زمان بازپرسی از زلمی خلیل‌زاد فرا رسیده است!

عبدالرازق اختیاربیگ
زمان بازپرسی از زلمی خلیل‌زاد فرا رسیده است!

نویسنده: مایکل روبین

منبع: Washington Examiner

برگردان: عبدالرازق اختیاربیگ

تصویرهایی که این‌ روزها از افغانستان بیرون داده می‌شود، نشان‌دهنده‌ی تراژدی‌ای در حال وقوع است که مهر تأیید بر فاجعه‌/اشتباه سیاست خارجی امریکا می‌گذارد.

جسدهایی در دروازه‌های شهری که از سوی طالبان تصرف شده، آویزان است. در لشکرگاه، نخستین مرکز شهری که توسط طالبان گرفته شد، جنگ‌جویان این گروه، با افتخار در حال کندن عکس استند؛ در حالی که کودکی بی‌جان پشت سر شان افتاده است. در نیمه‌راه در سراسر کشور، کودک خردسالی در یکی از بیمارستان‌ها دراز کشیده و انتظار بهبودی دوباره از ضرب‌وشتم طالبان را می‌کشد. گناه او؟ طالبان از پدرش خوش شان نمی‌آمد.

این رویدادها، یادآورنده‌ی نامه‌ی معروف شهزاده سیسوات سریک ماتاک، شهزاده‌ی کمبودیا به سفیر امریکا است که دست‌کم ۴۶ سال پیش، هم‌زمان با خروج نیروهای امریکایی و در حالی که خمرهای سرخ سراسر کشور را گرفته بود، فرستاده شد. «من هرگز چنین لحظه‌ای را تصور نمی‌کردم؛ لحظه‌ای که شما احساس کردید، بیرون شوید و مردمی را ترک کنید که آزادی را انتخاب کردند. شما تصمیم گرفته اید که از محافظت مردم ما دست بکشید و ما هیچ کاری در این مورد انجام داده نمی‌توانیم. شما ما را تنها گذاشتید و من آرزو می‌کنم که شما و کشور تان به سعادت  برسید… من اشتباهی کردم و آن‌ اعتماد به شما بود، اعتماد به امریکا.»

تاریخ در حال تکرارشدن است. تلاش ایالات متحده‌ برای برقراری صلح با طالبان، همیشه گم‌راه‌کننده بوده است؛ هرچند این تلاش‌ها موافقان خود را نیز داشته است. در حالی که ۲۰ سال پیش احزاب مختلف از تصمیم کالین پاول، وزیر خارجه‌ی وقت که از پیشنهاد هم‌کاری با «طالبان میانه‌رو» انتقاد کردند، نگرش‌ها بعدا تغییر کرد. هیلاری کلینتون، گفت: ‌«شما با دوستان خود آشتی نمی‌کنید. شما باید تمایل به آشتی با دشمنان خود را داشته باشید.»

رییس‌جمهور دونالد ترامپ هم موافقت کرد.

دست‌کم سه سال پیش، مایک پومپیو، وزیر خارجه‌ی پیشین امریکا، اعلام کرد که زلمی خلیل‌زاد به وزارت خارجه پیوسته است تا به تلاش‌ها در زمینه‌ی صلح کمک کند. در چنین شرایطی، خلیل‌زاد بهترین گزینه به نظر می‌رسد. او در افغانستان تولد شد و مانند بسیاری از طالبان، از قوم پشتون بود. او تفاوت‌های ظریفی که در فرهنگ‌ افغانستان وجود دارد را درک می‌کرد و هم‌چنان بسیار روان پشتو و فارسی صحبت می‌کرد؛ اما چیزی که پومپیو در وجود خلیل‌زاد به عنوان یک مزیت می‌دید، در واقع تعهد او بود. شهروندان افغانستان هرگز به خلیل‌زاد اعتماد نکرده اند. در حالی که واشنگتن به خلیل‌زاد به عنوان فردی بی‌طرف می‌دید، افغانستانی‌ها بیش‌تر به او نگاه قومی و حزبی داشتند. در حالی که مقام‌های امریکایی به این پیشنهاد فکر می‌کردند که خلیل‌زاد بیش‌تر با قضیه‌ها افغانی برخورد می‌کند تا امریکایی و به همین خاطر، در قضیه‌ها افراط و تفریط کردند؛ اما نزد افغانستانی‌ها، این پرسش مطرح می‌شود؛ با ارتباط قبلی‌ای که او با ریاست‌جمهوری افغانستان دارد، چه گونه باید به خلیل‌زاد نگاه کنند. هم‌چنان بسیاری از امریکایی‌ها، معامله‌های پشت‌ پرده‌ و تجاری خلیل‌زاد با طالبان پیش از ۱۱ سپتمبر را فراموش کرده اند. با این حال، شمار کمی از افغانستانی‌ها، می‌دانند که او چه کرده و مورد قضاوت قرار می‌دهند؛ اما چالش اساسی گذشته‌ی آقای خلیل‌زاد نیست؛ عمل‌کرد کنونی او نیز پرسش‌برانگیز است.

زلمی خلیل‌زاد برای توجیه گفت‌وگوهای صلح، تأکید کرد که طالبان تغییر کرده اند. او گفت که طالبان کنونی، آن‌ گروهی نیست که دولت کلینتون را در دیپلماسی پیش از ۱۱ سپتمبر فریب داده بود. در حالی که طالبان زمانی با القاعده شریک نزدیک بودند، اکنون به عنوان گروهی ناسیونالیزم افغانی مورد استقبال قرار می‌گیرند. بسیاری از افغانستانی‌ها هرچند دیدگاه متفاوت و برعکسی داشتند؛ اما راهی برای اثبات و یا گفتن آن نداشتند. خلیل‌زاد در تبانی باسفارت امریکا، به مقام‌های ارشد افغانستانی که تلاش می‌کردند در این مورد با کنگره صحبت کنند، اجازه‌ی سفر نداد و ویزه‌ی شان را رد کرد. اکنون است که زلمی خلیل‌زاد به آن چه بسیاری‌ها می‌دانند، مهر تأیید می‌گذارد: طالبان خواستار «سهم شیر» در قدرت استند. در مورد خشونت‌های کنونی طالبان، شهروندان افغانستان با تأسف به هزینه‌ی انسانی کار خلیل‌زاد اشاره می‌کنند. اشرف حیدری، سفیر افغانستان در سریلانکا، با اشاره به توافق خلیل‌زاد که بدون رضایت دولت افغانستان صورت گرفت، می‌گوید که آزادی ۵ هزار و ۵۰۰ زندانی خطرناک طالبان، عامل اصلی خشونت‌های کنونی است.

این در حالی است که خلیل‌زاد با استفاده از بودجه‌ی منسوب به گفت‌‍وگوهای صلح، پول را مانند ریگ به مصرف رسانیده است.

به نظر می‌رسد که او به عنوان یک مقام امریکایی، بیش‌تر از هر کسی دیگر نه ‌تنها در زمان ریاست‌جمهوری دونالد ترامپ که در جریان ریاست‌جمهوری بایدن، سفرهای خارجی داشته باشد. سال گذشته او نه ‌تنها به افغانستان؛ بل که به کشورهای آلمان، ایتالیا، قزاقستان، ناروی، پاکستان، قطر، روسیه، تاجیکستان، ترکیه و اوزبیکستان بارها سفر کرده است. او، هم‌چنان از نفوذش برای بازدید از کشورهایی چون چین، عربستان سعودی و انگلستان نیز استفاده کرده تا نشست‌های دوره‌ای را به هم بزند. بدون شک بسیاری از این سفرها نیاز بود؛ اما بسیاری دیگر شبیه سفرهای جان کری به قطب جنوب، بی‌فایده و اضافی. خلیل‌زاد رفت، با پول دولت غذا خورد و هتل‌های پنج‌ستاره اجاره گرفت؛ زیرا، او، می‌توانست و به خاطری که او از نورافکن‌ها لذت می‌برد.

واشنگتن شاید می‌توانست پیش‌آمد چنین زیاده‌خواهی را نادیده بگیرد، در صورتی که زنان و کودکان افغانستان به دلیل طرحی که خلیل‌زاد چیده بود، نمی‌مردند. این تراژدی قابل پیش‌گیری بود، اگر بایدن، خلیل‌زاد را تسکین می‌داد و او را نماینده‌ی خود برای تعقیب سیاست‌های واقع‌بینانه‌تر و منطقی‌تر و کم‌تر خودخواهانه تعیین می‌کرد.

به همین دلیل، اکنون زمان آن رسیده که خلیل‌زاد دوباره فراخوانده شود. قضاوت‌های او اشتباه از آب درآمد و او، کنترل روند صلح را از دست داده است. به جای مداخله در جایی که افغانستانی‌ها دیگر او را نمی‌خواهند، زمان آن رسیده که در مورد ناکامی‌های اطلاعاتی، فرضیه‌های ضعیف و قضاوت‌های نادرست که از ابتدا روند صلح را با سرنوشت مبهمی رو‌به‌رو کرده بود، تحقیق شود. خلیل‌زاد پس از این، باید روزهای خود را در نشست‌های سنا بگذراند و به پرسش‌های آن‌ها پاسخ دهد. پاسخ دهد که چرا چنین اشتباهی کرده است.