکس تروریستان را نیز در خیابانها نصب کنم!
اگر بخواهیم قصهی چنین واکنشهایی را به پایان برسانیم؛ یا آنچه را که از واقعیت جامعه تجربه کرده ایم، تبدیل به اطلاعات خشک و بیمصرف در رسانهها نکنیم، بهتر است به سیاستمدارانی که پس از هر رویداد تروریستی،- پستهای تروریستان در فضای اجتماعی جامعه- «کامنت محکوم میکنیم»، میدهند، بگوییم: لطفا سکوت کن!