وقتی که احمدظاهر در نوشته‌های مان می‌آید

عبدالله سلاحی
وقتی که احمدظاهر در نوشته‌های مان می‌آید

احمدظاهر، آوازخوانی که بعد از سال‌ها هنوز هم علاقمندان بسیاری دارد. او در اوج شهرت کشته شد و حالا نیز در آن اوج قرار دارد. برای من به عنوان فردی که در افغانستان زندگی می‌کند ولی بیشتر به آوازخوانان خارجی گوش می‌دهد، احمدظاهر یکی از گزینه‌های موسیقی داخلی است که اگر نبود، شاید اتفاق این که به موسیقی‌ افغانستانی گوش بدهم، در حد زیادی کاهش پیدا می‌کرد. (البته نمی‌توان آوازخوانانی چون ظاهر هویدا، ساربان و… را نادیده گرفت).

این که احمدظاهر، برای نسل امروز افغانستان محبوبیتش را حفظ کرده است، یکی از دلایلش این است که او نمادی از زندگی بی‌قیدوبند برای این نسل است. زندگی‌ای که فارغ از قضاوت‌های مذهبی است و می‌تواند آنان را با الگوهای زیادی که شخصیت‌های موسیقی جهان، در ذهن دارند، نسبت بدهد. برای بسیاری از دوست‌داران احمدظاهر، او آبروی موسیقی افغانستان به حساب می‌آید.

 این نوع دید، در مورد احمدظاهر، آنتی‌تزی در برابر این اصل مذهبی‌ای است که می‌گوید موسیقی حرام است طور ی که آوازخوان از لحاظ اخلاق مذهبی شامل در این اصل، یکی از فاسدین به شمار می‌رود.

یکی از نخستین کارهای طالبان پس از تسلط بر کابل، منفجر کردن قبر احمد ظاهر بود. این عمل طالبان نشان می‌دهد که تاثیر موسیقی او تا چه حد در عمق جامعه افغانستان فرو رفته بوده. شاید اولین برخورد فکری و ایدئولوژیک با موسیقی در افغانستان، همین برخورد طالبان با قبر احمدظاهر (نماد افغانستان فارغ از مذهب و قیدوبندهای آن) بوده است. چرا که هیچ یک از نویسندگان افغانستان پیش از این در مورد موسیقی به عنوان نوعی از تفکر و شیوه اندیشیدن نپرداخته است.

من مدعی این نیستم که احمدظاهر فارغ از فهمش در موسیقی، از لحاظ فکری نیز به تیپ معنایی خاصی در هنر معقد بوده است و آن را شناسایی کرده ام (شاید هم مولفه‌های فکری بخصوصی را در مورد هنر در کارش داشته باشد). اما بر اینم که احمدظاهر به عنوان یک هنرمندِ فارغ از ایدئولوژی، آنچه را انجام داده است، موجب شده تا مخاطب او نیز، از قضاوت‌های سنتی در مورد او پرهیز کند.

این که برخورد طالبان را اولین برخورد فکری با موسیقی می‌دانم به این دلیل است که گروهی مشخص، با مولفه‌های دینی گزینش شده دست به انفجار قبر او زده‌اند. یعنی در برابر همه آن احساسات و هنجارهایی که موسیقی احمدظاهر در اجتماع بروز داده بود، یک نظم برگزیده شده از افراطیت قد علم کرد و سعی شد تا همه آنچه را که با شنیدن این موسیقی دوباره به ذهن می‌آید ممنوع کند.

آنچه در این سال‌ها شاهد آن هستیم؛ تجلیل از سالروز مرگ احمدظاهر و یا تولد احمدظاهر، این نکته را برجسته می‌کند که احمدظاهر یگانه آوازخوانی است که با اثرش، برخورد فکری صورت می‌گیرد. باز هم این را تأکید می‌کنم که من مدعی این نیستم که احدظاهر در موسیقی خودش، تفکر بخصوصی را جا داده است و یا معتقد به آن است بلکه باورمندم که این برخورد ما با احمدظاهر است که آثار او را دارد کم‌کم وارد ابعاد معنامندتری می‌کند.

ولی این را هم نباید نادیده گرفت که احمدظاهر در نوع زندگی خودش با موسیقی، دارای جو مشخص و خودویژه است. دلیل این که امروز در فضای رسانه‌ای می‌توان با چهار تا پنج مقاله در پیرامون کار او برخورد، همان زندگی خاص او با موسیقی است و من این فضای تازه را و این برخورد با احمدظاهر را دومین برخورد فکری با او و موسیقی افغانستان توصیف می‌کنم.

در برخورد امروزی ما با احمدظاهر، موسیقی افغانستان مورد نقد قرار می‌گیرد و چندین سوال مطرح می‌شود؛ یکی از آن سوال‌ها این است که موسیقی امروز افغانستان چگونه به عنوان هنر مطرح خواهد شد، زمانی که هنوز از احمدظاهر عبور نکرده است؟

عبور از دوره احمدظاهر، صرفا با ویدیو و آلات موسیقی برقی برجسته می‌شود وگرنه در ترانه‌هایی که آوازخوانان افغانستان با آن میلودی می‌سازند، بجز موضوع تفریحی چیزی نیست. یعنی حتا نمی‌توان روحیه سانتیمانتال خود را با این موسیقی ارضا کرد.

اگر سوالی مطرح شود که چرا احمدظاهر به عنوان خواننده‌ای که اولین برخوردهای فکری با او جرقه خورده، پنداشته می‌شود؟ باید بگویم دلیلش این است که پس از احمدظاهر، موسیقی افغانستان رو به رکود رفت. تا حدی که امروز با بچه‌گانه‌ترین آهنگ‌ها در فضای موسیقی بر می‌خوریم.

در زمانی که او زندگی می‌کرد، فروغ فرخ‌زاد نیز زندگی می‌کرد و شاید در این حد که امروز مطرح است در آن زمان نبوده است ولی احمدظاهر او را می‌شناخت و شعرهایش را می‌خواند. این یعنی احمدظاهر به عنوان یک آوازخوان که بخشی از مطالعه‌اش را شعر و ترانه شکل می‌دهد، مخاطب شعرهای پیشرو دوره خودش و مخاطب هنر بود.

اما موسیقی امروز، با سمیع حامد آشناسست و مخاطب چنین ترانه‌سرایی است. پس نمی‌توان توقع داشت که با این موسیقی، برخورد فکری صورت بگیرد. در حالی که احمدظاهر اگر چند نکات برجسته فکری در آثارش ندارد؛ اما رابطه برجسته‌ای با فضای هنری و ادبی دوره خودش داشت. به نظر من، آنچه در احمدظاهر برای مخاطب امروزی‌اش اهمیت دارد، دیالوگ او با جو  ادبی و هنری دورانش بود تا حدی که از زبان فارسی نیز بیرون شده و به زبان انگلیسی و هندی و… نیز آهنگ‌های زیادی خوانده است.

تقویت این جو نامحسوس در قبال احمدظاهر(نوشتن در مورد او و هنرش) زمینه‌ساز گفت‌و‌گوی دیگری می‌شود که ما را به سوی خودش فرا می‌خواند؛ گفت‌وگوی ادبیات و موسیقی. زمانی که موسیقی نیز وارد نقدهای ادبی ما شود و در کنار فیلم و رمان قرار بگیرد، رابطه‌ متناسبی که میان این هنرها برقرار می‌شود، ما را وارد فضای بهتری خواهد کرد که در آن هنر مبدل به مسأله می‌شود و مسأله هنری، با زندگی واقعی مان درخواهد آمیخت. در این صورت فاصله هنر با واقعیت اجتماعی از میان می‌رود و دیگر هیچ هنرمندی در پی تعهد نیست بلکه هنر خود به خود با آنچه نیازش احساس می‌شود در می‌آمیزد و همه آنچه را امروز به عنوان رسالت پابند آن است فردا بدون هیچ پابندی‌ای به گونه طبیعی و بدیهی در خود حل می‌کند.