اشاره: بدون شک آنچه تا هنوز در بارهی جشن باستانی شب یلدا گفته و نوشته شده است، کافی نیست و تلاش مان بر این است تا بتوانیم جشن شب یلدا را به عنوان میراث فرهنگی افغانستان در سازمان یونسکو به ثبت برسانیم. بنابراین، روزنامهی صبح کابل، با همکاری کانون اندیشکدهی آزادی، در نظر دارد تا با نزدیک شدن به شب یلدا؛ طولانیترین شب سال که از مراسم باستانی و دیرینهی مردم افغانستان است و در تاریخ فرهنگی کشور جایگاه خاصی دارد، با شماری از چهرههای فرهنگی و علمی کشور، گفتوگو کند.
صبح کابل: تصویر و تعبیر شما از شب یلدا و جشن یلدا چیست؟
قنبرعلی تابش: بنا به برداشتی که من از متون تاریخی ایران باستان (افغانستان) دارم، یلدا، واژهی سریانی است به مفهوم زایش نور. در ایران باستان، به عنوان آخرین روز دیماه (ماه جدی) تجلیل میشده. نه تنها این جشن که تمام جشنهای ایران باستان، ماهیت طبیعی دارد تا ماهیت مذهبی یا آیینی؛ مانند نوروز یا جشنهای دیگر. در ایران باستان و مشرقزمین، تمدن به اساس کشاورزی استوار شده است. شاهکار طبیعت یا آنچه که باعث زایش در طبیعت میشود، آفتاب است. مردم ایران باستان به این اهمیت آفتاب پی برده بودند و با تجارب دریافته بودند که اول دیماه (جدی)، آفتاب شروع میکند به گرمتر شدن و روز به طولانی شدن. در واقع میشود گفت که آفتاب در این روز به عنوان یک کودک دوباره تولد میشود و این تولد دوبارهی آفتاب، از دل تاریکترین شب، برای مردم این پیام را داشته است که این شب را جشن بگیرند. ابوریحان بیرونی، دلیل برگزاری این جشن را همین پیروزی روشنی بر تاریکی یا روز بر شب گفته است. یکی از پیامدهای شب یلدا، دید و بازدید بوده که مردم کنار هم جمع میشدند و با هم این شب را جشن میگرفتند. پیام سیاسی-اجتماعیای که شب یلدا با خود داشته، این بوده که فردای شب یلدا، طبق روایت بیرونی، پادشاهان بدون تاج و تخت و نگهبانان، با لباس عادی بین مردم و دهقانان میرفته و از آنان دید و بازدید میکرده.
صبح کابل: در برخی روایات آمده است که حتا غلامان را در این روز آزاد میکردند، نظر به گفتهی شما که پادشاهان هم بدون تاج و تخت بین مردم عام میرفتند؛ آیا میشود یلدا را به عنوان نماد برابری طبقاتی و آزادی بدانیم؟
قنبرعلی تابش: دقیقا! وقتی پادشاهان همه شأن و مقام شاهی شان را کنار میگذاشتند و بدون تشریفات بنا بر روایتهایی با دهقانان کنار هم مینشستند، این پیام را میرساند که این روز پیام مهربانی داشته و جشن مهربانی و برابری طبقاتی بوده و فاصلههای طبقاتی در این روز از بین برداشته میشده. فرصتی بوده که همه کنار هم باشند و مردم حرف شان را به پادشاه بگویند و پادشاه مشکلات مردم را از نزدیک ببیند و بشنود. هنوز هم یلدا میتواند فرصتی باشد که مقامات عالیرتبهی دولتی، در این روز با مردم نزدیک شوند و بدون تشریفات، از نزدیک حرف مردم را بشنوند.
صبح کابل: گفته شده که «یلدا»، واژهی سریانی است؛ سریانی بودن واژهی یلدا چه پیامی دارد؟
قنبرعلی تابش: بنا به مطالعاتی که من دارم، تمدن ایران باستان، قدیمیترین تمدن بشر است. از هفت مرکز تمدنی جهان به شمول، مصر، چین، هند، بابل، ماوراءالنهر و بینالنهرین، قدیمیترین تمدنی که بر دیگر تمدنها تأثیرگذار بوده، تمدن ایران باستان با محوریت بلخ بامی بوده است. اصل این برداشت از ایران باستان به دیگر جاها رفته است؛ ولی آن را درونیسازی فرهنگی کرده اند که با واژهی یلدا تعبیر شده است. معمولا وقتی یک رسم وسط فرهنگ دیگری میرود، آن را با زبان خود نامگذاری میکنند.
صبح کابل: یعنی میخواهید بگویید که این واژه پس از آن که توسط سریانیها بر این جشن گذاشته شده، دوباره بین ایرانیان آمده و جا افتاده؟
قنبرعلی تابش: تمدنها حالت دورانی و چرخشی دارد. قرنها مرکز تمدنی بلخ بامی بوده ولی به مرور زمان وقتی در مغربزمین میرود، در مدتی ما شاهد رکود آن استیم که بعد توسط یونان باستان و اسکندر این دادهها دوباره برمیگردد به فرهنگ ما. این واژهی سریانی در یک چنین چرخشی وارد ایران باستان شده است.
صبح کابل: برخیها استدلال میکنند که جشن یلدا در کنار جشنهای دیگر، در ابتدا بین سریانها بوده که بعد از آن وارد فرهنگ ما یا ایران باستان شده است؛ شما این حرف را رد میکنید؟
قنبرعلی تابش: من این را قبول کرده نمیتوانم به خاطر پیشفرضی که قبلا در مورد سابقهی تمدنی ایران باستان گفتم. تمام دستآوردهای اولیهی بشر، مثل کشف آتش، خانهسازی و کشاورزی، اول در بلخ باستان شده و بعد به دیگر نقاط جهان مثل چین، هند، مصر ماوراءالنهر و… رفته است. این گفته در کتاب عبدالحی حبیبی، مرحوم غبار، و هر کسی که تاریخ نوشته مانند تاریخ تمدن ولدورانت، آمده که سابقهی تمدنی بلخ باستان به بیست هزارسال و بیشتر از آن میرسد که از دیگر تمدنها به پنجهزار سال قبل میرسد. هیچ کتاب مستندی به اندازهی دوتا کتاب وجود ندارد که یکی کتاب مقدس هندوها است. این کتاب، ترانهها و سرودههای مردم بلخ است که تبدیل شده است به کتاب مقدس هندوها. پس از آن کتاب اوستا است که در همین تمدن نوشته شده است به عنوان دو سند قدیمی مکتوب و معتبر بشر. اگر نگاه تمدنی به موضوع داشته باشیم، دستآورد بشری در فلسفه و منطق، در سه کلمهی اوستا خلاصه شده است: «گفتار نیک، پندار نیک و کردار نیک». بیاید یکی بگوید تازهتر از این چه سخنی وجود دارد. اگر ما کتاب اوستا را خوب بشکافیم و تفسیر کنیم، بخشی از فلسفه و منطق اجتماعی در آن وجود دارد که از او به بعد هیچ دینی حرف تازهتر نیاورده است. نیچه میگوید که یک ابرمرد وجود دارد و او زرتشت است. او است که مفاهیم را در محور دوگانگی، خیر و شر یا خدا و شیطان تولید کرده و بقیه به شمول ادیان هیچ حرف تازهای نیاوردند؛ فقط همان را تقلید کردند.
صبح کابل: آیا برای یلدا میتوان تاریخ مشخصی را بیان کرد؟
قنبرعلی تابش: اگر بخواهیم برای بحثهای تمدنی و فرهنگی، تاریخ مشخصی را تعیین کنیم، کار سختی است. چیزی که در کتابهای نوشته شده، این جشن به «هوشنگ پیشدادی» و بلخ بامی میرسد؛ ولی ما نمیتوانیم برای هوشنگ تاریخی مشخص کنیم. برخی آن را هفت هزار سال و برخی ده هزار سال میگویند. اما یلدا پیش از آن نیز به عنوان یک رسم و جشن وجود داشته. چیز تازهای نیست که هوشنگ آن را برگزار کرده باشد.
صبح کابل: واژهنامهی دهخدا و فرهنگستان، یلدا را به معنای تولد مهر، مهرپرستی و این مسائل تعبیر کرده است؛ اگر این واژه با این معانی همراه باشد، آیا بر ادعای آنان که یلدا را آیین مهرپرستی و مردود میدانند، مهر تأیید نمیگذارد؟
قنبرعلی تابش: اول این که برای شناخت یلدا، مراجعه به فرهنگ عمومی مثل دهخدا و فرهنگستان به هیچ وجه قبول نیست. ما باید به منابع معتبر و درجهیک مراجعه کنیم. قدیمیترین منبع در این قسمت، «آثارالباقی» ابوریجان است. ابوریحان نه تنها محقق حوزهی ایران باستان که از هند هم بوده. یکی از محققانی که بسیار برجسته و جزئینگار حتا از لحاظ روشهای پژهشی بوده، ابوریحان است. ابوریحان، چنین توصیف کرده که جشن خورهروز است، مبتنی بر ستایش از طولانی شدن روز است و حتا «نودروز» هم میگوید که سه ماه را در بر دارد. دهخدا این را از «برهان قاطع» گرفته که این کتاب را محمد حسین تبریزی در قرن دهم هجری نوشته است. در این کتاب تبریزی گفته که یلدا را نحس میپنداشتد و مهرگرایی در این شب وجود دارد. برهان قاطع هم تقریبا ماهیت لغتنامهای یا دایرتالمعارفی دارد که هیچ منبعی را ذکر نکرده است. بنا بر این، اهمیت استنادی ندارد. این که چرا شایع شده این گپ شاید برگردد به چهل سال عمر جمهوری اسلامی ایران به شمول فرهنگستان، تلاش کردند که این گفته را شایع کنند. فرهنگستان هم نمیتواند در مورد یلدا و خیلی از منابع ایران باستان یک منبع معتبر برای ما تلقی شود. فرهنگستان سازمانی است در خدمت جمهوری اسلامی با رهبری «حداد عادل». بسیاری از مفاهیم را اینها تلاش کردند رنگ اسلامی بدهند و اسلامیسازی کنند. اینها حتما از حرفهای ابوریحان باخبر بودند؛ اما توسط جمهوری اسلامی، یک نوع اسلامیسازی مفاهیم ایران باستان جریان دارد. اینها تلاش کردند که با برچسب زدن این حرفها مردم را وادار کنند که از این جشن تجلیل نکنند و رنگوبوی شادی را از آن دور کنند. یلدا هیچ نوع ماهیت مهرپرستی ندارد؛ اما به مرور زمان، هر دین و آیینی به آن رنگوبوی خودش را داده است.
صبح کابل: حکومتها و خصوصا حکومت ایران امروز با خلط کردن مذهب به این مفاهیم دنبال چیست؟
قنبرعلی تابش: ایرانیها سعی میکنند که تمام مفاهیم ایران باستان را اسلامیسازی و شیعهسازی کنند. مثلا از جشن یلدا سعی میکنند جنبهی شادیاش را بگیرند؛ چون جمهوری اسلامی با شادی، آهنگ و موسیقی مخالف است؛ از یک طرف نمیتوان موجودیت یلدا را در ایران باستان انکار کند؛ چون خود را میراثدار ایران باستان میداند، مجبور این را طوری تعریف کند که غم و غصه و نحس است و فقط این جشن خانوادگی باشد و مردم در خانهی شان بنشینند که شادی و جمع شدن گروهی خلاف شریعت و اسلام است. این تعابیر در جامعهی ایران با زور نیزه و فشار میتواند رسوخ کند؛ اما در بین نسل روشنفکر و تحصیلکردهی ایران این تعابیر راهی ندارد و همه این از روز و شب و همچنان جشنهای دیگری از قبیل نوروز و چهارشنبهسوری به صورت جمعی تجلیل میکننند.
صبح کابل: چگونه میتوان جلو این تعصب ایران امروز و مصادرهی ارزشهای فرهنگی ایران باستان را به نفع ایران جغرافیایی امروز گرفت؟
قنبرعلی تابش: اول این که ایران امروز ،که عمرش ۷۵ سال یا یک قرن میگذرد، اولین چیزی را که مصادره کردند، نام ایران بود؛ نام ایران در تمام منابع مربوط به محوریت بلخ باستان است که این واضح است. بحث دوم، بحث خراسان است که خراسان در عصر تمدن اسلامی بوده که تمدن اسلام از خراسان است و یک دورهی درخشان بوده که بخش عربی و غربی اسلام چیزی به نام تمدن ندارد؛ اگر دارد مربوط به بلخ و بخارا است. ایرانیان یک ولایت را یکجای کرده و به سه ولایت تقسیم کرده و یک ولایت به نام خراسان دارند و ما افغانها متأسفانه چنین چیزی نداریم. مشکل دیگر حاکمان و فرهنگیان نسل پیش ما است. واقعیت این است که تمدن ایران باستان حیثیت پدر و مادری را به ما دارد. این هویت ما و افتخار ما است. ایران امروز توانسته است در جهان ایران را با ایران بلخ باستان از لحاظ جغرافیایی تطابق بدهد. دلیل عمدهی آن کمکاری فرهنگیهای ما است و راه بیرون رفت آن خیلی ساده است. ما میتوانیم با نوشتن چندتا کتاب به مردم آگاهی دهیم و جامعهی خود را آگاه کنیم.
صبح کابل: زمانی که رضاشاه پهلوی در سال ۱۳۱۳ طی مکتوب رسمی به تمام ارگانهای رسمی فرمان داد که به عوض استفاده از پارس یا فارس، از ایران به عنوان کشور شان استفاده کنند، آن زمان ظاهر شاه که در افغانستان حاکمیت داشت و نسبت به دوستیای که با رضا شاه داشت هیچگونه دخالت و مخالفتی نکرد؛ اما اکنون دولت و وزارت اطلاعات و فرهنگ در بازدارندگی آن چی نقش دارد؟
قنبرعلی تابش: اولین مقصر مقامات ما بوده و باید مقامات آن زمان ، مانع میشدند. مقامات ما فکر میکردند که ایران و ایرانی شدن مربوط یک قوم است. حالا باید مقامات ما این را درک کنند که خوشبختانه رییسجمهور غنی به این درک رسیده و چندی پیش طی سمینار تحت نام « افغانستان گهوارهی زبان فارسی دری» که در ارگ برگزار شده بود، این موضوع مطرح شد که ما هر قدر کشور پیشرفته هم داشته باشیم، نمیتوانیم بدون افتخارات فرهنگی و تاریخی باشیم. از قومیسازی این مسأله دست بکشیم و مانند عبدالحی حبیبی، صدیق فرهنگ و آرینپور افتخاری تلاش نکنیم موضوع را پشتون، تاجیک و هزاره جلوه دهیم. این سه تا، کوشش کردند موضوع را قومی تحلیل کردند.
صبح کابل: از کار اطلاعات فرهنگ در پاسداشت از روزها و جشنهای ملی مانند یلدا و چهارشنبهسوری چقدر رازی استید؟
قنبرعلی تابش: اصلا رازی نیستم. البته که در افغانستان تمام نهادها فقط اسم است و کمتر فعالیت دارد و اطلاعات فرهنک که کارش پاسداری از ارزشها است نیز بیتوجه بوده است. این مسأله را من با رییسجمهور نیز مطرح کردم و رییسجمهور نیز به این نظر است که آنان بودجه را تنها برای معاش کارمندان به مصرف میرسانند و هیچ دستآوردی در این زمینه ندارند.
صبح کابل: جشن یلدا در افغانستان در سالهای اخیر توسط تاجیکتبارها و یا فارسیزبانان گرامیداشت میشود. آیا جشن یلدا یک جشن قومی و زبانی است یا به عقیدهی برخی از اشخاص یک جشن فراتر از تمدن است؟
قنبرعلی تابش: ماهیت جشن یلدا یک جشن طبیعی است. و منشاء آن از بلخ و یکی از ولایتهای افغانستان کنونی است. در ساختار نظام امروز، افغانستان به عنوان «نشنل استیت» یا خانهی مشترک همهی افغانها است؛ بنا بر این تمام افتخارات تاریخی ما اگر در هرات است، متعلق به یک بامیانی است متعلق به یک جلالآبادی است و اگر در بلخ است همین طور به همه متعلق است. پیشنهاد من این است که شما وقتی این کار را در مورد یلدا میکنید، چه خوب است که در این فضا، نامه یا پیشنهادی را نیز به حکومت و وزارت اطلاعات و فرهنگ افغانستان بدهید که این را به یونسکو بدهند که به عنوان یک جشن بشری و تمدنی ثبت شود. اطلاعاتی که من دارم این است که ایرانیها این پیشنهاد را داده اند؛ اما از سوی یونسکو پذیرفته نشده است. این یک فرصت است برای ما افغانستانیها.
صبح کابل: آیا میتوان با استفاده از یلدا و این جشنهای بومی، زمینهی گفتمان بهتری با دستآوردهای امروزی بشر ایجاد کرد؟
قنبرعلی تابش: اتفاقا در حال حاضر، دانشمندان بشری، گرایش به زنده کردن رسمهایی دارند که جنبهی طبیعی دارد. برعکس رسمهایی که جنبههای قومی یا مذهبی خاص دارد، برخی از جشنهای طبیعی مثل نوروز، از دستآوردهای بشری است و به کل بشر تعلق دارد و به هیچ گرایش فکری و مذهبی خاصی منحصر نمیشود. یونسکو با ثبت نوروز، این جشن را یک میراث بشری عنوان کرده است و کشورهای بسیار زیادی را در آن ثبت کرده که نوروز در آن جشن گرفته میشود؛ از هند گرفته تا ترکمنستان، ایران، ترکیه و تا خیلی از کشورهای دیگر. یلدا نیز به نظر من چنین ظرفیتی دارد، نه تنها در سطح افغانستان، بل ظرفیت یک جشن جهانی را دارد. جشن کریسمس با وجودی که جبنهی مذهبی دارد، اما یک جشن جهانی است ولی یلدا مربوط به هیچ مذهب و دینی نمیشود.
صبح کابل: اساسا تجلیل از یلدا چه مفهومی را در خودش دارد و کسانی که تلاش برای تحلیل از این شب میکنند دنبال چه استند.؟
قنبرعلی تابش: اولین چیز برابری روز و شب است و دومین سمبول آن این است که روز شروع میکند به درازشدن و شب به کوتاهی. چنان که خورشید از بند شب رها میشود ما هم از بند سیاهی و تاریکی چه در عرصههای سیاسی و فکری خود را رها کرده و در جهانی آزاد و روشن زندگی کنیم.
صبح کابل: با فرا رسیدن شب یلدا جنگ قطع میشد و کشتن حیوانها نیز در نزدیکی این شب قطع میشد. حتا مخالفان ایران باستان نیز به آن احترام میگذاشتند و در جنگها با ایران باستان، آتشبس اعلام میکردند که در برخی موارد باعث میشد صلح دایمی میان متخاصمان به وجود بیاید. آیا میتوانیم امروز از این جشن به عنوان نماد صلحخواهی استفاده کنیم؟
قنبرعلی تابش: اتفاقا صلح موقت و صلح پایدار داریم، که صلح موقت یعنی آتشبس است که یلدا در خود دارد. در فرهنگش هم بوده؛ مثل عیدهای مسلمانان و این که گاهی طالبان آتشبس را رعایت میکنند و گاهی هم نمیکنند؛ اما بعد دوم آن صلح پایدار است و زمانی در مملکت حاکم میشود که در آن توسعه آمده باشد، مشارکت اجتماعی و برابری آمده باشد و از همه مهمتر در بُعد معرفتی و آگاهی رونق آگاهی آمده و معارف ما تقویت شده باشد. همهی اینها در فرهنگ یلدایی قابل طرح است، تا آهسته آهسته همنیشینی و محبت میان مردم جای یک شب برای همیشه فراگیر شود.
صبح کابل: ابو ریحان بیرونی میگوید که یلدا خورهروز است و دیگری میگوید که نحس است؛ این تفاوت معنایی از یک روز چه پیامی میتواند داشته باشد.؟
قنبرعلی تابش: ابوریحان زمانی که در «آثارالباقیه» میگوید خورهروز؛ یعنی روز خورشید و گسترش خورشید. به نظر من این دو نظر را در برابر هم طرح کردن درست نیست؛ اما موضوع نحس بودن را در برهان قاطع تبریزی، در قرن دهم مطرح میکند که به نظر من این یک برداشت سلیقهای بدون استناد تاریخی است، بی آن که به فلسفهی آن توجهی داشته باشند.
صبح کابل: آیا ایران به تحریف از یلدا برخاسته است.؟
قنبرعلی تابش: صد در صد آخوندهای ایران امروز سعی میکنند که تمام ارزشهای ایران باستان را به شیوهی خاصی از نو تعریف کنند؛ مثل این که اینها میگویند یلدا نحس است و امشب را چراغ روشن کنیم و دعا بخوانیم که نحسی آن دفع شود. این برداشت با فرهنگ ایران جمهوری اسلامی امروز قابل تطبیق است. خوشبختانه ما اگر دگر هیچی نداریم، یک نظام آزاد دموکراتیک که داریم و ما باید در پرتو این نظام، همان حقیقتهای تاریخ باستان خود را خوب بشناسیم و به این تعریفهای متحجرانه و ایدیولوژیکی که از چهار شنبهسوری و یلدا میشود تن نداده و تفسیر درستی از آن ارائه کنیم.
صبح کابل: پیام تان در مناسبت به یلدا برای مردم چیست؟
قنبرعلی تابش: پیام من در بارهی شب یلدا این است که این شب به عنوان یک جشن طبیعی، شبی است که از فردا عمر خورشید به دراز شدن اغاز میکند. هیچ ارتباطی به دین و آیین خاصی ندارد و یک جشن صددرصد طبیعی است و ما همه در برگزاری این جشن شرکت کرده، از روشنی خورشید استفاده کرده و به بهانهی این جشن محبت، مهربانی و همنشینی را در جامعهی خود که سخت به آن نیازمندیم، نهادینه بسازیم. مهمتر از همه این جشن میراث بلخ بامی و میراث مشترک برای همهی افغانستانیها است. این جشن، ظرفیت این را دارد که به عنوان یک جشن در یونسکو ثبت شود.