افغانستان؛ فعلیت‌های کاذب سیاسی-اجتماعی

نصیر ندیم
افغانستان؛ فعلیت‌های کاذب سیاسی-اجتماعی

ژیژک، یکی از فیلسوفان معاصر و روان‌کاو اسلونیا، می‌پندارد که مشکل جوامع جهان سوم، انفعال نیست، بلکه فعلیت کاذب است. مصداق این گفته را در تمام روایت‌های اجتماعی و سیاسی جوامع جهان سوم، خصوصا در افغانستان می‌توان دریافت. مسأله‌ی فعلیت کاذب، تبدیل به نوع ساختار اجتماعی شده است که تمام فرایند‌های اجتماعی- سیاسی جهان سومی ما را پوشش می‌دهد. جهان سوم نسبت به حوادث و فرایندهای اجتماعی-سیاسی، با فعلیت‌های کاذب عمل می‌کند. فعلیت کاذب که جامعه ما درگیر آن است، به نوعی به عادت بنیادی مبدل شده است؛ عادت‌ها هنجارهایی اند که در دل جامعه شکل می‌گیرند و مبدل به نوعی اخلاق اجتماعی می‌شوند. لزومی ندارد که این اخلاق «عادات» نشانی از برنامه و ساختار سیاسی- اجتماعی، داشته باشند و همین عادت‌های حاکم و بدون برنامه‌ریزی، حرف‌های ژیژک را به‌صورت مستدل توجیه می‌کند.
عادت‌ها و رفتارهای اجتماعی، نمایان‌گر شهود و شعور جمعی یک جامعه است که از کنش‌های مستمر در جامعه، قابل شناخت و بررسی اند.
می‌توان به استناد از ژیژک، روایت‌های اجتماعی افغانستان و کنش‌های سیاسی را با جزییات بررسی کرد و مطلوب ژیژک از فعلیت کاذب جوامع سوم را به راحتی دریافت.
جامعه‌ی جهان سومی در کنش‌هایش، بر کلیت وقایع کورکورانه عمل می‌کند و به قولی دیگر «کلوخ مانده از آب می‌گذرند» در کنش‌های اجتماعی، همواره طوری برخورد شده است که گویا نسبت عقل و احساسات از میان برداشته شده و حاکمیت احساسات بر عقل مقدم است.
مثلا: شارلی ابدو، کاریکاتور پیامبر را نشر کرد؛ ما در واکنش به آن، روی گرده‌های ھم‌دیگر پا ماندیم. این درحالی‌ست که اکثریت مطلق معترضین، این کاریکاتور را ندیده بودند. با ندای یک تعویض‌نویس بر این‌که فرخنده، قرآن را آتش زده بر او هجوم‌ بردیم، بی آن‌که‌ سراغ سوختگی‌های قرآن را‌گرفته باشیم.
یا این که دختری را به جرم فرار از منزل، محکمه صحرایی کرده ایم، بدون آن‌که بدانیم، در ساحت زندگی با چه مشکلاتی روبه رو بوده است و یا هم با دلسوزی، کسی را در زندگی محدود کرده‌ایم، بی‌آن‌ که متوجه این محدودیت شده باشیم. کنش‌ها‌ و روایت‌های مستدل در جامعه‌ی جهان سوم، ژیژک را همواره تایید می‌کند و نیاز است با خوانش ژیژک، کلیشه‌ها و بنیادهای رفتاری جهان سوم را بازخوانی کنیم و با عقل‌گرایی کنش‌های اجتماعی را باز‌بینی کرده و تغییرات اساسی را بیاوریم.
سوی دیگر سخن‌های ژیژک، کنش‌های سیاسی در جامعه‌ی جهان سوم است که همواره جهان سوم را، از توسعه و تعقل‌گرایی دور نگه‌داشته و عقب‌گرد سیاسی – فرهنگی را به بار آورده است؛ کنش‌هایی که همواره در رسانه‌ها بازتاب داشته؛ ولی با تمام کم و کاستی‌ها، هیچ‌ کنش اجتماعی «اعتراض» را به بار نیاورده است. این مسأله به صورت مستدل، ژیژک را تایید می‌کند. کنش‌های سیاسی در جهان سوم، پیوسته با هیجان همراه بوده که جهان سومی‌ها، غافل‌گیر شده اند؛ ولی در مواقعی که تغییر در سیاست نیاز بوده، بیش‌تر انفعال اجتماعی را به سبب سمت‌و سو‌دهی، شاهد بوده ایم. فعلیت کاذب در سیاست‌گذاری جهان سوم، همواره کار دست مردمان جهان سومی داده است. سیاست‌گذاری‌های نادرست و پر از هیجان در افغانستان را می‌شود با عینک ژیژک بررسی کرد و با تمام کمال، به آنچه ژِیژک گفته است رسید.
از انتخابات تا لویه‌‌جرگه‌‌ی مشورتی و صلح در افغانستان، ‌با شیوه‌ی پوپولیستی بی‌هیچ تضمین و پای‌بندی به اصول دموکراسی، برگزار می‌شود. همواره در انتخابات افغانستان، تیم حاکم با تقلب و فشار سیاسی، آینده‌ی سیاسی خویش را ضمانت می‌کنند، جای آن‌که بیایند، روی طرح‌ها و برنامه‎ها برای آینده کار کنند. همین نکات باعث می‌شود که تروریستان با برنامه‌ریزی، رای‌زنی‌ها و مشوره‌‌های استخبارات منطقه، برگ برنده‌ به جیب داشته باشند، یا این که لویه‌جرگه‌ی مشورتی، بر اساس رها‌سازی طالب‌ها صورت گرفت و این‌که مواد به دست‌آمده از چند روز مشورت، چه بود و کی‌ها در لویه‌جرگه تشریک داشتند، روی دیگر سکه است؛ اما رها‌سازی طالبان خطرناک، پیش از پیش معلوم بود. کریم خرم، بعد از برگزاری لویه‌جرگه‌ی مشورتی صلح، ادعا کرد که تعدادی از تروریستان طالب، پیش از برگزاری لویه‌جرگه، رها شده بودند.
گذشته ازقصه‌های پشت پرده‌ی لویه‌جرگه، رکود اقتصادی و بسته شدن مراکز عامه و ترافیک به روی شهروندان، اخلال در روزمرگی از کوچک‌‌ترین‌ مشکلاتی است که در روزهای نخست برگزاری این جرگه، ایجاد شد و این که نیت نیک رییس‌جمهور _رهاسازی طالب‌ها_ بر خلاف خواست اکثریت، چه مشکلاتی به بار‌آورد، همه‌‌ی مان از تجربیات «آزاد سازی» طالب‌ها ،دورنمایی داریم‌ و طالب‌ها چی استقبالی از لویه‌‌جرگه‌ کردند و چی وقعی گذاشتند، هویدا‌ بر همگان است. شاید مردم را در لویه‌جرگه جمع کردند و تصامیم را به دوش مردم گذاشتند، تا بتواند مردم را در قدرت و تصمیم‌گیری سهیم کنند و این ترفند، امکان تدخیل جرگه‌ی سنتی را در نظام دموکراتیک، توجیه می‌کند. با این همه، نقش پارلمان «نمایندگان مردم در یک پروسه‌ی دمکرواتیک» چه خواهد شد؟ آیا این‌گونه تصمیم، خلاف روند نهادینه‌سازی دموکراسی نیست؟ سوی دیگر حرف، عمل‌کردهای سیاسی طالبان است که به خاطر نهادینه‌سازی تحجر، همواره می‌رزمند و سیاست‌های شان را بر اساس آنچه لازم در جوامع امروز نیست، می‌گذارند و تا حد امکان، نسبت به سیاسون ما عمل‌کرد بهتری دارند.
مسأله در این نوع کنش‌های سیاسی- اجتماعی، چگونگی اخلاق جوامع ما است. بی‌هیچ ضمانت دورن‌‌‌گرایانه به عمل‌کرد، سیاست‌گذاری ایدیولوژی باوران در افغانستان، سوژه‌ی فعلیت کاذب را درشت‌تر نشان می‌دهد، ایدولوژی‌باورانی که بر اساس منطق عمل‌ نمی‌کنند، سخن‌های ژِیژک را مستدل به کرسی می ‌نشانند و این دسته از انسان‌های جامعه، باید در عادات خویش به بازبینی برسند، اگر نه تکرار چرخه‌ی فعلیت کاذب، همواره به چرخش خواهد آمد. در کنار این، تمام جامعه‌ی جهان سوم، بی‌آن‌که نگاهی به وقایع بیندازند، با احساساسا عمل می‌کنند، متأسفانه این این امر، سبب می‌شود که واقف بر چرایی‌ و چیستی وقایع نباشند.
عمل‌گرایی بدون تضمین، تفکر و برخورد سرسری اجتماعی در هر سطح به هنجار اجتماعی مبدل شده است، چه لویه‌‌جرگه‌ باشد، چه اعتراض به کار شارلی‌ ابدو‌ و چی قربانی شدن فرخنده و چه عمل‌کرد تروریستان در هر سطح جامعه. جامعه‌ی افغانستان، باید با عینک ژیژک، سراغ تمام کلان‌روایت‌ها بروند تا بتوانند خود را از اختناق فعلیت کاذب به در کنند.
***