درماندگی یک زن؛ پدرم گفت: نان‌خور اضافی کار ندارم

راحله یوسفی
درماندگی یک زن؛ پدرم گفت: نان‌خور اضافی کار ندارم

‌ بی‌بی ملالی ۱۳ سال داشت که او را با پسر کاکایش به ازدواج در‌ می‌آورند و در برابر خواهرشوهرش را به ازدواج برادرش؛ ازدواجی که به نام بدل در افغانستان یاد می‌شود و از دیر باز به این سو به عنوان سنت میان مردم جا افتاده است. زمانی که بی‌بی ملالی را به ازدواج پسر کاکایش در می‌آورند، او هنوز به بلوغ جنسی و جسمی نرسیده است و به همین‌ دلیل، پیوسته از سوی همسر و خانواده‌ی همسرش دشنام می‌شنود و لت‌وکوب می‌شود.
بی‌بی ملالی می‌گوید:« خسرانم مثل نوکر مرا در خانه‌ی شان نگا[نگه] می‌کردند. صبح تا شام کارهای خانه ر می‌کدم و قالین‌بافی می‌کردم؛ اما هیچ‌گاه از مه راضی نبودن، شوهرم و خانواده‌ اش با چوب، سنگ و هر چیزی که دم دست شان بود، همرایش می‌زدن.»
بی‌بی ملالی با این که سال‌های زیادی را در خانواده‌ی شوهرش مورد خشونت قرار می‌گیرد؛ اما برای خلاصی از زیر بار این خشونت، هیچ‌گاه به نهادهای عدلی و قضایی کشور و به نهادهای حامی حقوق‌بشری شکایتی نکرده است.
لت‌وکوب بی‌بی ملالی از سوی شوهر و خانواده اش، تا جایی دوام پیدا می‌کند که برادر بی‌بی ملالی دیگر توان دیدن اذیت‌شدن خواهرش را از دست می‌دهد و پس از هفت سال بودن در خانه‌ی شوهر، او را دوباره به خانه‌ی پدر برمی‌گرداند.
خشونت‌های خانوادگی اما در خانه‌ی پدر نیز، دست از دامن بی‌بی ملالی برنمی‌دارد؛ زن‌برادرش که خواهرشوهرش نیز است، با کنایه‌های هر روزه اش، زندگی در خانه‌ی پدر را نیز برایش تنگ می‌کند.
پس از یک سال، پدر بی‌بی ملالی از او می‌خواهد که دوباره به خانه‌ی شوهرش برگردد.
بی‌بی ملالی زمانی‌که به خانه‌ی همسرش برمی‌گردد، او ازدواج دیگری نیز کرده است؛ چیزی که باعث نگرانی بیش‌تر بی‌بی ملالی می‌شود.
زندگی دوباره‌ی بی‌بی ملالی در خانه‌ی شوهر سختی‌های زیادی برایش ایجاد می‌کند. او در کنار این که همیشه مورد بی‌مهری شوهرش قرار دارد، از سوی اعضای خانواده‌ی شوهر و به ویژه از سوی زن دومی اش بیش‌تر اذیت می‌شود. بی‌بی ملالی چاره‌ای ندارد جز این که دندان زیر جگر بگیرد و همه‌ی سختی‌های زندگی در خانه‌ی شوهر را دوام بیاورد. با این حال، این روزگار نیز دیری نمی‌پاید، این بازگشت سه سال به طول می‌کشد و بی‌بی ملالی کودکی به دنیا می‌آورد؛ اما پس از یک ماه از زایمان، شوهر بی‌بی ملالی او و کودکش را از خانه بیرون می‌کند.
بی‌بی ملالی، پس از این‌که از همسرش جدا می‌شود، زندگی برایش تلخ‌تر از گذشته می‌شود. او تنها نیست و کودکی روی دستش دارد که نمی‌داند خرج زندگی اش را از کجا در بیاورد.
بی‌بی ملالی را در حالی می‌بینم که از شدت بیماری رنگش پریده و بی‌حالی‌ای که نمی‌تواند پنهانش کند؛ از نامهربانی‌های پدرش می‌گوید و اشک می‌ریزد.
پدر بی‌بی ملالی، دو سال از او و فرزندش سرپرستی می‌کند تا این‌ که بی‌بی ملالی خواستگاری پیدا می‌کند و پدرش به او می‌گوید: « نان‌خور اضافه کار ندارم باید ازدواج کنی تا کسی تو و بچه‌ ته نان بته.»
این بار بی‌بی ملالی مجبور به ازدواج با مردی هفتاد‌ساله‌ می‌شود. « شوهرم فلج بود، خانواده ‌اش دنبال کسی بود که از او مراقبت کنه و محرم شرعی‌ش شود. با او عروسی کدم و ده سال از او مراقبت کدم تا ای که سرپای شد و میتانست همرای اعصا راه بره.»
در جریان ده سال، او هم‌واره مورد خشونت لفظی و فزیکی از سوی همسر و اطرافیانش قرار گرفته است؛ اما تمام این شکنجه‌ها را تحمل کرده است.
آخرسر کاسه‌ی صبر بی‌بی ملالی سر می‌رود و در یکی از روزها، با خوردن تیزاب می‌خواهد به زندگی پر دردش پایان دهد؛ اما این کار او به مرگ منتهی نمی‌شود. خانواده‌ی همسر بی‌بی ملالی او را برای درمان به کابل می‌آورند؛ اما بی آن که کاری برایش بکنند، او را در خانه‌ی خواهرش به حال خودش رها می‌کنند.
اکنون چهار ماه است که بی‌بی ملالی در خانه‌ی خواهرش زندگی می‌کند و به دلیل نداشتن پولی برای درمان، هنوز حالت صحی اش بهبود نیافته است.
داستان بی‌بی ملالی، تنها داستان زندگی او نیست، بلکه روایتی از زندگی صدها زن دیگر در افغانستان است که با خشونت زاده می‌شوند، در خشونت بزرگ می‌شود و با خشونت زندگی شان پایان می‌یابد.
خشونت در برابر زنان یکی از بزرگ‌ترین معضل همیشگی در افغانستان است که سالانه از زنان زیادی در این کشور قربانی می‌گیرد. آمار سالانه‌ی خشونت بر زنان در افغانستان، به هزاران مورد از جمله قتل، لت‌وکوب، تجاوز، ازدواج اجباری (بد دادن و بدل‌کردن دختران )، ازدواج زیر سن و کار اجباری می‌رسد.
در کنار این که به شماری از این پرونده‌های خشونت علیه زنان تا مراحل پایانی قانونی آن رسیدگی می‌شود، شمار زیادی از موردهای خشونت در برابر زنان، نه در نهادهای عدلی و قضایی کشور ثبت شده و نه هم به آن رسیدگی می‌شود.
جمشید رسولی، سخن‌گوی اداره‌ی دادستانی کل افغانستان، به روزنامه‌ی صبح کابل می‌گوید که از آغاز سال ۱۳۹۹ تا ماه سنبله، ۲۰۸۸ پرونده‌ی خشونت در برابر زنان در این اداره ثبت شده است.
آقای رسولی می‌افزاید که این پرونده‌ها شامل تجاوز جنسی، لت‌وکوب، آزار و اذیت، ازدواج اجباری، ممانعت از حق ازدواج، ازدواج‌های زیر سن، انزوای اجباری، منع تصرف در ارث و اموال، کار اجباری، مجبورکردن به فحشا، مجبورکردن به خودکشی و خودسوزی و مجبورکردن به اعتیاد به مواد مخدر، بوده است.
هم‌چنان در نشست خبری‌ای مشترکی که در ۳۰ سرطان سال روان، وزارت امور زنان با دادستانی کل و کمیسیون مستقل حقوق بشر داشت، گفته بود که آمار این وزارت نشان می‌دهد که در شش ماه نخست سال روان میلادی ۲۵۸۲ قضیه خشونت علیه زنان در این وزارت ثبت شده است.
مسوولان این وزارت در آن نشست تاکید داشتند که اگرچه آمار داده شده، کاهش موارد را نشان می‌دهد؛ ولی در حقیقت قضایای جدی و شدید افزایش داشته است؛ اما قرنتین و محدودیت‌های رفت‌و‌آمد و تعطیل‌بودن نهادهای رسیدگی به قضایای خشونت، باعث شده آمار پایین‌تری به ثبت برسد.
به گفته‌ی این مسوولان در شش ماه نخست، تنها ۳۴ مورد قضیه خشونت حاد از جمله ۱۸ مورد قتل، ۷ مورد خودکشی، ۸ مورد زخمی‌شدن شدید و ۱ مورد دادگاه صحرایی در وزارت زنان ثبت شده است.
شمار زیادی از زنان در کنار بسته‌بودن مراجع رسیدگی به خشونت در زمان قرنتین، مثل همیشه، به دلیل سنتی‌بودن جامعه، نمی‌خواهند از خشونتی که بر آن‌ها روان است، به نهادهای عدلی و قضایی کشور و یا به نهادهای حقوق‌بشری شکایت کنند. دلیل این خشونت‌پذیری در کنار ناامنی، ناآگاهی زنان از حقوق شان، سنت مردسالار و نداشتن استقلال مالی زنان است.
بیش‌تر زنان در افغانستان استقلال مالی ندارند و در چنین وضعیتی، برای یک زن خانه‌ی همسر و خانه‌ی پدر، تنها جایی ا‌ست که او می‌تواند، به عنوان سرپناه به آن ببیند.
زنی‌که استقلال مالی ندارند، وقتی با خشونت رو‌به‌رو می‌شود، هیچ مرجع قابل اتکایی برای حمایت از خود نمی‌یابد؛ چیزی که باعث شده است، بی‌بی ملالی نیز بیش‌تر از یک دهه‌ی عمرش را زیر بار خشونت خانواده‌ی شوهر و پدرش بگذارند، بی آن که لبی به شکایت باز کند.