تنهایی جمهوریت نتیجه‌ی گلوله در برابر دادخواهی است

نصیر ندیم
تنهایی جمهوریت نتیجه‌ی گلوله در برابر دادخواهی است

گام نخست دادخواهی و پیش‌‌شرط الزامی حرکت‌های اجتماعی، شفاف بودن ماهیت و گستره‌ی ظرفیت آن است. یعنی ابهام در تحرکات، زمینه‌سازی سوءاستفاده از سوی کسانی‌ است که نفع می‌برند.
اگر گستره‌ی ماهیت تحرکات روشن باشد، تعهد میان اجتماع شکل می‌گیرد و زمینه‌ی سوی استفاده با درنظرداشت موقعیت افراد تشکیل‌دهنده خنثا می‌شود. یعنی همگی متعهد به ماهیت تحرک می‌شوند و تفاوت منزلت میان افرادی‌که در تجمع حضور یافته‌اند از میان برداشته می‌شود، زیرا تجمع بر اساس تعهد و منفعت عمومی شکل گرفته و سوء‌استفاده در وضعیتی که جمع وجود دارد، به حداقل می‌رسد.
تحرکات اجتماعی زاییده‌ی خواست‌های جمعی و نمایش اراده‌ی سیاسی-اجتماعی توده‌ها در برابر قدرت است و بر مبنای حق‌طلبی و دادخواهی شکل می‌گیرد. اعلامیه حقوق‌بشر حق تجمع را برای شهروندان فارغ از مکان تجمع و ماهیت آن در نظر گرفته است؛ با این‌وجود زمانی‌که تحرکات دادخواهانه به تظاهرات منجر می‌شود، وضعیت مطلوب برای قدرت‌ و یا حاکمیت نیست و در برابر خواست‌ توده‌ها، دولت‌ها ایستادگی می‌کنند،‌ حتا اگر دولت‌ها به گونه‌ی دموکراتیک شکل گرفته باشند.
باوجود حمایت قاطع جامعه‌جهانی و حمایت ناتو از نظام در افغانستان، فضا به گونه‌ی فی‌البداهه رهبری می‌شود و شاخصه‌های لازمی ثبات را ندارد. با این‌که دولت دو دهه اخیر افغانستان به اساس شاخصه‌های دموکراسی بنا شده، اما بازهم از سوی مرکز پژوهشی واحد اطلاعات اکونومیست جز۵۰ کشور مستبد جهان در جایگاه سی‌چهارم قرار دارد.
نسبت حاکمیت با مردم؛ نشان‌گر مردم‌سالاری یا استبداد در جوامع است. انتخابات شفاف، حرکت‌هایی مردمی، تظاهرات مسالمت‌آمیز، دادخواهی، آزادی رسانه‌ها، آشکار می‌سازد که مردم تحت شرایطی استبدادی زندگی می‌کنند و یا هم از حقوق شهروندی برخوردار هستند.
فرایند‌های دموکراتیک در افغانستان بنا بر عدم ثبات اجتماعی-سیاسی با فرازونشیب روبرو بوده است، ولی با وجود حمایت‌های گسترده، طی چه فرایندی افغانستان جز ۵۰ کشور مستبد جهان قرار گرفته است؟
در این نوشته، دگر شاخصه‌های کشور مردم‌سالار را رها کرده، دنبال حرکت‌های مردمی‌ای می‌روم که در افغانستان از سوی حکومت سرکوب شده‌اند و حالا نظام در دفاع از جمهوریت، تحرکاتی را راه می‌اندازد که جز مسخ‌شدن مردم‌سالاری، نمایان‌گر چیز دگری نیست.
حکومت در برابر مردم
گفت‌وگوهای صلح افغانستان وضع را چنان نامطلوب کرده که حتا رییس مجلس خواهان دولت موقت شده بود و هیچ‌کسی جز صاحبان قدرت دربرابر سخنان رییس مجلس ایستادگی و از جمهوریت دفاع نکرد. دولت در برابر یکی از سران سه قوه تنی چند را با پول به تظاهرات کشانید که از کوچک‌ترین مفاهیم جمهوریت آگاهی نداشتند و برای لقمه نانی آن‌جا حضور پیدا کرده بودند. چرا دولت با پیشوند جمهوری از پشتیبانی و ضمانت مردم برخوردار نیست؟ چه چیزی باعث شده است که مردم از مفاهیمی مانند جمهوریت بیزار باشند و ساختار جمهوریت را در آستانه‌ی فروپاشی همراهی نکنند؟
در تحرکات جمعی و تظاهرات، تعهد و منافع میان افراد تظاهرکننده و ماهیت خواسته‌ها، الزامی است، اگر ماهیت تظاهرات روشن نباشد و منافع جمعی میان تظاهرکنندگان وجود نداشته باشد، تجمع مفهوم ساختاری و تعریف شده‌ی تظاهرات را به خود نمی‌گیرد و این یعنی تجمع برای منافع افراد مشخص شکل گرفته است.
در تجمعی که کارگرها و معتادان در مقابل در پارلمان حاضر شده بودند، نبود تعهد و آرمان، مسخ‌شدگی تظاهرات را به نمایش گذاشت که با برخورد همین حکومت در مقابل شهروندان آگاه شکل گرفته است.
با این‌که افغانستان در شمار کشورهایی است که تجربه‌ی تاریخی راه رسیدن به مردم‌سالاری را طی نکرده و یک‌باره از وضعیت سنتی-افراطی وارد فضای دموکراتیک شده است اما؛ مهم‌ترین عاملی که مردم در آستانه‌ی فروپاشی نظام را تنها گذاشته، بی‌باوری‌ است. صاحبان نظام، در سال‌های گذشته چندین بار دادخواهی مسالمت‌آمیز مردم را با گلوله پاسخ دادند و حالا که ساختار جمهوریت، نیازی به مردم دارد، مردم را با خود ندارد و صاحبان جمهوریت از مجبوری نیازمندها را برای دادخواهی و پایداری نظام جمع می‌کنند.
در گذشته نه‌چندان دور، مردم برای خواست‌های‌شان، پی‌هم حرکت‌های جمعی را راه ‌انداختند و برای حقوق‌شان در خیابان‌ها سرازیر شدند، زیرا تصور بر این بود که در نظام مردم‌سالار، دولت مشروعیت‌اش را از مردم می‌گیرد و مردم نیز می‌توانند برای حقوق‌شان در خیابان‌ها بریزند.
دولت افغانستان اما با واکنش دیکتاتور مابانه، خیابان‌ها را کانتینر گرفت، شبانه در خیمه‌های تحصن حجوم آورد، روی کسانی‌که برای کیفرخواهی و دادخواهی در خیابان‌ها ریخته بودند شلیک کرد و جایگاه شهروند را به ‌تابع تقلیل داد.
حالا که نظام نیاز به شهروندان آگاه دارد، با مشتی تابع روبرو است و شهروندان، نظر به گذشته‌ی رفتاری دولت در کنار صاحبان قدرت حتا برای برقراری نظام نمی‌ایستند. نبود استراتیژی و واکنش‌های بی‌مورد حکومت در مقابل مردم سبب شده است که افغانستان جزء کشورهای مستبد باشد و از حمایت مردمی برخودار نشود.