 
			    در هر نقطهی شهر پرجمعیت کابل، بساط فروشندگان مواد غذایی پهن است و مردم زیر آفتاب سوزان بدون توجه به دود موتر و گرد وخاک سرک، لقمههای پیهم را نوش جان میکنند. امروز با عجله هنگام عبور از میان کراچیهایی که بولانی، برگر، چیپس، ششکبابی و پکوره می پختند دیدم تعداد زیادی از جوانان اطراف کراچی ششکبابی جمع شده و مصروف صرف کباب جگر بودند؛ در میانشان مرد مسنی بود که ادعا میکرد من ۲۵ سال است مشتری ششکبابیهای کوتهی سنگی استم. یکی از پسران جوانان بیپروا لقمهای به دهن گذاشت و گفت: «ما که صبح وقت کورس میریم پوهنتون میریم مجبور استیم صبحانه ر اینجا بخوریم تو چرا؟»
مرد مسن، خنده سر داد و گفت که این خوراکیهای سر سرک، مزهی خاص داره؛ کسی که یکبار بخوره دیگه نمیتانه ازش بگذره.» بعد، تکهی بزرگی از نان را در روغن آغشته کرد با یک چرخ خاص مرچ، بادنجان رومی و تکهای از شش کبابشده را جمع کرد به دهن گذاشت و ادامه داد: «نمیدانم چه قسم این غذایهای سر کراچی رواج پیدا کرد؛ اما خیلی طرفدار داره. کاکایت سالهاست مشتری دستفروشان غذای سر سرک است.» یکی از آن جوانان میگفت که اگر اصرار دوستانش نبود، لب به این غذا نمیزد؛ چون هر وقت میخورد حتما مریض میشود. دیگرش میگفت: «بیادر چه میگی ای غذاها خودش دوا است.»
 
               
            
               
            
              