گام‌های بلندپروازانه‌ی یک کودک افغان در دنیای تجارت

راحله یوسفی
گام‌های بلندپروازانه‌ی یک کودک افغان در دنیای تجارت

«اگر به بازی کودکانه اکتفا می‌کردم، تنها تجربه‌ای که از آن می‌گرفتم، یادگیری در حد همان بازی‌ها و ترانه‌های کودکانه می‌بود. در حالی که من رویای بزرگی دارم که با بازی به دست نمی‌آید.»

بریده‌ای از صحبت یک کودک افغان است. او، از سه سال به این سو در حالی به تجارت رو آورده ‌است که اکثر سرمایه‌داران به دلیل ناامنی‌ها از سرمایه‌گذاری در افغانستان هراسانند و فرار را به قرار ترجیح داده اند تا سرمایه‌های شان به هدر نروند. در چنین فضا و با طرح ایده‌ی «توانمند‌سازی زنان)، به زنان افغان اندک فرصت داده شد که در عرصه‌ی اقتصاد کار و نقش شان را در چرخه‌ی اقتصادی خانواده ثابت کنند.

انتظاری که حتا شماری ازکودکان افغان را نیز واداشته که پا به پای بزرگان به حرکت بیفتند. هستی، یکی از این کودکان است. او، با آن‌که تنها دوازده سال دارد، از ۳ سال به این‌سو، با رویای بزرگی وارد دنیای پررمز و راز تجارت شده و در تلاش است که به عنوان یک کودک و یک دختر خانم خودش را ثابت کند.

او، را در یکی از نمایشگاه‌های صنایع دستی زنان دیدم. هستی کار صنایع دستی را از مادرش یاد گرفته و آن را گسترش داده ‌است. فوزیه احراری، مادر هستی می‌گوید: «هستی زمانی ‌که خواست وارد تجارت شود، ما استقبال کردیم؛ چون به استعداد و ذکاوت او باور داشتیم. ما شاهد پیشرفت‌های چشم‌گیر او در تجارت استیم.»

  هستی اکنون در تجارت میوه‌های خشک و تازه مشغول است. او به روزنامه‌ی صبح کابل می‌گوید: «زمانی که وارد تجارت شدم از کار در جامعه تجربه‌های زیادی به دست آوردم. با شناخت مردم در داخل و خارج از کشور و دیدن وضع زندگی مردم ما، به این نتیجه رسیدم که باید تلاش کنم و به مردمم نیز انگیزه‌ای برای تلاش دهم.»

هستی، در نمایشگاه‌های داخلی و خارجی زیادی اشتراک کرده و محصولات تجاری شرکتش را که رویای بزرگ ساختن آن را دارد، به نمایش گذاشته است. او، بیشتر میوه‎‌ی خشک را به دبی و هند صادر می‌کند.

حضور او در نمایشگاه‌ها همیشه مردم را متعجب می‌کند. چنانچه هستی می‌گوید: «در یکی از نمایشگاه‌ها در هند، زمانی ‌که محصولات خود را به معرفی گرفتم،۹  ساله بودم همه حیران شده ‌بودند و شیوه‌ی بیان و رفتار مرا تمجید می‌کردند.»

این بازرگان خردسال، هدفش را ارتقای اقتصاد ملی می‌داند و می‌گوید که هر قدر تعداد بازرگانان داخلی بیشتر باشند، به همان اندازه به اقتصاد کشور و خانواده سرمایه افزوده می‌شود و کشور خودکفا می‌شود.

افزون بر این، او می‌گوید که با کار کردن در کودکی می‌خواهد به دیگران نیز انگیزه دهد تا برای پیشرفت ‌شان زحمت بکشند: «همین که در خردسالی همزمان با درسم، کار می‌کنم، انتظار دارم که کودکان و خانواده‌ها تلاش‌های مرا ‌بینند و انگیزه‌ی کار و تلاش برای شان ایجاد شود.»

 او می‌گوید که  تاحدودی به هدفش رسیده و قصد دارد به زودی با یکی از دوستانش تجارت زیورات را نیز شروع کند.

دو شریک

یلدا، شریک او در این کار، دختری ۱۶ ساله است. هستی تمام کتاب‌هایی را که در باره‌ی تجارت خوانده، اکنون به یلدا داده ‌است‌ تا به شریکش کمک کرده باشد؛ اما یلدا می‌گوید: «قبلا غیر از کتاب‌های مکتب هیچ کتابی را مطالعه نکرده بودم، درک و فهم این کتاب‌ها برای من که چهار سال بزرگتر از هستی استم، خیلی مشکل است. هر چه بیشتر با هستی معرفی می‌شوم، بیشتر متعجب می‌شوم.»

 این دو دختر افغان که تا هنوز به سن قانون نیز نرسیده ‌اند، به یکی از نمایشگاه‌های صنایع دستی و بازار زنانه معرفی شده ‌اند. یلدا با دیدن کار هستی، او را الگو قرار می‌دهد و از او می‌خواهد که به او نیز کار یاد بدهد؛ پیشنهادی که به شراکت هستی و یلدا می‌انجامد.

یلدا می‌گوید: «استعداد و ذکاوت او (هستی) مرا متعجب کرد. از او خواستم مرا با کار و تجارت آشنا کند. هستی به من پیشنهاد شراکت کرد. هر چند من از تجارت و کار هیچ آگاهی ندارم؛ اما به هوش و استعداد هستی اعتماد کردم.»

به نظر می‌رسد که هستی با مطالعه‌ به تجارت رو آورده و میان او و کتاب، همواره رفاقت و صمیمیت وجود داشته است؛ به حدی که او در زمینه‌ی تجارت، روان‌شناسی و ادبیات، کتاب‌های زیادی مطالعه کرده است. مطالعه سبب شده که او در تجارت از مادرش پیشی بگیرد و مادر را وادار کند که برای بهبود کار، تجارت کوچکش را به او محول کند.

دانش‌آموز ممتاز

‌هستی، دانش‌آموزصنف هشت مکتب است. کارش هیچ‌گاه موجب خلل در درس‌هایش نشده بل ‌که کار و مطالعه‌ی زیاد، او را به شاگرد ممتاز بدل کرده است. تقدیرنامه‌های زیادی که هستی به دست آورده، گواه ممتاز بودن او در آموزش است.

 او، به تازگی برای بالا بردن کیفیت درسی، برنامه‌ی رقابت مثبت میان صنف‌های هشت و هفت را به راه انداخته و به این منظور، دانش آموزان را ملکف کرده که سمینار‌های شان را به زبان انگلیسی روی موضوعات اجتماعی اجرا کنند. هستی می‌گوید: «یادگیری زبان انگلیسی و آشنایی با برنامه‌های کمپیوتر، برای همه فرصت‌های بی‌شماری مهیا می‌کند. این رقابت به دانش‌آموزان کمک می‌کند که آنان تشویق شوند تا بیشتر بیاموزند و در آموزش و حتا کار، دست باز داشته باشند.»

استادان هستی نیز با وی هم‌نظر اند و می‌گویند که یکی از عوامل پایین بودن کیفیت آموزش در افغانستان، ندانستن زبان است که حتا روی کاریابی اثر گذاشته است.

هستی، قادر به صحبت کردن به زبان‌های: انگلیسی، دری، پشتو و عربی است و دوست دارد زبان‌های بیشتری یاد گیرد. او، از سه سالگی به یادگیری زبان انگلیسی پرداخته و به مرور پشتو و عربی نیز آموخته است.

هستی، در کنار تجارت به ادبیات، به خصوص به نویسندگی نیز علاقه‌مند است؛ چنانچه چندین مقاله‌اش را در جریده‌ی مکتبش نشرکرده است.

تقسیم‌اوقات روزانه‌ی هستی

هستی از هشت صبح تا یک پس از چاشت در مکتب درس می‌خواند و از ساعت یک تا چهار کار می‌کند؛ اما گاهی وقت‌ها کار و جلسه‌هایش طولانی می‌شود. او، حتا روز رخصتی هم تا ساعت دو کار می‌کند. با این وجود هستی می‌گوید که وی توانسته توازن را بین کار، درس و تفریح برقرار کند. او می‌گوید که سفرهای کاری‌اش را معمولا در رخصتی‌های مکتب تنظیم می‌کند؛ چون درس و تجارت هر دو برایش مهم است.

هستی، دوست دارد تا پنج سال آینده، شرکتش را به یک شرکت بین‌اللملی تبدیل کند و در کنار آن دوست دارد که تحصیلش را در رشته‌ی پزشکی  به اتمام برساند.

او، می‌گوید که تجارت یا طب فرق نمی‌کند. در تجارت ممکن است کمتر نفع به مردم برساند، اگر شفاخانه بسازد و مردم را درمان کند، بیشتر می‌تواند به مردم خدمت کند.

 چالش‌های کاری

تنها چالشی که او برای پیشرفت کارش عنوان می‌کند، این ا‌ست که در بعضی نمایشگاه‌ها و نشست‌های تجارتی به خصوص نمایشگاه‌های خارجی، به‌ خاطر این ‌که سن قانونی‌اش تکمیل نشده، نتوانسته است شرکت کند. برای همین، نتوانسته است هنوز جواز کار بگیرد. از این ‌رو، او کارش را در شرکت مادرش ادامه می‌دهد و به گفته‌ی مادرش هشتاد درصد کار تجارت به عهده هستی است و او توانسته تمام مسوولیت‌هاش را به درستی انجام دهد.

فوزیه احراری، مادر هستی، می‌گوید: «دور از تصور ما، هستی کارهای بالاتر از سن خود را انجام داده است. گاهی فکر می‌کنم هستی دخترم نه، بلکه مادر و مربی من است.»

با وجود چالش‌ها، هستی هیچ‌گاهی از کار خسته نشده و همواره با موجی از عشق و امید به کارش ادامه داده است. او، به آینده خوش‌بین است و می‌خواهد در عرصه‌ی تجارت پیشرفت‌های چشم‌گیری داشته باشد.

او با قاطعیت و در حالی که لبخند می‌زند، می‌گوید: «مورچه‌ها نیروی کوچک استند؛ اما اگر عمیق به زندگی آنان نظری کنیم، متوجه می‌شویم، که برای زندگی تلاشی بسیاری می‌کنند. شاید از نگاه سنی من کوچک باشم؛ اما دوست دارام بیشتر تلاش کنم. چون انگیزه‌ی من از کار، خودکفا شدن است.»

او تأکید می‌کند با آن ‌که فقر در جامعه بیداد می‌کند؛ اما عده‌ای با وجودی که نیروی کاری دارند، از کار سر باز می‌زنند و وابسته به خانواده اند. او، از آن عده به نام «مفت‌خور» یاد می‌کند که از کودکی وابسته بزرگ شده ‌اند و هیچگاه حتا برای پیشرفت خود و جامعه‌ی شان فکر تازه‌ای نداشته‌ اند. علاوه بر آن، سربار خانواده و جامعه بوده ‌اند.

او، می‌گوید که باید از کودکی، به کودکان در زمینه‌ی تحصیل و فکر جدید تلاش شود تا آنان نیز به فکر رشد و ترقی باشند و تلاش کنند.