نظریه پردازان، قرن بیست و یک را عصر انفجار اطلاعات و ارتباطات نامیدهاند. قرنی که انسان با دست یافتن به فضای سایبر، مرزهای جغرافیایی و سیاسی-اقتصادی را بیگذرنامه، میپیماید. انسان انترنتی، دیگر مخاطب رسانههای جمعی و ارتباط یکسویه نیست. انساني که مصرف کنندهی دادههای پایگاههای خبری از طرف دولتها یا بنگاههای خاصی اطلاعاتی باشد.
آدم امروز، در هر گوشهای از جهان، شهروند کشوری است به نام «سایبر» که میتواند مرجع اطلاعات و پخش آن باشد. رسانهای که همزمان در ارتباط دوسویه، کنشگری و واکنشگری میکند. آنچه انسان انترنتی را، از انسان در جهان فیزیک «واقع» متمایز میکند غیبت و گمنامی او است. انسان امروزی، میتواند پشت هویتهای مختلفی پنهان و حاضر باشد. جهان سایبر که شبکههای اجتماعی مختلفی را با تیپها و کرکترهای گوناگون برای شهروندانش عرضه کرده است؛ با تمام دستآوردها و سهولتهای ممکن، زمینه را برای تقلب و ابهام هویت آنان، نیز فراهم کرده است.
روندی که انسان را در جهان فیزیک هویت میبخشد حضور و دیتای ثبت شدهی مستند است در اسناد دولتی و اجتماعی که حضور دارد؛ اما در فضای سایبر، انسان انترنتی میتواند با نامها و ویژگیهای گوناگونی خودش را نشان دهد که امکان شناخت و پیوند این شخصیتهای دگرگون را برای مخاطبان و آنان که در این فضا با هم در ارتباط استند مشکل ميكند.
آنچه تحت عنوان تقلب هویتی «فیک»، در این شبکهها عرض اندام کرده است را شاید بتوان زیر دو عنوان مورد بررسی قرار داد. الف: اکانتهای مجازییای که انسان انترنتی با استفاده از نامها و تیپهای گوناگون، برای بیرون دادن خود درونیاش، بدون سانسور و شناخت، باز میکند.
ب: شخصیت و هویتی که این انسان، در مقابله با پدیدههای جهان و اطرافش در شبکههای اجتماعی بروز میدهد.
این نوشته تلاش دارد به دستهی دوم بپردازد و در حد ممکن، دنبال پاسخ پرسشهایی از این دست باشد. کنشها و واکنشهای انسان انترنتی آیا شامل جهان واقع و زیستیاش میشود؟ چقدر میتواند اختیار کردن فازها و شخصیتهای گوناگون در این شبکهها، روی دگرگونی شخصیتی و هویت واقعی افراد تاثیرگذار باشد؟ شکلکهایی که در جهان انترنتی، برای نشان دادن راحتی و ناراحتی، استفاده میشود تا چه اندازه روی شکل و صورت کنشگر، در کنش به این پدیدهها تطابق دارد.
با نگاه آسیبشناسانه اگر بخواهیم در کشوری مثل افغانستان به پاسخ این پرسشها بپردازیم، شاید برآمد آن با استفادهکنندهگان این شبکهها، در کشورهای دست اول متفاوت باشد.
آن چه امروز در کشورهای در حال توسعه میتوان در همه بخشهای زندگی عمومیت داد، نبود تخصص و شناخت کافی است. انسان این سرزمین به نوعی از همه جا مانده و در همه جا حاضر است. یکشبه متخصص سیاست، اقتصاد، فرهنگ و منتقد تمام پدیدههایی است که در اطرافش وجود دارد.
اريكسون كه بيشتر از هر دانشمندی نامش با مسالهی هويت گره خورده، معتقد است: «عمدهترين تكليف انسان حل ابهام هويت در برابر سردرگمیِ نقش خود است. براي رسيدن به هويت كم و بيش باثبات؛ بايد نيازها، آرزوها و توانايیهای خود را به شكل تازهای سازماندهی كند تا از طريق آن بتواند خود را با انتظارات موجود در جامعه وفق دهد.»
با نگاهی در پروفایلهای شبکههای اجتماعی در افغانستان، میتوان به این مهم پی برد که این جا تقریبا همه استفاده کنندگان همهکارهاند و مرزي بین انسان فرهنگی، سیاسی، یا دیگری کشیده نشده است. انسانی که صبح از خواب برمیخیزد خواب دیدگیاش را مینویسد، ساعت ده صبح از سیاست میگوید، نان چاشت را با بحث پیرامون هنر و مسایلی ازین دست صرف فیسبوک میکند و همین طور تا شب که نمیخوابد، دست میاندازد به مسایل مختلقی که ظاهرا غیر از فضای سایبر، دسترسی و علاقهای به چنین موضوعات، در خودش نمیبیند.
اريكسون در تقسيم بنديای كه از هويت دارد آن را به ٤ دسته تقسيم مي كند. ۱: هويت كسبشده. ٢: هويت پيشرس. ٣: هويت خويشتنياب. ٤: ابهام هويت. اريكسون در توضيح ابهام هويت مي گويد: «اين گروه هيچ نوع بحران را تجربه و يا سپری نكرده و در عين حال به اهداف خاصی هم احساس تعهد نمیكنند و روی هم رفته افرادی بیخيال، سطحی و ناخرسند و تنها استند.»
از اين نظريه چنين بر ميآيد كه شخصيتهای گوناگون، نامتعهد و سطحي در انسان انترنتی را، میتوان زير عنوان ابهام هويت به بررسی گرفت. شهروندی كه شناسنامههای گوناگونی دارد؛ اما هيچ كدام آن از پی شناختش برنمیآيد. یکی از پیامدهای اجتماع، همسانسازی انسانها است. انسانی که همیشه با پیشهکردن تفاوتهای گوناگون در پی متفاوت بودنش از دیگران است، ظاهرا در جامعهی سایبر، این امکان را باخته است و کم کم دارد شبیه همه میشود.
میخواهم از خود بپرسیم، وقتی با عصبانیت به پدیدهای در شبکههای اجتماعی واکنش نشان میدهیم یا در حال نوشتن پیامی که نشانگر واکنش تند ما است چقدر واقعا عصبانی استیم. در جهان فیزیک ما وقتی به پدیدهای واکنش نشان میدهیم حالت چهره، تن صدا و دادههایی از این دست، برای نشان دادن وضعیت روحی ما و تاثیر پدیدهها در ما، برای بیننده و شنونده کمک میکند؛ اما وقتی تنها به کمک کلمات و انگشتان کیبوردپیما، این واکنشها را نشان میدهیم، چقدر میتواند با حالتی که در ما هست، صادق باشد؟
چقدر از ما وقتی از پدیدهی خشونتباری خبررسانی میکنیم، واقعا ناراحت میشویم؟ آیا وقتی از چیزی ناراحت یا راحت نیستیم، نیاز است نشان بدهیم به دیگران که این یا آن موضوع باعث راحتی یا نارحتی ما شده است؟
چقدر از عملکرد ما در شبکههای اجتماعی برای نشان دادن و فراموش نشدن خود ما است؟
نتیجهی تحقیقهایی که در روانشناختی و آسیبهای ممکن شبکههای اجتماعی روی استفادهکنندگان آن انجام شده است، تقریبا همه بر این امر موافقاند که استفاده از شبکههای اجتماعی با تیپهای مختلف، میتواند روی استفادهکنندگان تاثیر مستقیم داشته باشد. مثلا؛ انسانی که همزمان از چندین شبکهی اجتماعی استفاده میکند، باعث میشود دچار دگرگونی شخصیتی شود و خودش را بین شخصیتهایی که در جهان سایبر اختیار کرده است، گم کند.
انسانی که در طول بیست و چهار ساعت، میتواند سیاستمدار، اقتصاددان، روانشناس یا فعال فرهنگی-هنری باشد، دست آخر کدامش است؟ این فرورفتگی در پوستهای رنگارنگ باعث میشود که انسان رنگ اصلیاش را ببازد و در جهان رنگها و شخصیتهای گوناگونش محو شود. ارتباط غیرحضوری، همزمان فعال و دوسویه در جهان سایبر، باعث دگرگونی هویت در درازمدت میشود. طوری که دست آخر انسان خودش هم در شناخت خود به مشکل مواجه میشود.
استفاده از شکلکهایی که نشانگر ناراحتی یا خوشحالی در واکنش به موضوعات سایبری یا در فضای خصوصی مسج بین دوستها رد و بدل میشود، بخش دیگری است که به ابهام شخصیتی-هویتی انسان امروز در شبکههای اجتماعی، كمك ميكند. در موردهای زیادی، استفاده کنندگان شبکههای اجتماعی کنشها و واکنشهایی را نشان میدهند که، اگر در جهان واقع شان جستوجو شود، خلاف آن از آب در میآید.
انسانی که بیش از همه چیز خو میگیرد به کارکردهای دیگران و خودش، در آزمونی این چنین، بدون شک تبدیل میشود به کسی که خودش هم نمیتواند تشخیص دهد چه کاره است و در چه مواردی خوش یا ناراحت میشود.
آن چه را باید انسان افغانستانی، در استفاده از جهان سایبر جدی بگیرد، مشخصکردن هویت خویش است. باید در ورود با این جهان برای خودش مشخص کند که موجودی است از چه دست؟ سیاسی؟ اجتماعی، یا کی؟ امروزه شاید بیشتر از هر کشوری بازار شبکههای اجتماعی در افعانستان گرم و شایعهافگن باشد. طوری که انسان نزدیکترین دوستانش را، در برخورد شان در شبکههای اجتماعی، نميتواند شناسايی کند.
شخصتهای سانسورشده و مثلهی سايبری، ميتواند روی شخصيت ثابت در جهان واقع تاثير مستقيم داشته باشد. در افغانستان به صورت كل میتوان گفت همه چيز پيش از وقت از راه رسيده است. جهان سايبر اولين بار در كشورهايی به شهروند پذيری فرم داد كه راجستركنندگان آن، دورهی روزنامهخواني، راديو و تلويزيون سياه و سفيد را پشت سر گذشتانده بودند.
انسان افغانستاني كه درصد زيادی از آن، خواندن و نوشتن را با فيسبوك آغاز كرده است، در استفاده از این شبکهها، ميتواند ضمن سهولتهايي كه ايجاد میكند، ويرانگريهاي شخصيتي را به بار آورد كه تبعات هويتهاي تقلبي آن، در نسلهاي بعد هم ادامه يابد.