نویسنده: قیساحمد قادری، استاد دانشگاه
کاخ سفید در نخستین روزهای کاری بایدن اعلام کرد که حکومت جدید ایالاتمتحده قصد دارد توافقنامهی صلح ایالاتمتحده-طالبان را بازنگری کند تا مطمئن شود که طالبان تعهداتشان را که عبارت از «کاهش خشونتها و قطع رابطه با گروههای تروریستی بوده» انجام دادهاند.
در همین راستا به تاریخ ۲۳ جنوری ۲۰۲۱، جک سالیوان، مشاور امنیت ملی کاخ سفید در گفتوگویی تلفونی با مشاور امنیت ملی افغانستان، از بازنگری موافقتنامه دوحه توسط حکومت بایدن خبر داد. بایدن، رییسجمهوری ایالاتمتحده، در نخستین دیدارش از وزارت دفاع امریکا همچنان گفت که میتواند مسئلهی خروج نیروهای نظامی امریکا از افغانستان را در ماه می سال جاری کنار بگذارد.
چرا باید موافقتنامه دوحه موردبازنگری قرار گیرد؟ در این یادداشت با تبیین استراتژی امریکا پس از ۲۰۰۱ در سه مرحله سعی نمودیم، به این پرسش پاسخ دهیم.
مرحله اول؛ دولتسازی و ملتسازی
پس از ختم جنگ سرد ایالاتمتحده تنها قدرت بزرگ جهان بدون رقیب باقی ماند. القاعده با خلق حادثه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ نشان داد که یک گروه کوچک از جنگجویان اسلامی، رقیب بالقوه امریکا است. ایالاتمتحده، بهمنظور از میان برداشتن القاعده، به افغانستان حمله کرد. حکومت طالبان را به خاطر حمایتشان از القاعده سرنگون و با تدویر کنفرانس بن نظام تازهای در افغانستان ایجاد کرد.
ناتو، اتحادیه اروپا، روسیه، چین ایران و دیگر کشورهای جهان بنا بر ملاحظات استراتژیک، از حمله امریکا به افغانستان حمایت کردند.
ایالاتمتحده برای مبارزه با تروریسم و برقراری دموکراسی در افغانستان، بیش از یک تریلیون دالر مصرف و در حدود هزار سرباز خود را از دست داد، پس از یازده سال، به تاریخ ۲ می ۲۰۱۱، امریکا بنلادن رهبر و بنیانگذار القاعده را به از میان برداشت.
در سال ۲۰۰۱ که امریکا به افغانستان لشکر کشید، به دلیل جنگهای داخلی و حکومت طالبان، تمام زیربناهای افغانستان نابود شده بود، ارتش افغانستان متشکل از گروهها و چریکیهای جهادیای بود که نه آموزش مدرن نظامی دیده بودند و نه هم با فنآوریهای پیشرفته نظامی آشنایی داشتند.
گفته میشود که حتا رییسجمهور کرزی دفتر منظم و منسجمی برای کار خود نداشت. درنتیجه؛ حضور ایالاتمتحده، افغانستان را صاحب ارتشی بهروز و حکومتی با دستگاه بوروکراتیک مغلق کرد.
تا سال ۲۰۱۴، ایالاتمتحده مسئولیت دولتسازی و ملتسازی را در افغانستان را بهدوش داشت و مستقیماً در برابر طالبان و دیگر گروههای تروریستی در افغانستان میجنگید. از ۲۰۰۱ تا ۲۰۱۴، حکومت افغانستان نقش حمایتی نیروهای خارجی را در مبارزه با تروریسم داشت.
در سال ۲۰۱۴ ایالاتمتحده قرارداد امنیتی دوجانبه با کابل امضاء کرد که درنتیجه آن مسئولیت جنگ با طالبان و گروههای تروریستی بهگونه مشترک بین امریکا و افغانستان تقسیم شد.
درنتیجه؛ استراتژی مبارزه با تروریسم و استقرار دموکراسی امریکا، از سال ۲۰۰۱ بدینسو القاعده را در منطقه زمینگیر کرد. حادثه ۱۱ سپتامبر در امریکا و هیچ جای دیگری تکرار نشد. مردم افغانستان که درنتیجه جنگهای داخلی و حکومت طالبان از رفتن به مکتب و دانشگاهها محروم بودند و یا در کمپهای مهاجرت در ایران و پاکستان به سر میبردند، صاحب مدارک دانشگاهی شدند. رسانهها فعال شد و درنتیجه یک جامعه دموکراتیک و متکثر در افغانستان ایجاد شد.
مرحله دوم- مشارکت استراتژیک
سال ۲۰۱۴، نکته عطف در تاریخ افغانستان و منطقه است، در سال ۲۰۱۴ پس از بحران انتخاباتی، به وساطت امریکا در افغانستان حکومت وحدت ملی ایجاد شد، داعش در افغانستان ظهور نمود و ایالاتمتحده با امضاء قرارداد امنیتی با حکومت وحدت ملی مسئولیت مبارزه با تروریسم را با افغانستان تقسیم کرد، در این قرارداد امریکا نقش خود را از مبارزه مستقیم با تروریسم به مشورهدهی، آموزش و حمایت از نیروهای امنیتی افغان تقلیل داد.
در سال ۲۰۱۶ طالبان برای اولین بار شهر کندز را تحت تصرف خود درآوردند و کشورهای روسیه و چین نسبت به هر زمانی دیگر در افغانستان فعالتر شدند. در سال ۲۰۱۵ ضمیر کابلوف نماینده ویژه پوتین برای افغانستان تائید نمود که روسیه به خاطر مبارزه با داعش با طالبان ارتباط دارد، روسیه، چین و پاکستان پس از سال ۲۰۱۴ چندین بار نشستهای سهجانبه بدون حضور ایالاتمتحده و حکومت افغانستان برگزار کردند، در دسامبر ۲۰۱۶ جیمز متیز فرمانده نیروهای خارجی در افغانستان روسیه و ایران را متهم به کمک تسلیحاتی و مشروعیتدهی به طالبان نمود.
در سال ۲۰۱۹ روسها یک قدر فراتر نهادند و برای اولین بار نشستی را میان سیاسیون ناراضی حکومت وحدت ملی و طالبان میزبانی کردند. روسها در کنار حمایت از طالبان، روابط خود با پاکستان که از آن بهعنوان حامی اصلی طالبان یاد میشود بازنگری نمودند، در نوامبر ۲۰۱۴ اولین موافقتنامه همکاریهای نظامی میان روسیه و پاکستان امضاء شد، در دسامبر ۲۰۱۵ روسیه موافقت کرد که هواپیمایی اف-۳۵ به پاکستان بفروشد، در دسامبر ۲۰۱۶ روسیه و پاکستان اولین رزمایش مشترک نظامیشان را انجام دادند، در اپریل ۲۰۱۸ قمرباجوا به روسیه رفت و اولین کمیسیون مشترک نظامی میان دو کشور ایجاد شد.
ایران بهنوبه خود باب گفتوگو و حمایت از طالبان را پس از ۲۰۱۴ گشود، روابط طالبان با ایران حتا بحث ایجاد شورای مشهد را در کنار شورای کویته و پشاور به وجود آورد، بهاینترتیب، ظهور داعش در افغانستان دولتهای روسیه، چین، ایران و پاکستان را به هم نزدیک نمود و هر چهار دولت متذکره به گونه مستقیم و غیرمستقیم با طالبان روابط برقرار نمودند، میتوان گفت که پس از امضاء قرارداد امنیتی کابل-واشنگتن، ائتلاف پنجگانه روسیه-چین-ایران-پاکستان و طالبان در برابر امریکا در افغانستان ایجاد شد.
مرحله سوم؛ مبارزه و مصالحه با تروریسم
در ماه اگست ۲۰۱۷ ترامپ استراتژی ادارهاش در مورد جنوب آسیا و افغانستان را اعلام کرد، در این استراتژی ترامپ نقش امریکا در افغانستان را منحصر به مبارزه با تروریسم و مدت حضور امریکا در افغانستان را وابسته به شرایط تعیین کرد، ترامپ در استراتژی جنوب آسیا خود صریحاً ملتسازی در افغانستان را کنار گذاشت، از هند خواست نقش فعالتری در افغانستان ایفاء کند و پاکستان را مورد فشار قرارداد، درنتیجه استراتژی جنوب آسیای ترامپ، طالبان سرکوب شدند و پاکستان به انزوای کشانیده شد.
استراتژی جنوب آسیا ترامپ اتحاد نظامی و سیاسی را که در قرارداد امنیتی میان کابل-واشنگتن بهوجود آمده بود را جنبه عینی داده و با آوردن دهلی آن را به اتحاد سهگانه گسترش داد.
در اواخر ۲۰۱۸ ترامپ، زلمی خلیلزاد را بهعنوان نماینده ویژه امریکا در امور صلح افغانستان تعیین نمود، زلمی خلیلزاد پس از یازده دور مذاکرات مستقیم با طالبان به تاریخ ۲۹ فبروری ۲۰۲۰ موافقتنامه صلح با گروه طالبان را امضاء نمود.
در این موافقتنامه که بدون مشورت با متحدان ناتو و هند امضا شده، امریکا وعده سپرد که در صورتیکه طالبان خشونتها را در افغانستان کاهش دهند، به رابطه خود با القاعده نکته پایان بگذارند و با حکومت افغانستان بر سر نظام آینده سیاسی افغانستان مذاکره کنند، افغانستان را الی ماه می ۲۰۲۱ ترک میکند.
اشتباه راهبردی توافقنامه دوحه چیست!
در موافقتنامه دوحه امریکا بهصورت یکجانبه و با خوشبینی زیاد امتیازات بسیاری برای طالبان داد، حکومت افغانستان را مجبور به مذاکره با گروه طالبان نمود و نقش هند را که بر اساس استراتژی جنوب آسیا جایگاه محوری در افغانستان داشت را نادیده گرفت و تصمیم گرفت که خاک افغانستان و بالطبع جنوب آسیا را ترک کند. پس از یک سال طالبان نشان دادند که به دلایل استراتژیک و ایدیولوژیک حاضر نیستند که خشونتها را در افغانستان کاهش دهند و روابط خود با گروه القاعده را قطع نمایند.
سازمان ملل متحد به تاریخ ۲۷ می ۲۰۲۰ گزارشی را درباره رابطه طالبان با سازمان القاعده نشر نمود، در این گزارش آمده است که طالبان باوجود آنکه در موافقتنامه دوحه تعهد دادند که روابط خود را با گروه القاعده قطع میکنند اما پس از موافقتنامه دوحه همچنان با القاعده روابط دارند و در سطوح مختلف با رهبری و اعضا گروه القاعده دیدار کردهاند. پس از گزارش سازمان ملل، به تاریخ ۳ فبروری ۲۰۲۱، گروه مطالعه افغانستان با نشر یافتهها خود از ادامه خشونتها بهوسیله طالبان خبر دارد.
در گزارش گروه مطالعه افغانستان آمده است که حکومت امریکا در موافقتنامه دوحه امتیازات بیشازحد به شورشیان طالبان داده، خروج نیروهای امریکا از افغانستان الی ماه می ۲۰۲۱ سبب سقوط حکومت کابل و آغاز جنگهای داخلی در افغانستان میشود، در این گزارش گفته شده که کشورهای چین، روسیه، ایران و پاکستان با طالبان رابطه دارند و خواستار خروج امریکا از افغانستان میباشند، از یافتههای گروه مطالعه افغانستان میتوان چنین برداشت نمود که حکومت بایدن دو استراتژی با دو سناریوی متفاوت نسبت به افغانستان دارد:
یکم؛ ترک افغانستان مطابق موافقتنامه دوحه به قیمت فروپاشی حکومت افغانستان و بحران در افغانستان و منطقه؛ و واگذاری منطقه به دست کشورهای رقیب ایالاتمتحده.
دوم؛ حمایت از حکومت افغانستان و تقویت اتحاد خود با هندوستان، کار روی صلحی در افغانستان که از یکسو منجر به بحران در افغانستان نشود و از سوی دیگر موردقبول متحدان امریکا در سازمان ناتو و هند بهعنوان متحده منطقهای امریکا شود.
در صورت اتخاذ استراتژی نخست، افغانستان داخل یک بحران داخلی و پیچیده میگردد، تمام دستآوردهای ایالاتمتحده در دو دهه اخیر در افغانستان و منطقه از بین میرود، احتمالاً القاعده دوباره جان تازه گرفته و حملات نظیر ۱۱ سپتامبر را سازماندهی خواهد نمود، روسیه مثل سوریه دستبازی در تحولات افغانستان خواهد یافت، پاکستان همراه چین جایگاه هند بهعنوان متحد امریکا در منطقه را تضعیف خواهند نمود، اعتبار و حیثیت امریکا در منطقه و جهان به خاطر پشت کردن به یک دولت دموکرات لطمه خواهد دید.
در صورت اتخاذ استراتژی دوم، پروسه صلح ادامه خواهد یافت، اتحاد کابل-واشنگتن-دهلی دوباره احیا خواهد شد، طالبانی که صلح با حکومت افغانستان را نپذیرند سرکوب خواهند شد و بالاخره امریکا یکجا با متحدان خود کار روی جلوگیری از گسترش نفوذ روزافزون روسیه و چین را در جنوب آسیا آغاز خواهد نمود.
امریکا در دو مرحله تاریخ سه گونه نقش در افغانستان داشته است. از ۲۰۰۱ الی ۲۰۱۴ امریکا بهتنهایی مسئولیت دولتسازی، ملتسازی و مبارزه با تروریسم را در افغانستان داشت؛ از سال ۲۰۱۴-۲۰۱۷ امریکا با حفظ نقش خود در بحث دولت و ملتسازی، مسئولیت مبارزه با تروریسم را با حکومت افغانستان تقسیم نمود؛ و از سال ۲۰۱۷ الی ۲۰۲۰ بحث ملتسازی در افغانستان را کنار گذاشت و نقش خود را منحصر به مبارزه با تروریسم تعریف کرد.
ترامپ بهخاطر انجام تعهدات انتخاباتی خود مبنی بر ختم جنگهای بیپایان و برای داشتن دستآویزی برای انتخابات ۲۰۲۰ خواست از افغانستان خارج شود و نتوانست نقشی برای افغانستان در سیاست خارجی این کشور پس از ۲۰۲۰ تعریف کند، بایدن روسیه و چین را بهعنوان رقبای امریکا تعریف نموده و میخواهد با تقویت جایگاه و نقش امریکا در اتحادها و نهادهای بینالملل جلو گسترش نفوذ آنها را بگیرد، میزان حضور امریکا در افغانستان وابسته به این امر است که افغانستان چه جایگاهی را میتواند در نظام بینالمللیای که امریکا، روسیه و چین در آن باهم رقابت مینمایند، برای خود تعریف مینماید.