وسیلهی برای برخورداری بیشتر
دیروز از خود میپرسیدم چرا در روزهایی که شمار کروناییهای کابل به اندازهی انگشتان یک دست هم نبود، قدم به قدم در شهر بازرسی و کنترل بود؛ اما حالا چرا نیست؟!
به همان اندازه که بیماریهای همهگیر، ابزار سرکوب سیاسی است؛ آینهای در برابر انسانیت و جوامع نیز است. آینهای که نه تنها زاویههای منفی که میتواند جنبههای مثبت و قهرمانانه را نیز نشان دهد. کرونا مثل آینه، انسانها و جوامع را در برابر واقعیتها گذاشته و حقیقتها را بر ملا میکند. در کوریای جنوبی؛ کارایی، توان، صداقت حکومت و مردم را به نمایش میگذارد و در افغانستان پروندههایی به آرشیف لایتناهیِ فساد اضافه میکند.
مردم این روزها به غیر از کرونا، به ندرت در بارهی چیز دیگری گپ میزنند؛ همه جا پر از پیامهای تسلیت، حرف از فسادهای تازه و همهگیر، کمبودها، بودجهی کرونا، کمکهایی که به جای کوخ فقیر، سر از کاخ غنی –منظور آدمهای متمول است- در میآورد تا فقیر، فقیرتر و غنی، غنیتر شود! در روزگاری که همهچیز، حول محور غنامندیِ غنی میچرخد؛ نه نجات فقیر!
از آنجا که نامرئی بودن کرونا عدم قطعیت به بار میآورد، در یک جامعهی ملتهب و قانونگریز، هر کسی به فراخور امکان و توانایی اش، از وضعیت استفاده میکند، فسادپیشههای حرفهای مثل همیشه میدزدند، برخی از آن برای افزایش مریدانش استفاده میکند و تعدادی هم کرونا را به و سیلهی سرکوب، هیولای ترس و وحشت بدل و آنقدر این ترس را در دل مردم نهادینه میکنند که بیشتر آنها درگیر امکان وقوع مصیبت شوند تا احتمال وقوع آن.
در کشوری که برای پنجمین بار متوالی، صدرنشین مرگبارترین کشور دنیا شده؛ ترس مضاعف از کرونا روح و روان مردم را «قورمه» کرده است. درست است به همان اندازه که انسانها جایگاه امروز شان را مدیون شجاعت هستند، به ترس نیز وامدار اند؛ ولی ترس از کرونا آنقدر در دل ما خانه کرده است تا بیشتر وقتها از چیزهایی بترسیم که حتا یکبار هم با آن روبهرو نشدهایم.
پنهانکاری و وحشت از مرگ کرونایی
یکی از دوستان –حبیب میرزایی- نوشته است، در ولسوالی جاغوری مردم از این که پزشکان آنها را مشکوک به کرونا بدانند، ناراحت و عصبی میشوند و داکتر بدبخت باید بهانهی دیگری بتراشد. مثلا اگر به مریض بگوید، گلو دردی ات از سرطان پیشرفتهی حنجره است، خوشحال میشود تا آن که بگوید، مشکوک به کرونا استی!
این وحشت فراگیر، به همان اندازه که ناشی از باورهای قدیمی و ناپسند است، معطوف به ترس از مرگ نیز است. همه از مرگ میترسند؛ ولی این ترس آنقدر فراگیر شده که بر تمام زندگی مردم سایه انداخته است. هر چند در گذشته و در مطلبی گفتم که به دلیل تکرار، مرگ ابهت و قباحتش را از دست داده؛ ولی در مواجه با کرونا، همه چیز دگرگونه بوده و ترس از مرگ، همه چیز را بهم ریخته است.
ترس مردم از مرگ کرونایی، ترس ناسالم از مردن است؛ چون ترس سالم موجب احتیاط بیشتر میشود، در حالی که چنین نیست. در واقع مردم زیر تاثیر تبلیغات و سوء مدیریت کرونا در افغانستان، بیش از آن که از خود مرگ بترسند، از شرایط مرگ و وضعیت پس از آن میترسند. از این که کسی در تشیع جنازه اش نباشد و او را غریبانه دفن کنند. از این میترسند که این وضعیت، دامن خانواده و دوستانش را بگیرد و در قبرستان هنگام خاکسپاری، کسی نباشد. این ترس موجب میشود که زندگی افراد مختل شده و او در ابتداییترین تصمیمهایش دچار اشتباه شود. تلاشها بر این است که تا مرگهای کرونایی، فراتر از مرگ غیرطبیعی جلوه داده شده و به عنوان یک وسیلهی قوی در دست سودجویان باقی بماند! همهچیز درهم پیچیده است، مشخص نیست که وضعیت چگونه است؛ آمارها، توانایی مبارزه با کرونا، میزان مبتلا شدهها و… چگونه است. کسی هم نیست تا بازار شایعهها را کنترل کند تا هر روز شایعهی زشت و تازهای به خبرهای کرونا اضافه نشود. کسی نمیداند، اوضاع چگونه است، قرنتین هست یا نیست؛ اگر هست، چگونه و اگر نیست چرا نیست؟
کرنای کرونا این است؛ دوری و دوستی
مسؤولان حکومت مردم را به قرنتین، دوری از تجمع، رعایت بهداشت و… میخوانند؛ آن وقت خود شان دستهجمعی چکر میروند، مهمانیهای گروهی میگیرند و در جلسههای رسمی، قوانین صحی را رعایت نمیکنند! رفتارهایی که موجب بیباوری و صعود آمار کرونا شده است. کرونا شاید موجب شود که همهی ما بازبینی جدی و کلی در زندگی، حال و آیندهی خود داشته باشیم و راههای نجات را بررسی کنیم؛ چون دوباره نیمهی ظلمانی و تاریک زندگی بشریت حس میشود! این روزها شک و تردید همه جا را گرفته و به دگرستیزی نزدیک شده است. مثل آن که بدن به اعضایش شک کند و در برابر آن بیاستد. درست است که در زمان مرضهای پاندمیک، باید بدبینی پیشه کرد و این شرط عقل است؛ ولی نزد بسیاری، وضعیت از بدبینی گذشته است. وضعیت در جاغوری این گونه است و مردم بیش از اندازه دچار ترس و بدبینی ناشی از کرونا شده اند. پیشتر یکی میگفت، با افراد برگشته از شهرها، مثل جنایتکاران برخورد میشود.
بر خلاف گذشته، این روزها مردم از شهر فرار میکنند! دوباره مثل دوران جنگ، نابسامانی زیاد است؛ با وجودی که جنگ و کرونا تاثیر و بازخورد متفاوت دارد؛ اما اصل ماجرا فرار انسان از مرگ است. آوارگان جنگ، آورندهی تراژدی بودند؛ ولی فراریهای امروز میتوانند حامل کرونا باشند. در چنین دورانهایی بدبینی خوب است؛ اما نامهربانی، طعنهزدن و برخوردهای زشت نه؛ چون هر زمستانی میگذرد و رو سیاهی اش به زغال میماند!
کنترل پاندمی، فرصت تجرید، قرنتین و رعایت فاصلهی اجتماعی به دلیل عدم تراکم نفوس، دوری خانهها و شناخت دقیق مردم از یکدیگر، در اطراف –روستاها- بیشتر از شهرها است. مردم باید مواظب باشند تا گرفتار کرونا نشوند و این در روستا بیشتر شدنی است تا شهر! به شرطی که همه چیز کنترل شود.
ویروسهای همهگیر که پنهان و غیر قابل دید است، بیشتر کسانی را عصبی و دستپاچه میکند که در صدد کنترل همه چیز اند؛ چون کرونا موجب میشود که آنها تسلط شان را بر امور از دست بدهند. باید پذیرفت، تنها مرگ عدالتپیشهی واقعی است؛ چون روزی –دیر یا زود- یقهی همه را میگیرد؛ آقازادهها، مقامها، جلالتمآبها، کارگران، اربابها، پولدارها، دانشمندان، عسکرها، وزیران و رییسجمهورها، روزی میمیرند!
به قول وطنی، به برخی آدمها باید یادآور شد؛ کمی آهسته بیدر که جمپ است!