وقتی جنازه‌ها خلاف «هری‌رود» شنا کردند

نعمت رحیمی
وقتی جنازه‌ها خلاف «هری‌رود» شنا کردند

در کتاب «دیدن و ندیدن» نوشته‌ی «محسن مخملباف»، فیلم‌ساز ایرانی که توسط نشر «نی»، در سال ۱۳۸۱ چاپ شده است؛ در مقاله‌ی «بودا در افغانستان تخریب نشد، از شرم فروریخت»، آمده است، «چنان‌چه این مقاله را به طور کامل بخوانید، حدود یک ‌ساعت از وقت شما را خواهد گرفت. در همین یک ساعت، حداقل ۱۲ نفر دیگر در افغانستان از جنگ و گرسنگی می‌میرند و ۶۰ نفر دیگر از افغانستان آواره‌ی کشورهای دیگر می‌شوند.»

می‌خواهم در این نوشته، به آوارگی، درد، غم آوارگی و گرسنگی افغان‌ها بپردازم، مصیبت‌های که فرجام آن را نمی‌دانم! این روزها غرق شدن افغان‌های جویای کار، گرسنه از فقر و بدبختی و آواره از جنگ و ناامنی، توسط مرزبانان ایرانی، سرخط خبرهای منطقه و رسانه‌های مربوط به افغانستان است؛ حتا بالاتر از جنگ، صلح، کشمکش‌های زمام‌داران ارگ-سپیدار، کرونا و رقابت‌های برخورداری بر سر بودجه، پروژه و جنجال‌های آن. اتحادیه‌ی اروپا، مقام‌های امریکایی، روزنامه‌های جهان، رسانه‌های کشور و مقام‌ها همه از این حادثه می‌گویند و چگونگی اتفاق‌های آن را تصویر می‌کنند!

گزارش‌ها و تصویرهای این حادثه واقعا دردآور و اسفناک است، یکی از نجات یافتگان می‌گوید، وقتی ما را گرفتند، لباس‌های مان را درآوردند، آنقدر زدند که نگو، هرکاری که دلشان خواست کردند. مادر کلان «عبدالباری» که در دریا غرق شده است، با بغضی در گلو و چشم‌های اشک‌آلود به کودک یتیم پسرش که در بغل دارد اشاره کرده و می‌گوید، با این چه کار کنم؟

هوا نسبتا خوب ، زمین تر و بهاری است، به نظر می‌رسد در آن نزدیکی، سبزه‌ها تازه از دل خاک به بیرون سرک کشیده باشد، آب جریان دارد؛ اما گل‌آلود است، برجک نگهبانی سربازان ایرانی در آن سوی آب در گوشه‌ی تصویر دیده می‌شود، بهار فصل رویش و سبز شدن است؛ اما برای انسان افغانی در اطراف رودخانه‌ی «هری‌رود» فصل مرگ است؛ چون در دل آن‌ها در این سمت رودخانه، غم بزرگ و نیستی جریان دارد، تصویربردار صحنه‌های مرگ، از پاهای برهنه‌اش تصویر گرفته است: «ای هم از روزگار ما که داخل ای گِل و لوش دنبال مرده بگردیم، در عرض ۱۰ دقیقه، ۱۵ نفر ما را اُو –آب- کشت، شش تا از اُو بدر کدیم، مرده، دیگرا ناپدید شدن، کسی مارا درک نمی‌کنه.»

در ویدیوی دیگر، دروازه‌ی آمبولانس باز می‌شود، انگشتان پاهای چند نفر که به یک‌دیگر گره زده شده اند، نزدیک لنز کمره است، آدم‌های که تا چند ساعت پیش، پناه یک فامیل بودند، سودا و آرزوهای زیادی در سر داشتند؛ اما حالا با پای برهنه و بدن سرد، آرام و بی‌نفس خوابیده اند. آدم‌های که «هری‌رود»، مرز بین انسانیت و حیوانیت شان بوده است. آن‌ها این‌طرف آب، پدر، برادر، فرزند و امید زندگی یک جمع؛ اما آن‌طرف آب، خائن، قانون‌شکن و مستحق مرگ بودند. صدای گریه‌ی سوزناک –گریه‌ی بی‌صدا- در بک‌راوند شنیده می‌شود، صدا از یک جوان است، جوانی که بی‌قرار است، راهش را گم کرده، مسیرش هر لحظه تغییر می‌کند و تلوتلو می‌خورد، پشت سرش در شفاخانه‌ی هرات، اما نور قشنگ و رنگه‌ی تابیده است، نور نچسب و زننده که مثل نیشتر، در دل تصویر فرو می‌رود.

پیرمرد در حالی که از درد به خودش می‌پچید و ریش سپیدش از اشک تر شده است، می‌گوید: «کِی به داد امی ملت می‌رسه که شما از ما بپرسید. کسی تا آلی به داد کسی رسیده؟ به داد یک نفر اگه رسیده، ما دوم صدای خو بالا کنیم؟ اما ای صدا بالا کدن ما ره فقط خدا ببینه.»

او که درد بزرگ و بغضی طولانی‌تر از هری‌رود سینه اش را می‌فشارد، ادامه می‌دهد: «نامردا بگو اینا ره به آب نمی‌دادین، می‌بردین به ارودگای‌خو، او نا ره لت‌وکوب می‌کدین، زخم و زخال می‌کدین طرف ما روان می‌کدین، شما از خدا نمی‌ترسین که نام تانه هم مسلمان ماندین؟»

چگونگی حادثه‌ی دل‌خراش مهاجران افغانستان

قصه‌ی غم‌انگیز افغانستان و مردمش، سوزناک‌تر از هر تراژدی در تاریخ است، حتا مصیبت‌بارتر از فیلم‌ها و کتاب‌های داستانی؛ قصه‌ای که هرگز فرجامی ندارد و مردم ما به اندازه‌ای تمام عالم و آدم برای دَم ‌و بازدَم و زندگی رنج کشیده اند، رنج زخم، مرگ، آوارگی، شماتت و هتک حرمت شدن. در کتاب دیدن و ندیدن آمده است: «در شهر دو شنبه‌ی تاجیکستان، تصویری را دیدم از آوارگی حدود ۱۰۰۰۰۰-صدهزار- نفر از مردم افغان که از جنوب به شمال می‌گریختند. پای پیاده، گویی صحرای محشر بود. این تصاویر را هیچ‌گاه رسانه‌های دنیا نشان نمی‌دهند. کودکان جنگ‌زده، پای برهنه و گرسنه ده‌ها کیلومتر را گریخته بودند. بعدها همین جماعت گریزان از پشت سر مورد حمله‌ی دشمن داخلی قرار گرفتند و از سوی تاجیکستان که به سویش پناه می‌بردند هم پذیرفته نشدند و هزار هزار، در جزیره‌ای بین افغانستان و تاجیکستان مردند و مردند، و نه تو دانستی، نه هیچ کسی دیگر.»  در ادامه، در این کتاب از قول خانم «گل‌رخسار، شاعر مشهور تاجیک آمده است: «اگر کسی از مردم دنیا برای این همه غمی که افغانستان دارد بمیرد، عجیب نیست. عجیب این است که چرا هیچ کس از این همه غم نمی‌میرد؟»

یازدهم ثور –چیزی بیش از یک هفته پیش- گروهی از افراد جویای کار، پس از سه شبانه-روز انتظار به دلیل طغیان رودخانه، شبانه هری‌رود را گذشته و وارد خاک ایران می‌شوند که مرزبانان ایرانی آن‌ها را دست‌گیر می‌کنند. یکی از نجات یافتگان که روی تخت شفاخانه‌ای در هرات دراز کشیده است می‌گوید: «ما مجبور بودیم بری کار به ایران بریم، اگه نبودیم که نمی‌رفتم.» بر اساس گفته‌های او، مهاجران پس از گرفتاری، توسط سربازان ایرانی، آزار اذیت و هتک حرمت می‌شوند: «ما را لخت کدن، با شلاق، چوب، بیل و… می‌زدن، سپس سر ما علف‌ها ره کندن، پس ازو، دوباره شلاق زدن.»

سربازان ایرانی، یک شبانه روز مهاجران را با توهین، لت‌وکوب و تحقیر نگه می‌دارند، تمام کارهای پاسگاه و مقر خود را انجام می‌دهند، یک روز بعد آن‌ها را به لب مرز و به قسمتی که آب هری‌رود عمیق است، آورده و دستور می‌دهند تا یکی یکی، خود را به آب انداخته و به افغانستان بروند: «لب دریا همه را باز زدن تا بگوین غلط کدیم و دیگه نمی‌آییم، بعد او را با لگد داخل آب می‌نداختن، یکی دو تا فیر هم می‌کدن.» او می‌گوید، چند نفری بودند که گفتند این‌ها را داخل آب نیندازند تا بیایند و آدم‌ها را نجات دهند؛ اما سربازان فحش داده و با شلیک گلوله، اجازه‌ی این کار را نداده اند. «احمد» که آب بازی بلد بوده، در حال بیرون کشیدن افراد و جنازه‌ها از آب بوده است که سربازان ایرانی با شلیک، مانع کار او شده اند: «ما می‌تانستیم آدمای بیشتری ره از اَو بکشیم، سربازا فیر می‌کدن و ما گفتیم، آلی خود ما ره می‌کشن.»

حکومت ایران با وجودی که برای تحقیق مشترک با حکومت افغانستان اعلام آمادگی کرده است؛ اما غرق کردن عمدی افغان‌ها را توسط مرزبانانش نپذیرفته و گفته، چنین اتفاقی نیفتاده است؛ ولی از شواهد، گفته‌های متعدد بازماندگان حادثه، تحقیقات خبرنگاران و رسانه‌ها مشخص است که سربازان ایرانی به صورت عمدی، ۵۷ نفر از هم‌وطنان مظلوم و بی‌چاره مان را به قصد کشتن، به نقطه‌ی عمیق هر‌ی‌رود آورده و آن‌ها را به دریا انداخته‌اند.

تا امروز جسد ۱۸ نفر از مهاجران افغان کشف و به خانواده‌های آنان تحویل داده شده است که در بین آن‌ها، نوجوانان ۱۴ و ۱۶ ساله تا جوانان نامزددار و تازه عروسی کرده و افراد میان‌سال حضور داشتند که برای کار و تأمین هزینه‌ی زندگی بخور و نمیر می‌خواستند به ایران بروند. حادثه‌ی که برای افغان‌ها واقعا تکان دهنده و غم‌انگیز است؛ به اندازه‌ی که پدر «عبدالباری» نوزده ساله از شوک عصبی، دیوانه شده است، دیوانگی‌ای که برای سربازان آن‌طرف هری‌رود، قابل درک نیست.

واکنش‌ها نسبت به این کشتار بی‌رحمانه و غیر انسانی

واکنش‌ها نسبت به این مسأله، گسترده و متفاوت است، سخن‌گوی رییس‌جمهور آن را وحشیانه، غیرانسانی و جنایت‌کارانه خوانده است و حکومت، هیأتی به ریاست«محمدحمید طهماسی»، سرمفتش نظامی سرقوماندانی اعلی و نمایندگان دیگر قوا را مؤظف کرده است تا از طریق دفتر شورای امنیت ملی افغانستان به ریاست‌جمهوری گزارش دهد. نظر مردم افغانستان و ایران در خبرهای که توسط رسانه‌های بین‌المللی، مثل «بی‌بی‌سی» نشر شده، جالب است. برخی رفتار پولیس مارسی فرانسه را مثال زده اند که به خاطر زدن یک مشت به مهاجر افغان به چهار سال زندان محکوم شده است و یکی نوشته است، یک مهاجر ۳۷ بار از مرز یونان وارد یک کشور اروپایی شد؛ اما بدون آن که به دریا انداخته شود، زنده به یونان آمد.

یکی از کاربران ایرانی به نام «نصرالله / nasrollah152n» در حمایت از سربازان ایرانی نوشته است: «شمایی که دولت تون از سازمان ملل به خاطر هر افغان، روزی ۷ یورو می‌گیره که یکی‌شم بهمون نمی‌رسه، بعد فکر می‌کنید شما کاری انجام دادین برای ما. شما از خودتون دزدی می‌کنید، اونم میلیاردی، بعد زر مفت می‌زنید.» یا یکی دیگر با اسم کاربری « علی‌رضا/ ali_reza_1919»، برای تأیید کار مرزبانان ایرانی می‌نویسد: «ناز شصت‌ شون، گم‌شید کشورتون». هرچند اغلب ایرانی‌ها از کار سربازان مرزی حمایت می‌کنند؛ اما افرادی هم استند که به خاطر این ماجرا شرمنده استند، مثل «رضا اسماعیلی/ Reza Esmailei» که نوشته است: «من به عنوان یک ایرانی، از بی‌شرمی و جنایت‌ این وحشی‌گران از ملت افغانستان عذرخواهی می‌کنم، این افراد از خلاء انسان بودن رنج می‌برند و هیچ ارتباطی با ایرانی واقعی ندارند.» یا کسی به نام «رضا هوشنگی / Reza Hooshangi» می‌گوید، «من یک ایرانی هستم؛ اما مهم‌تر از همه یک انسان هستم، انسان مگر انسان ملیت و نژاد دارد؟ انسان انسان است، ایرانی و افغانی ندارد و از همه مهم‌تر، مهاجر درمانده‌ترین موجود روی دنیاست، هیچکس از روی میل، خانه و وطن خود را ترک نمی‌کند، لعنت بر دستی که به روی انسان بلند می‌شود، دوستان افغانی تسلیت می‌گم، ما با شما هم‌دردیم.»

بیشتر ایرانی‌ها مصیبت‌های این چنینی را متوجه خود افغان‌ها و نتیجه‌ی مناسبات سیاسی و اجتماعی ما دیده‌اند، مثل «رضا تهرانی» که نوشته است: «افغان‌ها خودشون این مصیبت‌ها را خواسته‌اند، بیش از ۴۰ سال است علیه هم‌دیگر جهاد می‌کنند و یک‌دیگر را می‌کشند و به بهشت می‌فرستند.» یا کسی به نام «روهین بهاری / Rohin Bahari» که معتقد است، هر کسی باید در کشور خود مانده و سرزمین خودش را آباد کند: «از هر طرف که متر و گز کنی، آخرش یک حرف بیشتر نیست. یا با پشت‌کار، صبر و شکیبایی کشور و خانه‌ی خودت را بساز، در ناز و نعمت زندگی کن تا دیگران هم با تو مثل انسان رفتار کنند، یا این که جهاد کن، خراب کن، برباد کن و غیرقانونی راهی خانه‌ی مردم شو که او هم مجبور شود یا ترا به آب اندازد یا سینه ات را با سرب بشکافد.»

نظر افغان‌ها هم در نوع خودش جالب است که دیدگاه‌های متفاوت نسبت به ماجرا دارند. برخی تاریخ سیاسی، زمام‌داران، مناسبات اجتماعی و در مجموع، دیگران را بیشتر مقصر می‌دانند. «علی خاوری / Ali Khawari» با اشاره به مشکلات زیاد مهاجران افغان در ایران نوشته است، «مشکلاتی که مهاجران افغان در ایران دارند، مثل کوه یخه که فقط نوک این کوه، از آب بیرون زده و هر از گاهی، رسانه‌ای می‌شه.» برخی از افغان‌ها با وجودی که از مرگ هم‌وطنان شان به شدت ناراحت استند، بزرگ شدن این قضیه را سیاسی می‌دانند؛ مثل «عبدالله گلستانی / Abdullah Golistany» که می‌نویسد: چطور وقتی هر روز صدها سرباز اردوی ملی را طالبان شهید می‌کنند، کسی معترض نیست یا چرا مردم برای کم‌کاری و نالایقی زمام‌داران که با مدیریت ضعیف و قوم‌گرایی مردم را مجبور می‌کنند، برای یک لقمه نان به کشورهای دیگر بروند، اعتراض نمی‌کنند. او معتقد است که مردم بیش از هر چیز یا کسی، باید یقه‌ی حکومت افغانستان را بگیرند.

برخی کاربران، روش‌های مقابله به مثل و انتقام را جست‌وجو کرده و گفته اند که مردم باید دیگر محصولات ساخت ایران را نخرند، افغان‌ها از ایران خارج شوند و حکومت نیز آب‌های را که از افغانستان به ایران می‌ریزد، قطع کند. «حمید خسروانی/ Hamid Khosravani» در همین رابطه کوتاه نوشته است: «آب از افغانستان به ایران جریان دارد و جسدها بر خلاف جریان آب شنا می‌کنند، بوی توطئه همه جا را پر کرده است.»

«خلیل‌الرحمان رحمانی / Khalilrahman Rahmani» نوشته است، وقتی رییس‌جمهور به بروکسل آمد گفت، جوانان افغان از کشورهای اروپایی برگشته و کشور را بسازند، او قول داد که امنیت و یک میلیون شغل جدید ایجاد خواهد کرد، از او بپرسید کجاست، آن امنیت و شغل‌های که قولش را داده بودی؟ تا مرزبان ایرانی مردمت را به دریا نیندازند. بهتر است از خود گله کنیم نه از دیگران!

کاربری به نام «ظفری / Zafari» شعری از قنبرعلی تابش را نوشته است.

خون مسافر

قیچی گرفت و در افق خط کبود انداخت

از آسمان هرچه پرستو را به رود انداخت

نعش پرستوها به دوش رود سنگین بود

این نعش‌ها این رود را از هست و بود انداخت

تیری که زد بر بال غزنه شهر نیشابور

عطار را تا هفت شهرش از شهود انداخت

خون مسافر گردن دریا نمی‌ماند

دیدی نقاب ازچهره‌ی قاتل چه زود انداخت

شرمنده است اردیبهشت از ابر و بارانش

ننگ مسلمان را چگونه بر یهود انداخت؟!

ای ماه روزه! گردنت بسته که بنشینی…

در پیش چشمت، روزه داران را به رود انداخت