درمان الله توکلی نتیجه‌ی زندگی ناگزیر

سکینه امیری
درمان الله توکلی نتیجه‌ی زندگی ناگزیر

در مسیر راه؛ از درد شدید عضلات به خودم می‌پیچم. خانم بغل دستم با دیدن من، سه نوع مسکن را به من تعارف می‌کند. اضافه می‌کند که یکی از داروها، داوری ضمانتی است که هر دانه قرصش را به ۲۰ افغانی خریده است.

دو داروی دیگر Diclofenac  و  Relief است.

به خاطر می‌آورم که در مدت اقامتم در منطقه‌ی کورگه در دایکندی، بارها شاهد مصرف خودسرانه‌ی دارو بوده‌ام. داروهای بدون نسخه به ویژه مسکن  Diclofenac  و Relief و امثال آن، مصرف بسیار دارد.

مصرف‌کننده‌ها چندین تا از قرص‌های این دارو‌ها را پشت سرهم مصرف می‌کنند. زرافشان باشنده‌ی دایکندی یکی از کسانی است که به گفته‌ای خودش معتاد به این قرص شده‌است. او می‌گوید: «درمان اینجه الله توکلی است. چندین بار اولادی مه مریض شده، وقتی به داکتر بردم، داکترا برایم دوا نوشته کرده و گفته که مصرف کو شاید خوب شوه و از آن بیش‌تر کاری نمی‌تانه. بیش‌تر وقت‌ها دواهاکار نامد.»

اضافه می‌کند که پسرش حدود یک ماه اسهال و استفراغ داشته و زمانی که به داکتر مراجعه کرده‌است، برای او، دوای تاریخ گذشته تجویز کرده است.

نجیبه یکی دیگر از باشنده‌ها‌ی دایکندی و هم‌سفر من از بیماری محرقه‌‌ی‌حیوانی رنج می‌برد و در کنار آن، بنا برگفته‌ی ‌خودش، از چندین سال به این سو کلیه‌اش سنگ آورده و همچنان زخم معده دارد؛ اما هیچ داکتری در دایکندی بیماری او را تشخیص نتوانسته و حالا شش ماه است که تحت درمان داکتران پایتخت است.

او همچنان علاوه می‌کند که برای مدتی طولانی داکتران بدون تشخیص بیماری‌اش، برای او داروهای مسکن داده و سبب پیشرفت بیماری‌اش  شده‌اند.

او افزود حتا قابله‌ها «الفبای مسلکی » را نمی‌دانند.«در بسیاری از موارد زنانی که حتا سواد خواندن را ندارند به کمک قابله‌ها می‌شتابند. یکی از این زنان، ینگه‌ام بود که وقت ولادتش، آشیانه‌‌ی‌صحی کاری برایش نتوانست به نیلی آوردیم. قابله‌ها کار نتوانستند. اگر پایواز بیمار دیگر نبود. او را از دست می‌دادیم. راستش طفلش در جریان کار کج شده بود.»

ریاست صحت‌عامه‌ی این ولایت به روزنامه‌ی صبح کابل می‌گوید که ۹۸ درصد مردم به خدمات صحی دسترسی دارند؛ اما سخنگوی والی دایکندی می‌گوید که این خدمات کیفیت مناسب ندارد.

سکینه احسانی سخنگوی والی دایکندی به روزنامه‌ی صبح کابل گفت:«مشکلات صحی مردم بسیار زیاد است. هرچند از گذشته اندک بهتر شده؛ اما هنوز کیفیت عرضه‌ی خدمات پایین است.»

 نوزدهم جوزا، زمان خداحافظی با محرومیت دایکندی فرا رسید و در نبود موتر مجبور شدیم که راه را با موتورسایکل به پیش بگیریم.

راه باریک و ناهموار، اهالی می‌گویند که راه خوب برای موتر است؛ اما موتر همیشه قابل دسترس نیست؛ از این رو، همه‌ی خانواده‌ها در دایکندی به طور حتم، یک موتور سایکل دارند که در مواقع عاجل چون انتقال بیماران به مراکز صحی از آن کار می‌گیرند.

با این حال و هوا، هر قدمی که به سوی کابل برمی‌دارم، ذهنم بیش‌تر درگیر این می‌شود که بیمار را چگونه از این راه‌های دشوارگذر با موتورسایکل به مراکز صحی انتقال می‌دهند و اگر در جریان راه، حالتش وخیم شود و خود را بالای موترسایکل نگه‌داشته نتواند، چه سرنوشتی انتظار او را می‌کشد؟

به خاطر می‌آورم که در مدت اقامتم در ولسوالی اشترلی دایکندی، ساکنان محل از زنی یاد می‌کردند که در نتیجه‌ی سقوط موتر، سلامتش را از دست داده‌است و در مدت بیش‌تر از یک سال گذشته را با لقیدن و خزیدن امور زندگی‌اش به  پیش می‌برد و هنوز خبری از سلامتش نیست.

به خاطر آوردن این حرف، مرا به وحشت می‌اندازد و خودم را محکم به موتور می‌گیرم تا مباد در سفر اول به دایکندی، گرفتار چنان سرنوشتی شوم.