جامعه مرد است

عبدالله سلاحی
جامعه مرد است

زن، در تغییر شکل خودش از شی‌ به وسیله‌ی ارضای جنسی و بلاخره مادر، آنچه را همواره با خود به عنوان نشانه‌ای برای بازنمایی بعدی‌اش نگه داشته است، «تحت سلطه بودن» است.

به دلیل همین رونمایی‌های باربار، زن، تحت پی‌گرد جامعه قرار می‌گیرد؛ زیرا زن در هر تغییر، بیشتر از پیش از خودش به مرد «می‌دهد» و مرد، هرچه خواست با زن «می‌کند»  آنچه زن را در زیر آلت مرد؛ وسیله‌ای که بتواند از تن زن سود ببرد قرار می‌دهد، همین است و این رابطه‌ای دارد با سلطه‌ای که زن را قرن‌هاست در چنگ گرفته است.
زن، آن چیزی است که “آلت” مرد را ارضا می‌کند تا او در آسایش قرار بگیرد. همان‌گونه که مردم زیر سلطه، وسیله‌ی آرامش سلطه‌دار را فراهم می‌کنند و قصرها و کارخانه‌ها و شهرها را برای‌شان می‌سازند؛ اما خودشان صرفا وقتی می‌توانند با قصر تماس داشته باشند که دارند آن را می‌سازند. زمانی می‌تواند درون شهر باشد که در سر کار است، شب هنگام، به دورترین نقطه‌ی شهر در یک ویرانه فرو می‌رود.
زن، هرگز از مرد لذت نمی‌برد، زیرا تنها رابط بین او و مرد، آلتی ا‌ست که در او فرو رفته است. او تنها می‌تواند از مرد آلت او را بفهمد نه تن او را.
مرز بین سلطه و تحت سلطه‌ی همین رابط است؛ آلت!
زن، زمانی که از جنس قابل فروش به وسیله‌ی قابل ارضا می‌رسد، هیچ دست‌آوردی ندارد مگر این که خود را به «آلت مرد» نزذیک کرده است. شاید عمل خیلی‌ مارکسیستی‌ای باشد؛ دست‌یافتن به وسیله‌ی تولید و آن مرز بین سلطه و تحت سلطه، یعنی آلت و وسیله‌ی آسایش و برابری.
حرکت تغییر شکل زن از شی به وسیله ارضای جنسی و بلاخره مادر، حرکتی‌ است که امید برابری را در خود می‌پروراند؛ طوری که طبقه‌ی فرودست مارکس، از شی‌وارگی و عضو ماشین و ابزار تولید به کاربرد این ابزار مبدل شد و به اساس همین درک، این اوست که ماشین را راه می‌اندازد برای خودش حقوقی را به عنوان کارگر تعریف کرد.
در حقیقت کارگر، دست‌آوردی نداشت جز این که خودش را به وسیله‌ی دست‌داشته‌ی سلطه‌دار نزدیک کرد.
زن، در تغییر شکل بعدی خودش به هیات مادر، خودش را طوری به مرد می‌دهد که مرد را در وابستگی خودش بیاورد. در حقیقت، زن توانسته است خودش را با آلت مرد شریک کند
در این مرحله سلطه تغییر شکل می‌دهد. در این جا سلطه تضعیف شده است و در یک دیگرگونی خودش را نظم می‌دهد و دیگر آن گونه که قبلا بر تن زن تسلط داشت و خودش را در سرنوشت او دخیل نمی‌کرد، عمل نمی‌کند. در این مرحله مرد، وجود زن را برای خودش ضروری می‌بیند. برای همین تسلط خودش را به حد یک قدرت تنزل می‌دهد. اگر همین جریان مادر شدن شی وجود نداشت، شاید زن راه دیگری پیش می‌گرفت، طوری که حالا با قرص ضد حاملگی گویا مسیر بهتری انتخاب شده است. در این مسیر، زن، صاحب «آلت» خودش می‌شود و از این تصاحب به تن و لذت جنسی از مرد راه پیدا می‌کند. دیگر شریک آلت مرد نیست و از آلت و حالت خودش لذت می‌برد.
این مسیر رفته رفته به لزبین‌ها می‌رسد که به نظر من همین جا دیگر تاریخ زن آن گونه که می‌شناختیم وجود ندارد و حتا دیگر قابل شناسایی نیست. زن، ساختار مفهومی خودش را در ذهن «جامعه» طوری شکسته است که دیگر آن مولفه‌ها و شناخت با آن کسی که خیال می‌کنیم زن است، ربط ندارد.
این مسیری است که از خلاف مسیر مادرانگی و مادری پدید می‌آید. زیرا مادر هنوز از مفهومی که به عنوان زن به او داده است آزاد نشده و صرفا توانسته است با علاوه کردن چیزی به نام «مادری» آن را کم‌رنگ کند. مادر، موجودی است که توهم وارد شدن در جامعه را با زایمان به دست می‌آورد و به آن دل خوش می‌کند؛ اما مادر، سرنوشت غم‌انگیزی را برای خودش انتخاب کرده است؛ این که تن خودش را برای بزرگ کردن «جامعه» آن چیزی که خود در آن وجود ندارد بدهد.
اما آنانی که خلاف مسیر مادر، در حرکت افتاده‌اند از جنسی که مردان برای‌شان داده بودند بیرون شده‌اند و در یک ناشناسایی جنسی قرار گرفته‌اند. به نظر من همین که از زن و مرد بودن خارج شده باشیم دیگر در ساحت جنسیت قرار نداریم.