آیا علما رسالت ‌شان را انجام داده ‌اند؟

صبح کابل
آیا علما رسالت ‌شان را انجام داده ‌اند؟

نویسنده:  داکتر سید‌محمد عالمی
از زمانی که به یاد دارم، ما مسلمانان چشم به دهان علمای دین دوخته ایم تا رهنما و مرشد مان باشند. آن زمانی که کودک بودیم و عقل مان قد نمی‌داد، فقط حفظ می‌کردیم و تا جایی که می‌توانستیم عمل. چند سالی که از عمر مان گذشت و کمی مغز مان به کار افتاد، بیشتر دقت می‌کردیم و وعظ واعظان را با خود مان تکرار؛ دیگر مدعی تفکر و تعقل بودیم و سعی می‌کردیم، تحلیل کنیم، بیندیشیم، بفهمیم و عمل را با درک همراه کنیم. چه کتاب‌ها که نخواندیم، چه خطبه‌ها که نشنیدیم، چه برداشت‌ها که نکردیم و چه عمل‌هایی که انجام دادیم.
سال‌ها گذشت و لااقل در مورد خودم باید بگویم که کم‌تر پای منبر می‌رفتم و کم‌تر وعظ می‌شنیدم و بیشتر کتاب‌های درسی را مطالعه می‌کردم تا مسائل دینی. باورم این بود که مطالعات تخصصی در رشته‌ی تحصیلی کمی مرا از این مسائل دور کرده است؛ اما گاهی هم که قسمت می‌شد پای منبری باشم، سخن‌ها به نظر تکراری می‌آمد و بیاض‌های کهنه‌ی ازبرشده گوش‌هایم را نوازش می‌داد و چرا پنهان کنم، این تکرار خسته‌ام کرده بود.
شاید ۱۵ سال قبل بود که در نشست‌های خودمانی با برخی از علما، در مورد مسائل روز گفت‌وگو می‌کردم و با کنج‌کاوی از آن‌ها نظر می‌خواستم. تنها یک نتیجه، حاصل تمام این مباحثات بود و آن این ‌که تقریبا تمام علمای مان رسالت خود را انجام نداده اند؛ نمی‌دانم من رسالت علما را زیاد گران می‌دیدم یا آن‌ها این رسالت خود را نمی‌دانستند و یا خود را به ندانستن و شاید فراموشی زده بودند. در پی این کنکاش‌ها و کلنجار رفتن‌ها با خود و با علما، به یک طبقه‌بندی از علما در کشور مان دست یافتم:
۱- دسته‌ای به ظاهر عالم بودند و در اصل جاهل‌ترین افراد روزگار؛ تنها علم ‌شان که لااقل از نظر من نه در دنیا و نه در آخرت، نه به درد خو دشان و نه به درد دیگران می‌خورد، چند خط خطبه و نعت از برکرده و نهایتا چند سوره یا چند جزء قرآن کریم، البته بدون حتا درکی کوچک از محتوای آن بود. جالب‌تر این ‌که علاقه‌ای هم به شنیدن نقد و نظری نداشتند و هر برداشتی غیر از آن چه به ذهن کور شان رسیده بود را، کفر می‌دانستند یا شرک.
۲- عده‌ای دیگر که متأسفانه بیشتر تحصیل‌کردگان حوزه‌های علمیه‌ی قم بودند، آن‌قدر علوم دینی را خوب درک کرده بودند که پس از سال‌ها تلمذ پای درس‌های خارج، کاشف ‌شان چنین به عمل آمد که عمر شان را تلف کرده اند و اگر همان شهریه‌ی ناچیز، تسلای دل‌شان نبود، باید به خاطر تاوان عظیمی که داده بودند، از افسردگی زمین‌گیر می‌شدند و از درد آن، دار فانی را وداع می‌گفتند.
البته در این میان عده‌ای تلاش کرده بودند که خسرالدنیا و الآخرت نشوند. آن‌ها از فرصت مغتنم برای طلاب دینی استفاده کرده و درس‌های دانشگاهی را خوانده و با زیر بغل زدن مدرک مد روز، لیبرال‌تر از پدران و مادران لیبرالیسم، فریاد جدایی دین از سیاست سر دادند تا به گونه‌ای اثبات کنند که با خواندن علوم روز، جبران تاوان گذشته‌ی شان را کرده و رستگار شده اند.
۳- دسته‌ی سوم آنانی استند که لااقل برای حلال کردن شهریه، خوب خواندند و تلاش کردند تا خوب بفهمند. چیزهایی دانستند و فهمیدند، حجج اسلام و آیات عظامی شدند که واقعا حرفی هم برای گفتن داشتند؛ ولی پای عمل که رسیدند، خر شان شروع به لنگیدن کرد.
این‌ها نیز خود به دو دسته قابل تقسیم اند:
بخشی از آن‌ها یا از ترس این ‌که دین‌ شان از کف‌ دست‌ شان نرود، سیاست را کلا رها کردند و گفتند ما اهلش نیستیم و یا در نهایت آن را به تدریس و تبیین اختصار کردند. بخشی دیگر نیز دین را به دنیا فروختند؛ نه این که معامله‌گر بوده باشند و به رضای خود این متاع دین را به بهای اندک دنیا داده باشند؛ فشار اطرافیان، آن‌ها را در عسر و هرج قرار داده و ناگزیر و بنا بر مصالح (چه فرقی دارد که شخصی یا عمومی) چنین کرده اند و البته شب‌ها تا به سحر سر بر مهر می‌گذارند و توبه و استغفار هم می‌کنند تا خدواند الرحم‌الراحمین ببخشایند شان.
۴- عده‌ای هم از حجج اسلام و آیات عظام بوده اند که نه فکر شهریه بوده اند و نه در پی نام. هم معامله‌گر بوده اند و هم قمارباز؛ معامله‌گرانی بوده اند که با خدای ‌شان سر معامله را گشوده و یا برای خدا معامله کرده اند. خود را وقف کرده اند تا رمق دارند در دین تفحص کنند و پشت دین باشند، بدون این ‌که بار دنیا را به دیگران بسپارند و در مقابل از خداوند خواسته اند تا رزق و روزی حلال ‌شان بدهد. گاهی هم قماری زده اند و جامی را هم نوشیده اند؛ قمار شان بر سر زندگی شان بوده است و دین ‌شان، و طعم جام ‌شان یا تلخی و مرارت صبر و بردباری بوده یا شهد شیرین شهادت.

این برداشت شخصی‌ام از تجربه‌ی هم‌نشینی با بسیاری از علما بود؛ ولی نمی‌توانم بگویم برداشت دقیق و خالی از نقص است؛ برداشتی است قابل نقد و نظر تا شاید این نگاه اصلاح شود؛ اما در نهایت برای دسته‌‌ی آخر از خداوند توفیق می‌خواهم و برای دیگران شان عاقبت به خیر!