نویسنده: احمد سِیَر هجران – اندونیزی
پای گفتوگوهای اکبر شیرزاد مینشینیم، وی اوایل ماه می ۲۰۱۳ افغانستان را بهخاطر تهدایدت جانی و امنیتیای که دامنگیرش بوده به شکل قاچاق ترک میکند. از اکبر میپرسم چطور به فکر این سفر افتادی؟ سوالی که خودش تا هنوز هم نمیفهمد که چطور شد و چگونه سر از کشورهای جنوب شرق آسیا درآورد. به گفتهی اکبر، تمام ماجرای این سفر از پستوی یک مسافرخانهی کوچک، از کوتهی سنگی کابل آغاز شد. در ابتدا وی به دنبال اخذ گذرنامه و به دستآوردن ویزای ایران بوده؛ تا جانش را از خطرات جنگ و بیکاری نجات بدهد.
بنا به وقتگیر بودن ویزهی ایران، قاچاقبر برای وی ویزهی هند و مالیزی را تا رسانیدن او به اندونیزی در بدل ۱۳ هزار دالر پیشنهاد داد. سفری که تا به حال ناتمام مانده و ختمش را هم نمیداند.
اکبر، با ویزهی دانشجوییای به ظاهر قانونی، رهسپار مالیزی شد؛ اما گروهی که همرای اکبر بودند، از افغانستان تا این جا چند بار به دست قاچاقبران انسان دستبهدست شدند که خودشان هم این موضوع را نمیدانستند.
بدترین لحظههای این سفر پس از بیرون شدن از میدانهوایی کوالالامپور شروع شد. سفر زمینی و دریایی. اکبر به یاد لحظههایی میافتد که بیشتر از یک هفته، را در منطقهی بانتینگ مالیزی در دل جنگل و بارانهای موسمی به امید آرام شدن آب دریا گذراندند. روزهایی را در گرمای ۳۸ درجهی کنار ساحل و شبهایی را که به نسبت ازدیاد پشه و گرسنگی بیخوابی میکشیدند. ترس از گیر افتادن به دست پولیس و مردمان بومی و جنگلی، طرف دیگر قصه بود.
بعد از سپری کردن چندین شب و روز، بالاخره در دل یکی از شبهای ماه جوزا، قاچاقبران، اکبر و بقیه گروه را توسط قایقهای ماهیگیری که گنجایش شش تا هشت نفر را داشت و آنان در هر قایق ۲۲ نفر را جابهجا کردند و این قایقها مالیزی را به مقصد اندونیزی ترک کردند.
اکبر میگوید؛ خوششانس بودند که قایق فرسودهیشان درون دریا غرق نشد و آنها را سالم در شهرک مرزی اندونیزی به نام «رایو» یکی از شهرکهای «پیکنبارو» میرساند و بقیه سفرشان تا مقصد نهاییشان شهر جاکارتا توسط موتر صورت گرفت. اکبر به مدت دو هفته در «بوگور» و «سوکه» یکی از مناطق بومی اندونیزی به دنبال پیدا کردن قاچاقبر و کشتی مناسب برای رسیدن به جزیرهی کریسمس سپری کرد.
از او میپرسم که خودت همرای قاچاقبر گفتوگو کردی؟ لبخند تلخی میزند ادامه میدهد که هرگز قاچاقبرش را ندیده فقط از طریق تلفن با وی تماس داشته و تمام کارها را از طریق تلفن مهیا میکردند. اکبر این بار ۵ هزار دالر را در سرای شهزادهی کابل، نزد صرافی که همکار قاچاقبر بوده و شخصی مطمئن برای دو طرف، بهضمانت میگذارد تا در صورت رسیدن به خاک استرالیا پول را به حساب قاچاقبر واریز کند. توشهی سفر اکبر در این سفر لباسی است که به تنش دارد، چند بوتل آب نوشیدنی، جلیقهی نجات و تیوب موتر.
کشتی ماهیگیری نسبتا کلان؛ اما فرسوده به همراه ۷۰ سرنشین پنج جون ۲۰۱۳، ساحل «گاردو سوکه بومی» را به مقصد جزیرهی کریسمس استرالیا ترک میکند. سفری که برای اکبر و دیگران خاطرات تلخ زندگی را به همراه داشت. درست تاریخ ۸ می، کشتی اکبر و همراهانش گرفتار طوفان شدید میشود و قسمتی از کشتی دَرز میکند. آب درون موتورخانهی کشتی رخنه میکند. اکبر با چشمهای اشکبار میگوید؛ همین که جلیقهی نجاتش را میپوشد کشتی میشکند و شاهد غرق شدن همراهانش میشود.
اکبر دیگر هیچ امیدی برای زنده ماندن ندارد خودش را به درون تیوپ موتر محکم میگیرد و برای زنده ماندنش مبارزه میکند. از این جمع ۷۰ نفر، تنها ۱۳ نفر زنده میمانند و بعد از ۴۸ ساعت ماندن به روی آب شور، توسط نفتکشی که بیرق مالیزی را با خود داشته، نجات پیدا میکنند و سپس دوباره توسط نیروی دریایی اندونیزی به زندان «کالدریس» جاکارتا منتقل میشوند. بنا به وضعیت بد صحیاش اکبر را به شفاخانه میبرند و دو ماه وقت را در بر میگیرد تا خراشیدگیهای روی بدنش دوباره خوب شود. اکبر بار دیگر صحت خود را به دست میآورد و به زندگی برمیگردد؛ اما هرگز به استرالیا نمیرسد. اکبر، هنوز منتظر است که پروندهاش بررسی شود تا به کشور سومی به جز از استرالیا برسد.