مردم کابل از کمره مثل تفنگ می‌ترسند

آذر آذرمن
مردم کابل از کمره مثل تفنگ می‌ترسند

«زندگی از دید عکاسان متفاوت اس. عکاسی، از کابل تا بلخ و بدخشان و بامیان فرق می‌کنه. هر شهرِ کشور ما جهانی برای عکاسی اس.»

به‌ سرعت گام برمی‌دارم. چون زمان نیز به‌سرعت، به‌سوی ساعت ۵ گام برمی‌دارد. به ساعت مبایلم نگاه می‌کنم: ۴:۵۶ «ناوقت شده.» نگاهم را از مبایلم گرفته و به روبه‌رویم می‌دوزم. چشمانم به شخص دوربین به‌دست می‌افتد. دقیقن رو‌به‌رویم، در فاصله‌ی چندمتری دارد از من عکاسی می‌کند. من حالا شده بودم سوژه‌ی عکس‌های این جوان که به من نزدیک‌تر می‌شد.

«سلام.» می‌پرسم: «می‌شه کمی حرف بزنیم د باره‌ی خودت و جهان عکاسی‌ات؟» کمی تعجب و بعد روبه‌روی من ایستاده و منتظر است تا حرف‌هامان شروع شود.

ادریس ذبیح‌پور، از بلخ به کابل آمده است. زادگاهش شهر مزار شریف است. مکتب را نیز در همان‌جا، در لیسه‌ی قاضی حمید‌الدین، خوانده است. فعلن، دانشجوی دانشکده‌ی ژورنالیزم است. هنر عکاسی را اما، از نزدیک به ‌هفت‌سال پیش آغاز کرده است. بیش‌تر در سبک مستندِ اجتماعی فعالیت می‌کند. خودش می‌گوید: «مستند اجتماعی کار می‌کنم. مه بیش‌تر جنبه‌ی فقر و تبعیض طبقاتی ره به تصویر می‌کشم.»

مشکلاتی که شهروندان طبقه‌ی تهی‌دست با فقر دارند و  هزاران چیز دیگر که می‌تواند در کنار فقر پرسه بزند.

از نگاه یک عکاس حرفه‌ای، افغانستان را جهان سوژه‌ها می‌داند. هر نقطه‌ی این مرز‌ و بوم، حرف‌های ناگفته‌ای دارد که باید به‌ تصویر کشیده شود و به جهانیان معرفی شود. «زندگی از دید عکاسان متفاوت اس. عکاسی، از کابل تا بلخ و بدخشان و بامیان فرق می‌کنه. هر شهرِ کشور ما، جهانی بری عکاسی اس.» تنوع فرهنگی، رسم‌ها و سنت‌های گونا‌گون، همه سوژه‌هایی استند که در زیر پوست شهر و جامعه‌ای که ما در آن زندگی می‌کنیم، جریان دارد.

ادریس، به‌عنوان یک عکاس، به خوبی با این درد اجتماعی آشناست. وقتی از چالش‌های فراروی عکاسی در جامعه‌ی بسته و سنتی افغانستان می‌پرسم، می‌گوید: «خوش‌بختانه، نظر به شهرها و ولایت‌ها متفاوت اس.» می‌گوید که در شهرِ کابل زمینه برای عکاسی و عکاسان مساعد نیست. اصلن تاکنون با فرهنگ این هنر بیگانه‌ایم. «وقتی‌که دوربین ره به‌طرف یک شهروند می‌گیرم، با حالت پرخاشگرانه طرف مه سیل می‌کنه.» حتا پولیس، با وی و جامعه‌ی عکاسان هم‌کاری درست نمی‌کند.

در مزار شریف اما، عکاسان، با استقبال گرم مردم مواجه می‌شوند. دیگر آن چالش‌هایی که در کابل با آن مواجه استند، در مزار شریف سد راه‌شان نیست. شهروندان شهر مزار شریف، خیلی دوست دارند که عکاسان عکس‌شان را بگیرند و خیلی هم تشویق می‌کنند. «در مزار شریف، مردم و پولیس هر دو با ما همکاری می‌کنن. د بدخشان و بامیان هم جامعه کاملن با کابل فرق می‌کنه. از جاهای مختلفی عکاسی کدیم و هیچ‌کسی به ما چیزی نگفت.»

پرسیدم که از خاطره‌اش در این سال‌ها بگوید. او جهان هنر و عکاسی را، جهان خاطره‌ها می‌داند. «یکی از خاطرات جالبم که از یادم نمیره. د تابستان سال ۱۳۹۶ بود که بری عکاسی به کوچه‌ی کاه‌فروشی رفتم. اولین‌ بار بود که از طرف مردم محل به گرمی استقبال شدم. همه دعوت به چای و غذا می‌کدن. هیچ خشم و عصانیت از خود نشان نمی‌دادن. و هیچ د کارهایم ممانعت هم نمی‌کدن. همه شان می‌خاستن که عکس بگیرن. همی میزبانی مردم، برم جالب و فراموش‌ناشدنی بود.»

او داشتن آگاهی و سواد را برای عکاسی مهم دانسته در مورد آخرین عکسش چنین می‌گوید: «آخرین عکس مه از یک کوچه‌ی خرابه گرفتم د جوی شیر. خطوط ره به تصویر کشیدم. اِی‌که از کجا به کجا میریم. اگه آگاهی داشته باشیم، خوب‌تر کار می‌تانیم.»