روزانه چند کلیپ‌های جنایت جنگی دریافت می‌کنید؟

صبور بیات
روزانه چند کلیپ‌های جنایت جنگی دریافت می‌کنید؟

عکس‌ها و کلیپ‌های جنایات جنگی خصوصا قتل، دره زنی و از این دست موارد طالبان را، روزانه هر کدام از ما در پیام‌خانه‌های مان دریافت می‌کنیم. خیلی‌ وقت‌ها اتفاق می‌افتد/افتاده که خودمان عکس‌ها و کلیپ‌های جنایات طالب و داعش را به دیگران بفرستیم. دوستی دارم در جنوب کشور در ولایت هلمند حداقل هفته‌ی دو روز از طرف صبح برایم عکس و کلیپ‌هایی از جنایت‌های آن پشمینه‌پوش‌های تندخو و درنده‌های قرن بیست و یکم طالبان را می‌فرستد. عموما شامل سربریدن، قطع دست و پا، آویزان کردن خلایق در کوی و برزن و … اشاره هم می‌کند حتما ببین! نبینی از دستت رفته! معلوم است که روزم را با «خون» آغاز نمی‌کنم /نمی‌کردم. اوایل باز نکرده برایش |سپاس| یا استیکر «لایک» می‌فرستادم، حال حتا آن را هم نمی‌فرستم، بعدتر حتا پیام‌هایش را باز نمی‌کردم؛ اما او کماکان می‌فرستاد. اتفاقا انسانی‌ست با طبع لطیف و تعجب می‌کردم که چطور ممکن است خودش این کلیپ‌ها و عکس‌های خون‌چکان را ببیند. برایم سوال شده بود که چرا این کار را می‌کند؟ یعنی حتا وقتی متوجه می‌شود که من نگاه نمی‌کنم، چرا کماکان مثل یک رسالت، آن تصاویر را می‌فرستد؟ چند وقت پیش که همدیگر را دیدیم برایم گفت خودش همه‌ی آن‌ها را نمی‌دیده؛ اما ناخودآگاه این کار را می‌کرده. ماجرا چندان پیچیده نبود، حجم این درد و زجر چنان روح او را خراش می‌داده و مچاله می‌کرده و او هم سعی داشته خشونت پرتاپ شده دامانش را هر چه زودتر باید از خودش دور کند و به دامان کس دیگری بیندازد تا از رنج خودش کم کند. شاید غیرمنصفانه باشد؛ اما همه‌ی ما به نوعی این کار را می‌کنیم. وقتی درون خودمان زهراندود می‌شود، سم و خشم قاطی خون‌مان می‌شود، انگار برای رهایی از این زهر کُشنده باید آن را از خودمان دور کنیم تا سالم بمانیم و اتفاقاً در بیشتر مواقع کم هزینه‌ترین راه را پی می‌گیریم؛ فرو کردن این سم در بدن نزدیک‌ترین آدم‌های زندگی‌مان؛ خانواده، همسایه‌ها، همکاران و…

 این روزها، حال کمتر کسی خوب است. فشارهای زندگی، بیش از آستانه‌ی تحمل‌مان است. پرخاش‌گر و ستیزه‌جو شده‌ایم. زورمان به سیستم و منبع اصلی گران‌فروشی و فساد نمی‌رسد؛ اما به بقال و راننده‌ی تاکسی و مدیر ساختمان که پول جمع می‌کند و فرزندی که پول جیبی می‌خواهد و همسری که توقعات خودش را دارد خشم فروخورده‌ی‌مان را خالی می‌کنیم. برخی هم البته دست به خویشتن‌داری می‌زنند، خشم و رنج را زیر پوست‌شان فرو می‌برند و در نتیجه با انواع و اقسام فشارهای روانی مواجه می‌شوند. این روزها بازار روان‌شناسان و روانکاوان داغ است. مصرف قرص‌های آرام‌بخش و افیون زیاد شده و آن‌ها که در بیداری فریاد نمی‌زنند، در خواب با کابوس‌ها گلاویز می‌شوند. ظرفیت روحی آدم‌ها با هم برابر نیست. هر کدام از ما در مقابل فشارهای خردکننده یک جور واکنش نشان می‌دهیم؛ گاهی کلیپ‌ها و عکس‌های رنج‌آور را برای دیگری ارسال می‌کنیم، گاهی لب می‌گزیم و خون جگر می‌خوریم، گاهی در خیابان و خانه پرخاش می‌کنیم و مشاجره راه می‌اندازیم، گاهی ظرفی را به دیوار می‌کوبیم و گاهی هم… کاش چاهی بود که گاهی در این زندگی سر را در آن فرو برد، بلندبلند فریاد زد، زار زد، گریست و اندکی از این زخم‌های روح خراش را اینطور تسکین داد. فیسبوک گاهی به همان چاه می‌ماند که آدم غم‌هایش را نه تنها با دیگران قصه می‌کند که مجبور می‌کنند چیزی که خودشان می‌کشند را دیگران مجبورا باید ببینند.