یعقـوب یسنا؛ نمونه کامل یک زنده‌ی آنلایـن!

عبدالله سلاحی
یعقـوب یسنا؛  نمونه کامل یک زنده‌ی آنلایـن!

شبکه‌های اجتماعی توانسته است، افکار مردم را برای حکومت‌ها قابل رؤیت کند. بسیاری از حکومت‌ها پس از این‌که خبری در شبکه‌های اجتماعی دست‌به‌دست می‌شود، پی بر این می‌برند که اکنون افکار همگانی در چه راستایی حرکت می‌کند. با کسب این شناخت، آنان نیز در به بیراهه بردن آن می‌کوشند. به بیراهه کشاندن افکار مردم، با استفاده از شبکه‌هایی که از آن استفاده‌ی بیشتری صورت می‌گیرد، کار ساده‌ای برای حاکمان است.
من میل ندارم همه‌ی ترفندهای حکومتی را در این موردبررسی کنم. می‌خواهم فقط روی محصولاتی صحبت کنم که هم تولید شبکه‌های اجتماعی است و هم ابزاری برای به بیراهه کشاندن اندیشه‌ی همگانی.
سلیبریتی‌ها، موجوداتی‌‌اند که با همه‌ی افراد شامل در یک شبکه‌ی اجتماعی، فرق دارند؛ آنان، به‌دلیل نفوذی که در افکار عمومی یافته‌اند، می‌توانند، اطلاعاتی را به خورد مردم بدهند که هم علیه حکومت‌ها باشد و هم اکثر اوقات علیه مردم از آن استفاده شود. به‌واقع، سلیبریتی‌ها، اشخاصی هستند که توانسته‌اند عنصر کلیدی در بدنه‌ی یک شبکه‌ بوده و از آن به انواع مختلف استفاده کنند.
تمام خصوصیات شبکه‌ی مورد استفاده را می‌توان از رفتارهای یک سلیبریتی، یافت. آنان، شاید کوچک‌ترین عنصر یک شبکه نباشند اما؛ نزدیک‌ترین عنصر ازلحاظ ویژگی‌ها، به شبکه‌ی مورد استفاده‌شان هستند.
همان‌گونه که بارها در همین ستون، گفته شد؛ شبکه‌های اجتماعی به‌خصوص فیس‌بوک، اخلاق‌ساز است. این اخلاق که رفته‌رفته بین جامعه‌ی آنلاین، تبدیل به دیدگاه و رفتار اجتماعی می‌شود، نه از روی نیاز واقعی که برعکس از روی نیازهای ساختگی شکل می‌گیرد.
نیازهایی که در زندگی آفلاین، ریشه‌ی واقعی ندارد اما؛ به‌دلیل اهمیت روز‌افزون ارزش‌های مجازی و رو آوردن به زندگی در شبکه‌های اجتماعی، به‌نحوی با آن‌چه واقعاً به آن نیاز داریم، جابه‌جا شده‌اند.
یکی‌ از آن ارزش‌ها، کسب شهرت است؛ شهرت در زندگی واقعی، می‌تواند حتا آزاردهنده باشد اما؛ با حضور در شبکه‌های اجتماعی، این آزار از بین می‌رود و طمع بیشتر را خلق می‌کند. طمع بیشتر به‌دلیلی در فضای مجازی رشد یافته است که زمینه‌ی انباشت آن به‌اندازه‌ی هر فرد جامعه وجود دارد. شما با این‌که در خانه و یا دفتر کارتان نشسته‌اید، می‌توانید با افراد جامعه در ارتباط باشید.
ارتباط با افراد جامعه در این سطح، در زندگی واقعی نه‌ لازمی است و نه ممکن؛ در حالی‌که شبکه‌های اجتماعی، کسب شهرت، دیده‌شدن و مورد پسند بودن را یکی از لازمه‌های زندگی آنلاین ساخته است.
درواقع، زیستن بدون شهرت در جامعه آنلاین، مثل زیستن بدون درآمد و سرمایه است. نمی‌توان عکسی گذاشت و خواهان دیده‌شدن آن نبود و همین‌طور چیزی را نوشت ولی نخواست که خوانده شود.
حکومت‌ها و دستگاه‌های کنترل، فهمیده‌اند که خوی زندگی در شبکه‌های اجتماعی چگونه است؛ آنان برای جهت‌دادن به افکار عمومی، اتاق‌های فکر را راه انداخته‌اند. با این‌که نمی‌توانند همیشه موفق باشند و در بسیاری از موارد، خود اسیر خوی همین نظم استقراریافته می‌شوند اما؛ مواردی هست که نشان می‌دهد، ذهنیت اجتماعی ما چنان رو شده است که به‌ راحتی می‌توان، برنامه‌ای را برای منحرف ساختن‌اش طرح‌ریزی کرد.
برای‌تان از روزهایی می‌نویسم که یک‌سری از اعتراض‌ها علیه جمهوری اسلامی در ایران شکل گرفته بود؛ اعتراض‌هایی که می‌توانست حکومت ایران را در برابر مهاجران افغانستانی سرزنش کند و یا لااقل محکوم به بی‌عدالتی بسازد.
متأسفانه، چون این حکومت بارها از ترفندهای انحرافی برای سو دادن به اعتراض‌های مردمی در این کشور استفاده کرده است، توانست تمام آن‌چه را در برابر آن در جریان بود، به‌سمت دیگری هدایت کند و باورها را نسبت به خود و رفتارش با مهاجران عوض کند.
روزهای موج نخست همه‌گیری کرونا بود؛ سفیر افغانستان در تهران، تحت تأثیر فشارهای مردمی در شبکه‌های اجتماعی، مبنی بر عدم پذیرش بیماران افغانستانی در بیمارستان‌های ایران، فشارهایی را بر جمهوری اسلامی، وارد کرد. البته این فشارها، بیشتر از همه، از سوی کاربران شبکه‌های اجتماعی گوناگون، دنبال شد و توانست توجه حکومت ایران را به‌خود جلب کند.
همه‌چیز خوب پیش می‌رفت تا این‌که دانشجوی افغانستانی، آقای یعقوب یسنا و همسر ایشان، به کرونا مبتلا شدند. ابتلای آقای یسنا که شخص شناخته‌شده‌ای بین جامعه فرهنگی افغانستان بود، بیشتر موردتوجه قرار گرفت. یعقوب یسنا، چندین روز بلاتکلیف بود تا این‌که فشارهای کاربران شبکه‌های اجتماعی متمرکز به نهادهای حکومتی برای رسیدگی به ایشان شد.
درنتیجه؛ چون جمهوری اسلامی هم به‌خاطر بی‌پروایی در مورد بیماران کرونایی مهاجر تحت‌فشار بود و هم بیماری آقای یسنا می‌توانست، این‌ فشارها را بیشتر کند؛ آنان به این نتیجه رسیدند که با رسیدگی کامل به یعقوب یسنا، دیدگاه منفی در حال رشد را نسبت به‌خود وارونه جلوه دهند.
کاری که در چنین شرایطی می‌توانست انجام شود، تماس تلفنی شخص رییس جمهوری به بیمار کرونایی افغانستانی و دانشجوی برحال، در ایران بود. توجه به یعقوب یسنا دو ویژگی داشت. نخست این‌که او بیماری کرونا داشت؛ چیزی که همه را مشغول خود کرده بود و آقای یسنا نیز در آن روزها، به‌دلیل ابتلا به آن، بر سر زبان‌ها افتاده بود.
دوم، آقای یسنا دور از وطن در ایران به‌سر می‌برد؛ نکته‎‌ای که او را با مهاجران افغانستانی نسبت می‌داد. اکنون، یسنا دو رابطه به موضوع نخست اعتراض‌ها علیه جمهوری اسلامی مبنا بر بی‌توجهی به بیماران کرونایی مهاجر داشت؛ هم مبتلا به کرونا بود و هم کسی که از وطنش دور مانده- شخصی که مثل یک مهاجر زندگی می‌کرد- پس بهترین گزینه برای وارونه‌سازی افکار عمومی شده بود.
پس از تماس رییس جمهوری ایران، حسن روحانی با یعقوب یسنا، گلایه‌ها نسبت به ‌بی‌توجهی کشورش در قبال مهاجران، کاهش یافت و حتا از بین رفت. جمهوری اسلامی توانست، با استفاده از یک سلیبریتی، افکار عمومی در افغانستان را نسبت به‌خود کنترل کرده و حتا منحرف بسازد و ‌قدرت چنین کاری، فقط از راه شبکه‌های اجتماعی قابل اعمال بود.
حالا، چند روزی است که جناب یسنا، کتاب جدیدش را منتشر کرده؛ عده‌ای نیز بر او انتقاد کرده‌اند که تألیف کتاب را با معیارهای درست پیش نبرده است. بخشی از انتقاد شامل عدم ذکر منابع در کتاب است که تشبیه به ‌‌قرآن شده است. آقای یسنا، منتقدان خود را به توهین بر خود و قرآن‌‌کریم، متهم کرده و خواهان پیگرد قانونی از سوی حکومت شده است.
اما؛ نکته‌ای که بسیار مهم است، برخورد نخست ایشان -قبل از درخواست پیگرد قانونی- با یکی از منتقدان‌شان که وی را متهم به تبلیغ غیراصولی کرده، بود. یسنا گفته بود؛ شما هم‌اکنون، خود در حال تبلیغ کار من هستید؛ یعنی، اگر من متهم به این باشم که بسیاری از افراد را برای تبلیغ کتابم تشویق کرده باشم، با وجود شما، نیازی به آن ندارم؛ چون شما می‌توانید با دامن‌زدن این مباحث، در حد کافی مرا به ‌شهرت برسانید.
یعقوب یسنا که خود، مدعی روشنگری و نقد روشنفکری در افغانستان است، درنهایت برای دفاع از خود به تکفیر و افراطیت دینی پناه برد؛ آن‌هم فقط برای این‌که فرصتی برای به ‌شهرت رساندن کتاب جدیدش پیدا کند. اکنون بار دیگر او بر سر زبان‌ها افتاده اما؛ برخلاف گذشته، چهره‌ی ضدمردمی دارد؛ ضد مردمی که در گذشته برای نجات جان او، صفحه‌های اجتماعی را پر از عکس و دادخواهی کرده بودند.
این طمع شهرت است؛ طمعی که خوب و بد نمی‌شناسد و فقط می‌خواهد بر سر زبان بیافتد. نیاز معقولی به آن وجود ندارد؛ اما غریزه‌ی زنده‌ی آنلاین همین است؛ او بدون نیازهای واقعی، دور از واقعیت زندگی می‌کند.