نویسنده: رضا جعفری
آنچه باعث شد تا این را بنویسم، جنب و جوش جشنهای فارغالتحصیلی در هفتههای اخیر بود.
یکی از واژههایی که به اشتباه استفاده میشود واژه «فارغالتحصیل» است. در واقع چیزی به نام فراغت از تحصیل وجود ندارد.
شاید داستان ابوریحان بیرونی را شنیده باشید. او وقتی در بستر بیماری بود و آخرین لحظات عمرش را سپری میکرد، مسألهای را از دوستش پرسید. دوست او گفت: «حالا که تو از دنیا میروی، چه نیازی به دانستن این موضوع داری؟» ابوریحان جواب داد: «آیا بدانم و بمیرم بهتر است یا ندانسته از دنیا بروم؟ پس جواب سوال مرا بده که در هر حال کسب علم لازم است.»
پیامبر اسلام نیز ۱۴۰۰ سال پیش گفته بود: «از گهواره تا گور دانش بجویید.»
متأسفانه خیلی از کسانی که فارغ میشوند، بالاترین هدفشان این است که مدرک خود را بگیرند و بعد از فراغت در یک دفتر یا اداره کار کنند. اکثر کسانی که لباس فارغالتحصیلی میپوشند، حتا نمیدانند آن لباسی که پوشیدهاند برای چیست و چه پیشینهای دارد. تهِ فکرشان این است که در مراسم فارغالتحصیلیشان با آن لباسهای کذایی، چند قطعه عکس بگیرند و در فیسبوک به اشتراک بگذارند.
اگر داستان مشهور سکاکی را نشنیدهاید، توصیه میکنم برای یک بار هم که شده آن را بخوانید. سراجالدین سکاکی مردی آهنگر بود که در سیسالگی شروع به آموختن علم کرد و تا ده سال هیچ چیزی یاد نگرفت. او بعد از چهل سالگی با جدیت و صبر به تحصیل علم ادامه داد تا این که کتابی مشتمل بر دوازده علم از علوم عربی نوشت که از شاهکارهای بزرگ علمی و ادبی تا عصر حاضر محسوب میشود.
اما امروز اگر تمام این به اصطلاح فارغالتحصیلان هم جمع شوند، معلوم نیست بتوانند کتابی مثل آنچه سکاکی نوشت را بنویسند. خیلی از آنها حتا نمیتوانند صفحهای از یک کتاب را بدون غلطی بخوانند.
حوزهی فراگیری علم، آنقدر گسترده است که بعضیها وقتی به مدارج بالای علمی میرسند، اعتراف میکنند که ما تازه دانستیم که چیزی نمیدانیم. آنها بعد از سالها مشقت در راه علم و تحصیل علوم متنوع عصر، به ندانستن خود اعتراف میکنند و اینها بعد از چهار سال درس خواندن، خود را فارغالتحصیل میدانند و این رهاییشان از بند تحصیل را جشن میگیرند.
امیدوارم دوستانی که در مراسم فارغالتحصیلیشان دعوتم کرده بودند، از من ناراحت نشده باشند. منی که خودم به چنین چیزی باور نداشتم، چگونه میتوانستم در این مراسم شرکت کنم. امیدوارم عدم حضورم در جشنهایی که دعوت شده بودم، عدم ارادت خاطر من به این دوستان عزیزم تعبیر نشود و بتوانم در جشنهای دیگر برایشان جبران کنم.