رونق فروش اسباب دست دوم در کابل؛ تلاشی برای زنده‌ماندن

شریفه شهراد
رونق فروش اسباب دست دوم در کابل؛ تلاشی برای زنده‌ماندن

ساعت ۲ پس از چاشت است، در امتداد سرک ۴۰متره‌ی شهدای دانایی در غرب کابل، قدم می‌زنم؛ اما سرک نمای چند روز پیش را ندارد؛ در هر چندمتری، انبوهی از اسباب خانه به فروش گذاشته شده و شماری هم به قصد خرید آن را ورانداز می‌کنند.

در بخشی از این سرک، مرد میان‌سالی، بساط تازه‌ای را هموار کرده و در حینی که به اسباب خانه خیره مانده ام، او بر سر فروشی قالینی با یکی از شهروندان چانه می‌زند؛ اما آخرسر بر سر قیمت فروش به توافق نمی‌رسند و آن مرد دست‌مالش را به شانه اش می‌اندازد و دور می‌شود. فروشنده که خودش را حامد معرفی می‌کند، می‌گوید که صاحب این اسباب، به دلیل مشکل‌هایی که پس از حاکمیت طالبان در افغانستان برایش ایجاد شده، اسباب خانه اش را فروخته و خود با خانواده اش به پاکستان مهاجرت کرده.

هرچند در گذشته نیز بازارهای زیادی در کابل، اسباب دست‌ دوم می‌فروختند؛ اما در یک ماه‌و‌نیم پسین، به دلیل افزایش فقر و مهاجرت، فروش اسباب خانه در پایتخت و دیگر شهرهای کشور، رونق زیادی گرفته است.

پس از تسلط طالبان بر کابل، شمار زیادی از مردان و زنان، کار شان را از دست داده و برای تأمین نیازهای روزمره‌ی شان، ناچار شده اند که اسباب خانه‌ی شان را به فروش بگذارند. این وضعیت که برای شمار زیادی از باشندگان کابل، به ویژه جوانان تازگی دارد، باعث حیرت و شوک شده و برای شماری هم ترس و ناامیدی را به هم‌راه دارد.

فروش وسایل خانه در شهر کابل.

راضیه، باشنده‌ی کابل که سال‌های زیادی می‌شود در این محل زندگی می‌کند، می‌گوید که هیچ گاه تجربه‌ی آن را نداشته که این همه اسباب خانه در کنار سرک برای فروش گذاشته شده باشد. او، می‌گوید؛ زمانی که از خانه بیرون می‌شود و این وضعیت را می‌بیند، حس بدی برایش دست می‎دهد و بیش‌تر روزها برای این که با این صحنه روبه‌رو نشود، نمی‌خواهد از خانه بیرون شود. «وقتی د هر طرف می‌بینم که مردم اسباب خانه‎ شانه لیلام کده، از زندگی ناامید می‌شوم. گاهی هم می‌ترسم؛ حس می‌کنم همه رفته و هیچ کس نمانده.»

آهسته‌آهسته، از این جا دور می‌شوم و به رستوارانتی در همان نزدیکی می‌روم تا چایی بنوشم و خستگی ام را در کنم. در رستورانت چشمم به خانمی می‌افتد که با حالت پریشان در میز روبه‌رویی ام نشسته. کنج‌کاوی حرفه‌ای ام، نمی‌گذارد که به سادگی از کنارش بگذرم. سر حرف را با هم باز می‌کنیم و می‌فهمم که او پیش از سقوط کابل، در یکی از مکتب‌های خصوصی آموزگار بوده است. اکنون اما به دلیل تعطیلی دوره‌ی متوسطه و لیسه‌ی دخترانه در کابل، او –هاجره- نتوانسته به کارش ادامه بدهد و سختی دوام زندگی بدون کار و درآمد، او را نگران و آشفته کرده است.

پس از تصرف کابل توسط طالبان در ۲۴ اسد سال روان، بیش‌تر زنان شاغل، نتوانسته اند به کار شان برگردند که از این میان، تنها ۷۵ هزار آموزگار زن از کار بی‌کار شده اند.

هرچند در گذشته نیز بازارهای زیادی در کابل، اسباب دست‌ دوم می‌فروختند؛ اما در یک ماه‌و‌نیم پسین، به دلیل افزایش فقر و مهاجرت، فروش اسباب خانه در پایتخت و دیگر شهرهای کشور، رونق زیادی گرفته است.

اکنون، زنان تنها در بخش پزشکی و سایر بخش‌هایی که بودن شان از سوی طالبان نیاز حتمی تشخیص داده شده، حضور دارند.

هاجره می‌گوید که او نیز به دلیل فشار اقتصادی پس از تسلط طالبان، مجبور شده بیش‌تر اسباب خانه ‌اش را به بهای ناچیزی در بازار بفروشد. لقمه‌ اش را به سختی قورت می‌دهد و می‌‌گوید: «دخترم خیلی سخت است که اسباب خانه‌ خوده د بازار لیلامی از مجبوریت بفروشی.»

او، بیش‌‎تر اسباب خانه ‌اش را فروخته و در حد رفع ضرورت‌های روزمره‌ی شان، اسباب خانه ‌اش را نگه ‌داشته.

هاجره می‌گوید؛ با این که سال‌ها در سکتور معارف با امتیاز ناچیز کار کرده؛ اما اکنون همه‌ی این تلاش‌ها در حال نابودی است. او که مادر سه فرزند است، تصمیم دارد برای ساختن آینده‌ی بهتر برای فرزندانش به بیرون از کشور مهاجرت کند و این روزها، شاید اخرین روزهای او و خانواده‌ اش در افغانستان باشد.