ادبیات خطرناک

عبدالله سلاحی
ادبیات خطرناک

ادبیاتی که بر ساختار‌های غیرهنری استوار است، به چه معنی؟ و چنین ادبیاتی در صورت بررسی، چه شکلی از خود را به ما نشان خواهد داد.

این موضوع را با اصطلاح «استعاره‌ی مفهومی» می‌توان درک کرد و در صورت ارایه‌ی نشانه‌هایی که موجودیت ساختار خاصی را در روند عملی و مفهومیِ کار ادبی، ثابت کند، قادر به کشف ساختار‌های اصلی این نوع تفکر ادبی خواهیم شد.

برای دست‌یابی به این مهم، در نخست باید به اصطلاحات خود‌ویژه‌ای که در حوزه‌ی ادبی مورد بحث، شکل گرفته‌ است، توجه نشان بدهیم؛ تا با تحلیل ‌آن‌ها و استعاره‌ خوانی از آن‌ها به ساختار اصلی‌ای که از آن برتافته‌ شده‌اند برسیم.

زیرا بر اساس مفهوم «استعاره‌ی مفهومی‌»  همیشه، آن چه مورد بحث است، بر اساس حوزه‌ی مفهومی دیگری، قادر به ارایه‌ی درکی از خود می‌شود:

به طور مثال؛ اصطلاح «ایتلاف شاعران» و کابینه‌ی ادبی که در یکی از مصاحبه‌های سیدرضای محمدی، استفاده شده بود، نشان می‌دهد که از مفهوم ایتلاف، در حوزه‌ی مفاهیم سیاسی، برای درک مفهوم «اتحادِ نویسندگان» (شبیه به اتحادیه‌ای از نویسندگان) استفاده کرده است.

یا زمانی که نویسندگانی از اصطلاح «مافیای ادبی» برای تشریح چگونگی فعالیت‌های حلقه‌های ادبی خاصی استفاده می‌کنند، در واقع، سندی برای رفتار مافیایی‌ای چون باج‌گیری و قاچاق بر علیه‌ آنان ندارند و مرادشان از مافیای ادبی، استعاره‌ای از مفهوم مافیا است که از ساختار مافیایی در برخورد‌های فرهنگی و ادبی روایت می‌کند.

این به آن می‌ماند که عدم روند انتخابی در گزینش تشکیلات فرهنگی اتحادیه‌ی نویسندگان افغانستان را، «کودتا» بنامیم که چنین هم شده بود.

در روبه‌رو شدن با این اصطلاحات، احساس خطرناکی  به آدم دست می‌دهد و شاید حق داشته باشیم:

دکتر سمیع حامد، در یادداشتی نوشته بود « بهره گیری از گردهم‌آیی‌های ادبی برای رسانش پیام‌های سیاسی-مدنی و ترویج کنش/ واکنش سیاسی-مدنی » می‌تواند یکی از فعالیت‌های موثر نویسندگان و ادبیات باشد. و « شهرت یک سرمایه است که می‌تواند برای آگهی‌دهی شهروندی هزینه شود و راه را برای تقویت یا تشکل موج‌های سیاسی-مدنی باز کند. به اهل ادبیات این امکان را می‌دهد که یکی از ” سخن‌گویان” خرد جمعی باشد.

از آن چه‌ در نتیجه‌ی این اصطلاح‌ها به وجود آمده، به دست ‌می‌آید، نوعی تفکر سیاسی در نسبت به ادبیات است. یعنی ادبیات در نزد اهالی ادبیات افغانستان یک دستگاه فکری سیاسی است تا هنری.

زمانی که گرد‌هم‌آیی‌های ادبی به تبلیغ پیام‌های سیاسی-مدنی استفاده شود، دیگر گردهم‌آیی ادبی، معنایی ندارد و مبدل به گردهم‌آیی سیاسی شده است. زیرا صحبت و امری که آنان را گرد‌هم آورده، ادبیات نیست.

امروز، برجسته‌ترین جروبحث ادبی دوره‌ی ما  روی طرفداری و مخالفت با همین تفکر ادبی است و آن چه ما را به این بحث کشانده، ساختار سیاسی‌ای‌ است که بر همه حاکم شده.

گفته می‌شود که جغرافیا انسان را به گروگان می‌گیرد. به باور من که جغرافیا بسته به موقعیت خودش، خلق و خوی و باورهایی را به آدمی می‌دهد که برای همیشه و زمان طولانی‌ای درگیر آن استیم. در نظر من،  جغرافیا یک جو بزرگ فرهنگی را به وجود می‌آورد که در نهایت انسان توسط هنجارهای درون آن سمت و سوی فکری و اخلاقی پیدا می‌کند.

در استعاره‌ی مفهومی گروگان‌گیری، ادبیات افغانستان سعی می‌کند مخاطبان خودش را(به مثابه‌ی یک جغرافیای فکری) به گروگان بگیرد؛ یعنی ادبیات خطرناک.

 عاملان این گروگان ‌گیری‌ها، آن عده‌ای که طراح چنین تفکری استند و تلاش‌های عملی بسیاری نیز داشته‌اند، گمان می‌کنند ادبیات به عنوان یک بخش فرهنگی، سعی بر حفظ کلیتی به نام فرهنگ را دارد. آن چه باعث شده تا افراد فوق در جامعه مورد توجه باشند نیز نتیجه‌ی ترویج همین برداشت عمومی از ادبیات است و در نهایت داشتن تفکر ابزاری، برای ادبیات ساختار سیاسی‌ای ساخته است که جزو زیر مجموعه‌ی ادارات دولتی شود.« بهره گیری از گردهم‌آیی‌های ادبی برای رسانش پیام‌های سیاسی-مدنی و ترویج کنش/ واکنش سیاسی-مدنی.»