امروز در بسیاری از خانوادههای افغانستان، یگانه موضوعی که توجه را به خودش جلب میکند، این است که اطفال و نوجوانان به لقبهای عجیب و غریبی که بیشتر توهینگونه است صدا زده میشوند.
جایی مهمان بودم. تعداد اعضا خانواده به ۲۱ نفر میرسید. طفلی که رنگ صورتش سبزه بود او را «سیاه گک» میگفتند. آن که چاق بود لقبش «پوفک» بود. طفل دیگر که دو و نیم ساله بود و هنوز زبان نکرده بود، لقبش گنگه بود. هیچکس، حتا پدر و مادرش به فکر این نبودند که شخصیت طفل کم سن و سالش با این تحقیرها چگونه شکل میگیرد.
خوب که دقت کردم، دیدم حتا در جوانی و میانسالی هم این القاب، بعضیها را همراهی میکند. آن که عاجز است لقب «خپک» داره، کسی که فعال و تیز است لقب «بوردوک» و «تیزک» را دارد و فردی که چشمانش کوچک است به نام «کورک» یا «چشم بادامی» یاد میشود. به هرکسی که چاق باشه لقب «سپورت»، «چهار گوشه»، «چاقک» داده میشود. آن بیچارههایی که لاغر است را «قاق روده» صدا میزنند و دلش را از زندگی سیاه میکنند، یکی را میشناسم که مسافربری میکند به «تکری» مشهور است یک زن که رنگ جلدش سرخ است، همه او را به نام «سرخ پیاز» میشناسد، یک مرد که پودر لباسشویی توزیع میکند، مشهور به پودری است، یکی عمدهفروشی روغنیات دارد به نام «حاجی روغن» مشهور است. کسانی که دست خیر دارند لقبشان «خراج» است.
حتا ملاها که جایگاه بلند در جامعه دارند، اگر کوچکترین عیبی داشته باشند، حتما یک لقب جالب برایش خواهند گذاشت. ملای یک منطقه لنگ بود، مردم او را به نام «ملای ملنگ» میشناختند. بعضی از ملاها هم لقب «انار قندهاری»، «لافوک»، «گوبلی» دارند.
بعضی از مادران هم از دوستخواهی به طفلشان لقب میمانند. چندتایی را میشناسم که دخترهایشان را «قنقوزک»، «موشک»، «خرگوشک» صدا میزنند. اگر سر طفلشان را بتراشند برایش «کدو» میگویند، برای اطفالی که قد میکشند، مدتی لقب «غاز» و «لنگدراز» را میدهند؛ حتا دختران یک منطقه که زیبا و خوشتیپ بودند، نام منطقه تبدیل به «عشقآباد» شده بود.
خیلی دور نشویم، در همان مهمانی من با ۲۱ لقب کاغذپیچ در آن خانواده آشنایی پیدا کردم که با شنیدن هر لقب، فقط میخواستم که شاخ در بیاورم که این مردم این لقبها را از کجای خود درمیآورند و این القاب را چرا تا حالا ثبت کتاب گینس نکردهاند.