بخش چهارم
در نوشتهی این هفته از «خط اول» که باید ادامهی گفتوگویم با همایون فوزی، جنرال سابق ارتش را مینوشتم؛ ترجیح میدهم، توضیحی از وضعیت آخرین روزهای دولت جمهوری دموکراتیک افغانستان که بعد از خروج نیروهای شوروی و به قدرت رسیدن حزب وطن به رهبری داکتر نجیبالله، با حذف واژهی «دموکراتیک»، به دولت جمهوری افغانستان تغییر نام داده بود، ارایه کنم.
پس از کودتای هفت ثور به حمایت سیاسی شوروی سابق که جمهوری داوود خان، جایش را به جمهوری دموکراتیک تحت حمایت اتحاد جماهیر شوروی داد، افغانستان موردتوجه کشورهای جهان بهخصوص امریکا در رأس ناتو قرار گرفت؛ چون همزمان با افغانستان، شوروی در کشورهای آسیای میانه نیز حضور سیاسی و نظامی داشت؛ حضوری که بساط جنگ سرد را به کشورهای آسیای میانه و افغانستان کشیده بود و افغانستان به لحاظ تجربهی تاریخی و حساسیتهای دینی-فرهنگی، کشور مناسبی برای شکست منافع شوروی بهحساب میآمد. قدرت سیاسی شوروی در افغانستان، توسط اولین رییسجمهور حزب دموکراتیک –نورمحمد ترکی- به نمایش گذاشته شده و دولت بهوجود آمده در کابل، عملاً اصلاحات سیاسی، فرهنگی و اقتصادیاش را در افغانستان آغاز کرد؛ اصلاحاتی که با وضعیت فرهنگی جامعه همخوانی نداشت و زمینهی فعالیتهای استخبارات منطقهای و جهانی علیه منافع شوروی سابق و روسیهی امروز را، با استفاده از احساسات بومی مردم فراهم کرد. همزمان با به قدرت رسیدن حزب دموکراتیک، جریانهای جهادی در بخشهایی از افغانستان ایجاد و مبارزهی چریکی مسلحانه علیه منافع نظام را به راه انداختند. جنرال همایون فوزی، در سه بخش از گفتوگویی که نشر شد، در مورد چگونگی شکلگیری مخالفتهای مردمی علیه نظام بهعنوان سرباز نظام توضیح داده است که؛ چگونه برخورد احساساتی و مستبدانه با ارزشهای مردمی، باعث صفبندی مردم در مخالفت با نظام شده و سرانجام زمینهی شکست دولت نجیب را فراهم کرد؛ دولتی که ضمن پیشنهاد آشتی ملی و آوردن اصلاحات، بازهم نتوانست مقابل جریانهای شکلگرفته دوام بیاورد.
پس از کشته شدن نورمحمد ترکی و به قدرت رسیدن امین، شوروی بر امین و قتل ترکی توسط امین مشکوک میشود. جاسوسان «کاجیبی-استخبارات روسیه» به رهبری اتحاد جماهیر شوروی، اطلاع میدهند که به قدرت رسیدن امین، منافع آنها در افغانستان را دچار مشکل میکند. عبدالودود، رییس مخابرهی وزارت دفاع و محمد اقبال، آمر کشف گاردخانهی خلق که به فرماندهی روزی، آمر سیاسی گاردخانهی خلق، نورمحمد ترکی را به قتل میرسانند، اظهاراتشان در مورد این اقدام شعبهی مرکزی حزب، در صفحهی پنجم روزنامهی انیس، در هفتم دلو سال ۱۳۵۸ به چاپ رسیده است. محمد اقبال، در این گفتوگو که روزنامهی انیس به نشر رسانده، توضیح میدهد که چگونه بعد از تصمیم حزب، آنها به فرماندهی روزی، مجبور میشوند نورمحمد ترکی را با بالشت خفه کنند. او، از آخرین حرفهای ترکی میگوید که فقط ساعت و کارت حزبیاش را داده بود تا به امین بدهند. اقبال روایت میکند که بعد از بستن دستهای ترکی، او را بهفرمان روزی میخوابانند؛ روزی بالشت را به دهانش میگذارد، ودود پاهایش را محکم میگیرد و از اقبال نیز میخواهند که زانوهایش را محکمتر بگیرد تا کمتر تکان بخورد. اقبال، با آنکه دوست ندارد این کار را بکند؛ اما از روزی فرمان میبرد. او و ودود، دو سرباز در بخش نظامی هستند و توان عملکرد خلاف میل روزی که در بخش سیاسی حزب وظیفهدار است را، ندارند. حتا، آنها تلاش میکنند که پیش از مرگ ترکی، برایش یک پیاله آب بدهند؛ اما روزی مانع آنها میشود. بعدها روزی به اقبال میگوید که اگر آب مینوشید، بیشتر به تکلیف میشد. سرانجام، آنها ترکی را به قتل میرسانند و در قبری که قبلاً و پنهانی آماده کردهاند، در قُل آبچکان کابل، کنار قبر برادرش که یک سال پیش دفن شده است، دفن میکنند.
پس از قتل ترکی و به قدرت رسیدن حفیظالله امین، شوروی به امین بیاعتماد میشود و تصمیم میگیرد در کنار حضور سیاسی، قوتهای نظامیاش را نیز وارد افغانستان کند. لیونید برژنف، رهبر آن زمان اتحاد جماهیر شوروی، در ۶ جدی سال ۱۳۵۸، سپاه چهلم شوروی را که بیش از صد هزار سرباز است، از طریق مرزهای شمال وارد افغانستان میکند و پس از گرفتن کابل و به کشتن حفیظالله امین، ببرک کارمل را به قدرت سیاسی حزب و رهبری دولت افغانستان میرساند. ورود نظامی شوروی در افغانستان، برای باشندگان کشور اشغال نظامی پنداشته شده و قدرتهای جهانی مخالف نظام کمونیستی شوروی نیز، در تلاش برای زمینگیر کردن آن در افغانستان، کمکهای نظامی و جنگ استخباراتیشان را شدت میدهند. نه سال حضور نظامی شوروی در افغانستان، بیش از یکمیلیون کشته از طرفهای درگیر جنگ در افغانستان گرفت که شامل ۹۰ هزار مجاهد، ۲۰ هزار نیروی دولت و باقی همه مردم ملکی میشود. همچنان، ۱۴ هزار سرباز شوروی نیز در این جنگ تلف میشوند. شوروی، پس از نه سال مقاومت نظامی در افغانستان، سرانجام، بر اثر فشارهای گروههای مجاهدین در داخل و ضعف در رقابتهای جهانی مقابل امریکا و کشورهای عضو ناتو، نیروهای نظامیاش را از افغانستان بیرون میکند. مداخلهی شوروی در افغانستان، بعد از جنگ جهانی، هشداری از یک جنگ دیگر را میداد؛ یا استخبارات جهانی در تلاش بودند تا این برچسپ را به آن بچسپانند. جیمی کارتر، رییسجمهور وقت ایالاتمتحدهی امریکا، عملکرد شوروی در افغانستان را، بزرگترین و جدیترین تهدید برای صلح، پس از جنگ جهانی دوم خواند. گورباچف، رهبر شوروی که بعد از برژنف به قدرت رسیده بود، حضور نظامی شوروی در افغانستان و این جنگ نهساله را، «زخم ناسور» توصیف کرد.
کارمل، پس از به قدرت رسیدن، تلاشهایی را برای آوردن اصلاحات داخلی و اشتباههایی که ترکی و امین مرتکب شده بودند، به راه انداخت. او، در مدت شش سال حکومتش در افغانستان، هزاران زندانی سیاسی را آزاد کرد، رنگ بیرق افغانستان را که توسط ترکی به رنگ سرخ تغییر داده شده بود، دوباره به سه رنگ سنتی سیاه، سرخ و سبز تغییر داد و تلاش کرد روابطش را با کشورهای اسلامی و بهخصوص کشورهای همسایه بازسازی کند؛ اما همچنان مخالفتها با نظام موجود پابرجا ماند. سرانجام، کارمل نیز شش سال بعد توسط نجیب کنار زده شد و پس از به قدرت رسیدن نجیب، بازهم تلاشها برای خاموش کردن حساسیتهای دینی و میهنی، به قوت خود باقی مانده و حتا گسترش یافته بود. در این زمان، گورباچف در اتحاد جماهیر شوروی به قدرت رسیده بود و بهدنبال خروج نیروهایش از افغانستان بود. یکی از دلایل خروج نیروهای شوروی از افغانستان، جنگ فرسایشی مقابل گروههای مجاهدین و از سویی، اعتماد گورباچف به نجیب بود که میتواند مقابل گروههای مجاهدین بجنگد. نجیب، همانطور که بهدنبال آوردن اصلاحات پس از خروج نیروهای شوری، کلمهی «دموکراتیک» را از نام رسمی دولت افغانستان برداشت، توانست سه سال مقابل گروههای متخلف جهادی در افغانستان بجنگد. سرانجام، او نیز، دوام نیاورد و در پی ورود مجاهدین به کابل، از قدرت کنار رفته و به دفتر یوناما -نمایندگی سیاسی سازمان ملل- پناهنده شد. دلایل متعددی در مورد سقوط نجیب برشمرده میشود؛ برخی اختلافات درونحزبی و تضعیف سیاسی-نظامی در داخل نظام، برخی مداخله و فشار کشورها و استخبارات منطقهای و جهانی به کمک مجاهدان و برخی هم تصمیم شوروی در قطع کمکهای نظامی را، دلیل سقوط حکومت نجیب و کنارهگیری او عنوان میکنند. در نوشتهی فردا، تلاش میکنم با استناد به گفتوگویی که با جنرال همایون فوزی داشتم و با اتکا به معلومات تاریخی، دلایل سقوط نجیب، ورود مجاهدین در کابل و جنگ داخلی چهارساله در کابل بین گروههای مختلف را توضیح دهم.