غربیها خاورمیانه را به آتش کشیدهاند. فلسطین، لیبی، مصر، یمن، عراق، سوریه و افغانستان سالها است که در آتش کشتار، بیرحمی و تباهیِ برهنه و تمامعیار دستوپا میزند. هر روزی که میگذرد، وخامت اوضاع و دامنهی ویرانیها بیشتر و بیشتر میشود. شاید در تجربهی تاریخی انسان، هیچ مردمی به اندازهی فرهنگ و تمدن اروپایی از نادانی و ناتوانی انسانهای دیگر، بهره نبرده باشد. اروپا به معنای یک حوزهی تاریخی و تمدنی، به خوبی یاد گرفته است که چگونه انحطاط و عقبماندگی جامعههای دیگر و بهطور خاص، کشورهای اسلامی را به فرصتی طلایی و منحصر بهفرد برای بهرهکشیهای اقتصادی، فرهنگی و سیاسی مبدل کند و از لابهلای ویرانی و آتش و خون، پرسودترین تجارت برای نظام سرمایهداری را رقم بزند.
امریکاییها خود را همه چیز جهان میدانند و چیزی که از رهگذر سیادت و آقایی آنها عاید انسان امروز شده است، بیداد برهنه، ویرانی شهرها، جنگهای دوامدار و نابودی ملیونها انسان بوده است. امریکاییها مهارتهای بیمانندی در طرح و اجرای پروژههای بزرگ دارند. پروژههایی که تمام هزینهها و خسارتهای مادی و معنویِ آن، بر زندگی بینواترین و اسیرترین انسانهای روی زمین پرداخت میشود و سود خالص آن به حساب کشورهای غربی ریخته میشود.
اکنون و بعد از گذشت سالها، روشن شده است که «جهاد افغانستان» طرح غربی بود، که با همکاری و مشارکت کشورهای منطقه، روی دست گرفته شد و چیزی که در نهایت تحقق یافت، رویای جهان بدون رقیب برای نظام سرمایهداری بود. آنچه از این جهاد و جنگ برای مردم افغانستان باقی مانده است، زخمهای مهلک و رنجهای بیپایان است. کشوری فروپاشیده و ویران، نزدیک به نیم قرن جنگ و خشونت، نابودی تمام زیرساختهای مادی و معنوی کشور، تبدیلشدن کشور به لانهی امن گروههای تروریستی، میلیونها کشته و معلول، میلیونها آواره در گوشه و کنار جهان و مسلط شدن تیمهای مافیایی و فاسد بر مردم، تنها گوشههایی از واقعیت و وضعیت ناانسانی موجود ما را نشان میدهد.
این روزها امریکا در تلاش است تا به هر طریق ممکن، ایران را نیز به سرنوشت کشورهای دیگر خاورمیانه دچار کند. محاصرهی اقتصادی و حملههای نظامی گاه و بیگاه بر مراکز نظامی ایران در سوریه، رجزخوانیهای مقامهای ارشد کاخ سفید و تکرار روزمرهی تهدیدها، همگی نشانههای ناخوشایندی از یک طرح شوم دیگر است. این که سرانجام جدال ایران امریکا چگونه رقم خواهد خورد یک چیز است؛ اما تبعات و پیامدهای آن دامن مردم، کشور و جامعهی ما را نیز خواهد گرفت.
اظهارات معاون وزارت خارجهی ایران در مورد افغانهای مهاجر در ایران، تنها گوشهای از یک تراژدی احتمالی پیش رو است. از نخستین سالهای جهاد تا کنون میلیونها هموطن ما در ایران زندگی میکنند. زندگی در مهاجرت و سرزمینی که به خود ما تعلق نداشته باشد، بیدرد و رنج و دشواری نیست؛ اما به رغم این فراموش نکنیم که مهاجرت به طور عام و مهاجرت به ایران به طور خاص برای کشور و مردم ما دارای دستآوردهای بزرگ و تاثیرگذار نیز بوده است. آثار و نشانههای این هجرت بزرگ و گسترده در تمام ابعاد و وجوه زندگی امروز ما قابل مشاهد است. بخشی از تغییرات مهم فرهنگی در کشور ما، تنها از طریق زندگی و کار در کشورهای دیگر از آن میان ایران ممکن شده است.
پیامد مداخله و حضور امریکاییها در نزدیک به نیم قرن و به خصوص سالهای واپسین، چیزی غیر از کسترش فقر، بیکاری، فسادهای گسترده، ناامنی و جنگ و برآمدن نسلهای جدیدی از گروههای تروریستی، ویرانی زیرساختهای اقتصادی و کاهش امکان زندگی در شهرها و روستاها نبوده است. در چنین وضعیتی، ابهام در سرنوشت میلیونها انسان آواره، امر نگرانکننده و دردناک است. اکنون با ماجراجوییهای تازهی امریکا، زندگی و سرنوشت ملیونها انسان دستخوش ابهام و نگرانی خواهد شد. ظرفیتهای متلاشی شدهی داخلی و ناتوانی حکومت و نظام سیاسی غیرمسؤول در تامین حداقلهایی از ضرورتهای زندگی، این نگرانیها را مضاعف میسازد.