جامعه‌ی کاغذی

عبدالله سلاحی
جامعه‌ی کاغذی

اداره تنها درون ساختمانی که در آن مشغول کار استیم نیست؛ بلکه ساختمان رفتاری‌ای است که در مرور زمان در درون ذهن آدمی اعمار می شود. زمانی که وارد کار اداری می شویم با تطابق به اصول آن دست به ساختن پایه‌های اساسی آن می زنیم که موجب ایجاد رفتار تازه در ما می‌شود.
کار در اداره، پذیرفتن اخلاقی را در پی دارد که دلیل آن صرفا مزدی است که بابت انجام کار می گیریم. در این صورت است که مزد ارزش معنایی را از کار می‌گیرد و آن را قابل محاسبه می‌کند. تنها در یک اداره این امکان وجود دارد که از کسی خوشت بیاید که خوشت نمی‌آمد، احترام و دیگر مقوله‌های اخلاقی تبدیل به مقررات می‌شود. قرار می‌شود که رییس چون کار بیشتر می‌کند، از سوی زیردستان محترم شمرده شود.
در حقیقت هیچ احترامی وجود حقیقی ندارد و این تنها کار است که تا این حد ارزش پیدا می‌کند که به خاطرش از بسیاری خواسته‌هایت بگذری.
زمانی که در اداره استیم، سلامتی و تن‌درستی‌مان، برای رییس مهم است. زمانی که از اداره‌اش استعفا داده باشیم دیگر مهم نیست که در چه حالی به سر می‌بریم، چون دیگر کار او را نمی‌کنیم.
یعنی آنچه مورد توجه رییس است سلامتی و درستی کار است نه شخصی که کار می‌کند؛ اگر کارگر در صورت مریض بودن هم بتواند مدت زیادی طبق روال همیشه کارها را پیش ببرد، کم کم، رییس احوال او را نخواهد پرسید.
یک اداره از ساختمان خودش بیرون‌تر است، رفتاری که در اداره داریم در بیرون از آن نیز در صورت مواجه شدن با رییس وجود خواهد داشت. ما هرگز تا زمانی که از اداره استعفا نداده‌ایم، از زیر دست بودن، رها نمی‌شویم.
اما در هر صورت در جامعه‌ای که کار، در پشت میز روی کاغذ طرح‌ریزی می‌شود و ساختار می‌گیرد، افراد آن نیازمند به دستور استند. همیشه دنبال یک رییس استیم تا برای مان هدایت بدهد تا چه کاری را انجام بدهیم. در غیر آن نه تنها نمی‌دانیم که کار مان چیست، بلکه نمی‌توانیم کاری داشته باشیم.
همان‌طور که در یک اداره مسؤولیت‌ها و صلاحیت‌ها تعریف شده (نوشته شده) است، در شکل سرتاسری‌اش درون جامعه نیز موقف‌ها و صلاحیت‌ها تعریف شده استند.
زمانی که در اداره‌ای وارد می‌شویم، کس تازه‌ای نیستیم، چون آن شخصیتی که باید باشیم در اداره، قبل از ما تعریف شده و وجود دارد. ما صرفا در جلد آن در می‌آییم. اگر این تعریف‌ها را در شکل‌های بزرگ‌ترش ببینیم، به یاد خواهیم آورد که در دوران کودکی، در مکتب و کانکور، الگوها و شخصیت‌های از پیش طرح شده‌ و دسته‌بندی شده‌ای را داشتیم انتخاب می‌کردیم. ممکن است حتا انتخاب نکرده باشیم و این برای مان دیکته شده باشد که دست روی کدام گزینه بگذاریم.
شغل، صرفا انتخاب نوع فعالیت در یک ساختمان اداری نیست، به معنای دقیق کلمه «سرنوشت»ی است که همه چیز در آن واضح بیان شده است؛ در صورت انتخاب فلان شغل، می‌توان فلان حقوق ماهانه را داشت و امتیازاتی که به خاطر آن شغل می توانیم بگیریم. زمانی که صرف آن می‌شود و آنچه که باقی می‌ماند، همه قبلا مشخص شده است.
آنچه این مشخصات در آن درج شده است، متنی است که قوانین را تعریف کرده است. قوانینی که از کتاب‌های زیادی استخراج شده، دنیا را نوشته‌اند.
این بزرگ‌ترین دلیل بر قابلیت خلق در یک نوشته است. بزرگ‌ترین ارگان‌ها و حتا ساختارهای اجتماعی در کاغذها بنا می‌شوند و بعد برای روبرداشت از آن‌ها، آن نوشته‌ها مورد مطالعه قرار می‌گیرند. مثالش جامعه‌ای است که کارل مارکس نوشته است و یا جامعه اسلامی‌ای که محمد در قرآن بیان کرده است.
کلمه‌ها، جمله‌ها، پاراگراف‌ها و کتاب‌ها جو فکری و عاطفی می‌سازند. این جو مبدل به عمل می‌شود و این‌جاست که متن به ممکنات می‌رسد و در عینیت محض خودش را بروز می‌دهد.
ساختار عینی‌ای که متن ساخته است، مبدل به محیط انسان شده و او را با خودش به چالش می‌کشد. انسان در این چالش هیچ نمی‌تواند جز تولید متن دیگر، در تقابل متن قبل. طوری که نظام کمونیستی در تقابل با امپریالیسم پیش کشیده شد.