«مادر! سگ‌ها هم خوش طالع و بد طالع استن؟»

طاهره هدایتی
«مادر! سگ‌ها هم خوش طالع و بد طالع استن؟»

صدای دخترک خردسالی که دست در دست مادرش در حال عبور از سنگفرش‌های پیاده‌رو بودند توجه‌ام را به سگی که در گودی دور درخت در خود مچاله شده بود جلب کرد. استخوان‌های برجسته‌ی قبرغه‌اش روی بدن نحیف سگ خودنمایی می‌کرد و زخم‌های متعدد سطح بدنش، گویا یادگار دست کودکانی بود که محض تفریح و سرگرمی او را زخمی کرده بودند.

دخترک‌ ادامه داد: «مه که میگم هر چیزی که د افغانستان است بد طالع است. چه آدم‌هایش، چه حیوان‌هایش. حتا همی درختا بد طالع استن. ببین! کس برشان آب نمیته.»

طالع، بخت، شانس و یا تقدیر مفهومی بسیار آشنا برای مردم است. عده‌ی زیادی نیز آن را مرجع و مسئول تمامی اتفاقات و حوادثی می‌دانند که در زندگی شخصی و یا محیط اطراف‌ شان اتفاق می‌افتند. در این میان، گاهی نیز نفوذ این مفهوم در خانواده‌ها و بعض جوامع کوچک مانند مراکز آموزشی به جایی می‌رسد که حت کودکان بدون درکِ معنای لغوی واژه‌های طالع، تقدیر و دیگر واژه‌های مترادف آن، به تقلید از والدین و سایر اطرافیان‌ شان، تمامی اتفاقات خوب و بد اطراف‌ شان را وابسته به تقدیر می‌دانند.

به طالع فکر می‌کنم و بازار گرم خرید و فروش آن در افغانستان. به بدطالع‌ها و خوش‌‌طالع‌های افغانستان، به حیوان‌های افغانستان و در نهایت به پیوند عجیبِ خوش‌طالعی و بد‌طالعی عده‌ای از مردم با بعضی از حیوانات و قسمت‌های خاصی از بدن آنان.

شاید با پیدا‌شدن سر و کله‌ی یک شی‌ء بیضوی کوچک در لابه‌لای وسایل کارتان بعد از ‌ورشکستگی‌َای بزرگ که پیش از آن گمان می‌کردید تصمیم گیری‌های اشتباه ‌تان مسبب آن بوده، مقصر اصلی را بیابید و متوجه شوید فقط و فقط آن شیء بیضوی بوده که موفق به زیرورو کردن یک‌شبه زندگی شما شده است. شی‌ئی بیضوی و کوچک که به باور عده‌ی کثیری، می‌تواند در اوج ذلت عزیزتان کند یا زمانی که عزیز و محترم استید، باعث شود یک‌شبه به ذلت و خواری برسید. کسی چه می‌داند؟ شاید هم جادوی نهفته در لابه‌لای منحنی‌های ماتِ سفید و نارنجی‌اش است که دسترخوان یکی را خالی از نان کرده و در مقابل، دسترخوان شخص دیگری را پر می‌کند. در شخصی، جای عشق را به نفرت می‌دهد و در قلب شخص دیگری، نفرت را به عشق تبدیل می‌کند.

شاید زن جوانی که بعد از دو سال هنوز هم از خود می‌پرسد چرا تن به این ازدواج دادم، با پیدا کردن خرمهره‌ای خوش‌رنگ در گوشه‌ی پنهان خانه‌اش به جواب برسد و شاید مرد متاهل دیگری، هرگز نداند نیروی خرمهره‌ی پنهان شده در گلدان اتاق کارش به ظاهر نقطه‌ی پایانی بوده بر روابط عاشقانه‌ی پنهانی‌اش با زن‌‌‌‌‌‌های دیگر.

اگر به دنبال تهیه‌ی این مهره‌ی پر رمز و راز باشید و سری به فروشندگان آن‌ بزنید، با جمله‌هایی از قبیل «آسان به دست نمیایه»، «بدلش د بازار زیات است؛ کت گچ جور می‌کنن و قیمت د سرتان می‌زنن» و یا «ما از خرهای اصیل و خوب وطنی‌ ای ر پیدا می‌کنیم. از ما اصل است.» مواجه خواهید شد. تعداد زیادی نیز ۲۵۰۰۰ افغانی را در برابر کارایی و قدرتش ناچیز می‌دانند.

«خرمهره» در اصل غده‌ای زیادی در گردن و یا گونه‌ی بعضی الاغ‌ها است و در جریان زمان به وجود می‌آید.

بعد از جدا کردن غده از بدن حیوان، «خرمهره» نیاز به طی مراحل دیگری نیز دارد. غده‌ی جداشده از صورت و یا گردن الاغ نرم است و باید در شیر جوشانده شود تا آماده‌ی استفاده شود. گاهی نیز توسط ملاها نظر به نوعیت استفاده‌، رنگ می‌شود. رنگ‌هایی مانند سفید، نارنجی، زرد و یا آبی فیروزه‌ای.

از آن‌جایی که تمام الاغ‌ها دارای خرمهره نمی‌باشد و جداکردن غده از بدن حیوان نیز برای حیوان درد آور و اذیت کننده است، خرمهره‌های اصل نایاب‌ است و قیمتی نسبتا گزافی دارد. قیمت متوسط خرمهره‌ی جوشانده و آماده‌شده به بیست و پنج هزار افغانی می‌رسد و نظر به دعایی که توسط ملا به آن خوانده می‌شود، قیمت نیز افزایش می‌یابد و گاهی قیمت یک خرمهره‌ی دمیده شده تا چهل هزار افغانی نیز می‌رسد.

خرمهره‌های اصل کمی نرم‌تر از سنگ است و با شی‌ء‌ نوک تیز مانند چاقو، قادر به تخریش و کاویدن آن خواهیم بود. هم‌چنان یکی دیگر از مشخصات خرمهره‌های اصل، بوی مخصوص آن است که باعث می‌شود افراد حرفه‌ای به آسانی خرمهره‌های بدل را از اصل تشخیص دهند.

ملاها می‌گویند با استفاده از زردچوبه نیز قادر به تشخیص خرمهره‌ی اصل از بدل هستند.

خرمهره‌ها برای منظورهای متفاوتی نظیر موفقیت در کار و تحصیل، کسب رضایت افراد در مواردی نظیر ازدواج و یا کار، جلوگیری از خیانت همسر، ثروتمند ساختن، گره در کار و زندگی کسی انداختن، بیماری و سلامتی استفاده می‌شود و با وجود قیمت بالایی که دارد، مشتریان زیادی هستند که آن را حلال مشکل‌های خود می‌دانند و با پیگیری و جدیت در جستجوی یافتن نمونه‌ی اصل آن‌اند.

زن میان‌سال برقع‌پوشی که گویا با این محله بیگانه است جلوتر می‌آید و جویای کوچه‌ی آغا صایب می‌شود. می‌گوید از خیرخانه آمده و آدرس این ملا را از همسایه‌اش گرفته است. زن می‌‌گوید که این ملا خرمهره‌های اصل دارد و چون سید است حتما نفس پاک دارد و دعایش کارگر واقع خواهد شد.

کودکانی که تازه از مکتب رخصت شده‌اند با پرتاب سنگ، سگ خوابیده زیر سایه‌ی درخت را فراری می‌دهند.

مردان کارگر مشغول جمع‌آوری و پرتاب زباله‌ها در گاری چوبیِ وصل شده به الاغی استند که نمی‌داند شاید یک روز غده‌ای اضافی از بدنش می‌تواند وسیله‌ی خوشبختی همان کارگران شود.